eitaa logo
مطلع عشق
277 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
9.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👹 مغول‌ها ۹۰٪ ایران را با عملیات روانی گرفتند ▫️مغول‌ها چه شهرهایی را نتوانستند بگیرند؟ ▫️آمریکا چگونه از عملیات روانی استفاده می‌کرد؟ 🎙 به بیانِ حجت‌الاسلام 📚 نویسندهٔ کتاب عملیات روانی در اسلام ‌❣ @Mattla_eshgh
✳️ آیا ممکن است به زودی «حشره‌خوار» شویم؟ 🔹اخیرا ویدئوهای زیادی از تبلیغ منتشر می‌شود. سلبریتی‌های معروف اولین کسانی بودند که تلاش کردند حشره‌خواری را عادی و معمولی جلوه دهند. 🔸 اولین کسی بود که به تبلیغ آشپزی با حشراتی مثل عقرب، عنکبوت، جیرجیرک و ملخ پرداخت. بعد از آنجلینا جولی، «»، بازیگر استرالیایی‌تبار هالیوود برای تبلیغ سبک جدید غذایی، دو عدد کرم زنده را خورد. 🔹کار از این هم جلوتر رفت و در نیویورک برای غذاهایی که با انواع حشرات پخته می‌شوند، فستیوال راه افتاد. هدفشان هم این بود که مردم مزه‌های جدیدی امتحان کنند و ترسشان از غذاهای حاوی حشره بریزد! 🔸حتی سازمان ملل هم دارد حشره‌خواری را تبلیغ می‌کند! اما این تبلیغات صرفا در حشره‌خواری متوقف نشد و حالا شاهد تبلیغ سبک جدیدتری هم هستیم. خوردن که حاصل تکثیر سلول در آزمایشگاه است. این مأموریت به خانم «» معروف سپرده شد. 🔹مجمع جهانی اقتصاد هم به میدان آمد و رسما از مردم اروپا و آمریکا خواست به‌دلیل کمبود مواد غذایی و احتمال قحطی در آینده‌ی نزدیک به خوردن غذاهای غیر معمول از جمله حشرات رو بیاورند! 🔸به نظر شما چرا مجله‌ی معروف «نیویورک تایمز» باید همچین توئیتی بزند؟ «آدم‌خواری زمان و مکان خود را دارد. برخی شوها، فیلم‌ها و کتاب‌های جدید پیشنهاد می‌کنند که حالا زمان آن رسیده است». 🔹برای شکستن تابوی هر چیزی، رسانه‌ها با تبلیغ و پمپاژ خبر، آن را عادی‌سازی می‌کنند. این وسط سلبریتی‌های معروف هم پیش‌قدمِ عادی‌سازی می‌شوند. با وجود چنین تبلیغات سنگینی برای رواج حشره‌خواری، آینده‌ی غذایی بشر را چه‌طور می‌بینید؟ ‌❣ @Mattla_eshgh
24.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️تیرخلاص به اراجیف‌گویی آقامیری 📍مناظره جذاب و غیرمستقیم حجت‌الاسلام کهرمی و حسن آقامیری درباره گشت‌ارشاد و مهسا امینی ✍حسن آقامیری با مدرک سیکل، استاد بزرگ است که سال‌هاست با حرف‌های احساسی بی‌مبنا، شهوت شهرت و فالورگیری خود را ارضاء و صدها هزار جوان را اغوا می‌کند. این کلیپ، نمونه‌ای از رسوایی اوست که پیشنهاد میکنم حتما وقت بذارید و ببینید 🖌محمد جوانی 🧠علوم و جنگ شناختی @CWarfare
20.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎶 نماهنگ مقتدر مظلوم پاسخ هنری دیگری به آهنگ شروین کاری از بچه های هنری قم تشکل فرهنگی عروج
مطلع عشق
🎶 نماهنگ مقتدر مظلوم پاسخ هنری دیگری به آهنگ شروین کاری از بچه های هنری قم #هنر_در_برابر_هنر تشک
🔴مهم_ توجه:توجه _مهم🔴 به درخواست خواننده نام و مشخصات اثر درج نشده است تا همه بتوانند از این اثر استفاده کنند. برای خدا، در گمنامی و برای ایران و اسلام کار تولید کردند. به نظر ما، شما مخاطبین هم کار این دوستان مخلص و گمنام را تکمیل کنید و تا جایی که میشه این نماهنگ را با هشتگ منتشر کنید. فرقی ندارد در کانال ارسال میکنید یا در گروه، فرقی ندارد برای ادمین های کانال ها ارسال میکنید یا به شخصی افرادی که میشناسید، ولی شما هم فعال شوید و بی تفاوت نباشید.
مطلع عشق
✅ #جنگ_رسانه_ای 🔻 #قسمت اول 🔹 حضرت آقا فرمودند: " امروز بیشترین تحرّک دشمنان ما علیه ما بیش از تح
🔻 دوم 🔹 آنچه که از آشوبها و تجمعات کف خیابانی این روزها مشخص است این است که خبر خاص و نگران کننده ای در کف میدان نیست، هر آنچه هست در میدان رسانه و تکنیکهای رسانه ای است. 🔸 در واقع ما صرفا در میدان جنگ رسانه ای در حال نبرد و چالش هستیم و در کف میدان تحرکات خاص و نگران کننده ای وجود ندارد. ◀️ حال؛ سوال پرسیده میشود، ما در عرصه جنگ رسانه و تبلیغاتی، دشمن بصورت حرفه ای و همه جانبه در حال فعالیت است، ما چگونه باید عمل کنیم؟ 🔸 پاسخ بسیار روشن است، ما نیز باید با استفاده از تکنیکهای رسانه ای در عرصه رسانه فعالیت کنیم.( هر عرصه ای مستلزم ابزار و سلاح خاص خود است، عرصه نظامی تفنگ و توپ و تانک میخواهد، عرصه علم دانش و تحقیق و پژوهش میخواهد، عرصه رسانه نیز ابزارش تکنیک های رسانه ای است.) ◀️ اینک سوال میشود که تکنیکهای رسانه ای چیست؟ چگونه ما میتوانیم فعالیتهایمان را مجهز به این تکنیکها کنیم تا بتوانیم در عرصه این نبرد سهمگین، به تقابل موثر با دشمن دست پیدا کنیم؟! 🔸ان شاالله در پست آتی به بخشی از این تکنیکها بصورت تشریحی و کاربردی اشاره میکنم تا بتوانید بر اساس این تکنیکها، فعالیت خود را موثرتر و کاراتر در جبهه انقلاب اسلامی ساماندهی کنید. ✍️ سید احمد رضوی ‌❣ @Mattla_eshgh
هدایت شده از عماریار
📣 تعطیلات آخر هفته، با خانواده فیلم خوب ببینیم🔻🔻 ⭕️ دو اثر پیشنهادی این هفته: 1️⃣ مستند ؛ با موضوع زیست جنسی به سراغ نقطه تلاقی این موضوع بحث‌برانگیز یعنی ارتباط «امر جنسی» و «سیاست» رفته است... 🔸 دانلود و تماشا: 🌐 b2n.ir/dvr-k 2️⃣ مستند (The Social Dilemma)؛ افشای راز پشت‌پرده شبکه‌های اجتماعی از زبان مهندسان و کارکنان ارشد این شبکه‌ها... 🔹 دانلود و تماشای رایگان: 🌐 b2n.ir/mo-eg ✅ در با خانواده فیلم ببینید 🆔 @AmmarYar_IR
مطلع عشق
ارمیا فقط سر تکان داد. این یعنی اصلا خوب نیست. با حرفھای زندایی راشل و پیامکی کھبرایم آمد، از ھمھ ت
بیست و شش 🍃تمام کسانی کھ آنجا بودند شھدا بودند. محمدحسین بھ منشاء نور اشاره کرد و گفت: «ببین! حضرت زھرا دارن میان! از آنجا بھ بعد آنقدر مست لذت بودم کھ نمیشود توصیف کرد خوش بھ حال طیبھ. سرم را روی دفترش میگذارم و چشم میبندم. دوست دارم گریھ کنم. دلم باز ھم روضھ میخواھد *** با صدای ھشدار گوشی ام بیدار میشوم؛ اما باز ھم خوابم می آید. صدای وفاء را میشنوم کھ میگوید اریحا چرا بیدار نمیشی؟ الان نمازت قضا میشھ با شنیدن این جملھ از جا میپرم. بیست دقیقھ تا طلوع بیشتر نمانده. ای وای من! وضو میگیرم و خواب آلود بھ نماز میایستم. چرا آنقدر خوابیده ام؟ نمیدانم. سلام نماز را کھ میدھم، باز ھم سر بھ مھر میگذارم. این مھر یک تکھ از کربلاییست کھ آرزوی دیدنش را دارم. ناگاه احساس میکنم دلم بینھایت کربلا میخواھد. خوش بھ حال وفاء کھ ساکن کربلاست. پریشب کھ از کربلا تعریف میکرد خجالت کشیدم یک دل سیر گریھ کنم؛ اما تلافیاش را الان درمیآورم یکشنبھ است و روز مھمانی دایی؛ چیزی کھ اصلا کشش و حوصلھ اش را ندارم. راشل ھم میگفت از خانواده شان فاصلھ بگیرم؛ چرا؟ اصلا چرا دایی باید نامرد و دروغگو باشد؟ مگر چھ کار کرده است؟ دایی برای من ھمیشھ مھربان بود پیام میآید برای گوشی ام. آریل است کھ نوشتھ امروز توی مھمونی میبینمت؛ حتما بیا ! باید با ھم حرف بزنیم وقتی آنقدر صمیمی میشود دلم میخواھد عق بزنم. ارمیا ھم دل خوشی از آریل ندارد ارمیا دنبالم می آید کھ با ھم برویم مھمانی. وای، احساس میکنم دارم میروم در دھان شیر. ارمیا بین راه میگوید اگھ دستم میرسید، حتما یکبار با ھمین ماشین از روی آریل رد میشدم ھنوز عصبیست و حالا احتمال میدھم بھ آریل ربط داشتھ باشد. میپرسم چرا؟
جواب نمیدھد. سوال دیگری پیدا میکنم و میپرسم مھمون ھای دایی از کجا باھاشون مرتبط شدن؟ خب ایرانیھا ھرجا برن ھمدیگھ رو پیدا میکنن میدانم این مدل جواب دادنش یعنی حوصلھ حرف زدن ندارد. ساکت میشوم تا برسیم. سرم را بھ صندلی تکیھ میدھم و چشمانم را میبندم. ھمھ آنچھ از پارسال تا الان اتفاق افتاده را یک دور مرور میکنم. بیشتر شبیھ یک خواب است؛ شبیھ یک فیلم پلیسی کھ حالا من وسط آن افتادهام و نمیدانم دقیقا نقشم چیست؛ فقط میدانم تنھا ھستم و باید قوی باشم مھمانی دایی کسل کننده است برای من کھ محکومم بھ یک گوشھ نشستن و جواب چرت و پرتھا را ندادن. اینجا پر است از ایرانی ھایی کھ با حکومت ایران مشکل دارند. چشمشان کھ بھ من و حجابم میافتد ھم حس میکنند من باقی مانده ایرانم کھ تا اینجا دنبالشان آمدهام تا لذت آزادی بیحد و حصر (!) اینجا را زھرمارشان کنم ھنوز حرفمان تمام نشده کھ آریل بی مقدمھ روی صندلی خالی کنارم مینشیند. خودم را کمی کنار میکشم. بوی تند عطرش کھ شبیھ بھ عود میماند مشامم را می آزارد. بلافاصلھ ظرف میوه تعارفم میکند و میگوید بفرمایید خودم را بیشتر جمع میکنم و میگویم نھ ممنون سعی میکنم با نگاه بھ دور و بر بی علاقگی ام بھ ادامھ گفت و گو را نشان دھم؛ اما آریل دست بردار نیست. نگاھم بھ ارمیا میافتد کھ با اخم خیره است بھ ما ابروھایش بدجور بھم گره خورده اند. یاد حرفش در ماشین میافتم. الان از قیافھ اش پیداست کاملا انگیزه رد شدن از روی آریل را دارد. با دیدن اخم ارمیا بھ ھم ریختھ ام. دعا میکنم یک آدم خیّر مرا از دست این آریل سمج نجات دھد. آریل سرش را نزدیک گوشم میآورد و با حالتی نھ چندان دوستانھ میگوید ازت خوشم میاد. دختر سفتی ھستی! ولی خب فکر کنم با وجود این روحیھ محکمت، ایمیل ھای چند شب پیش یکم بھمت ریختھ باشھ دستانم یخ میکنند. دوست دارم یک مشت محکم بزنم وسط صورتش و فرار کنم. راشل راست میگفت. آریل یک نامرد دروغگوست. دلم میخواھد یک شیفت دیلت بگیرم روی آریل و ایمیلھایی کھ این چند وقت برایم آمده؛ اما فایده ندارد. سعی میکنم حرفش را نشنیده بگیرم و بھ
بحث مھمانان توجھ کنم. از بخت بدم، بحث پیرامون حجاب اجباریست در ایران و این یعنی یک جنگ اعصاب جدید یکی گفت: واقعا فرھنگ مردم ایران پایینھ. برای ھمینھ کھ پیشرفت نمیکنیم؛ چون فکر میکنیم خوبی یعنی باید خودمونو لای پارچھ بپیچیم اگر ذھنم درگیر آریل و حجم بالای بدجنسی اش نبود حتما میگفتم فرھنگ پایین یعنی ھمین کھ مصرف لوازم آرایشیمان سر بھ فلک کشیده درحالیکھ قفسھ ھای کتابفروشی خاک میخورند؛ اما نمیگویم . نمیگویم اگر این پارچھ مانع پیشرفت بود، من الان اینجا نبودم سعی میکنم احساسم را در چھره منعکس نکنم. خونسرد بلند میشوم تا بروم بھ بالکن. گلویم خشکیده است. نگاه ارمیا را میبینم کھ دنبالم کشیده میشود صدای خنده ھای قاه قاه از داخل اتاق بلند میشود. رسیده ام بھ بالکن. صدای آریل را از پشت سرم میشنوم دختر باھوش و زرنگی ھستی. الانم اگھ یکم از ھوش سرشارت رو بھ کار بگیری میفھمی کھ فرار کردنت فایده ای نداره لبم را میگزم از خشم و از ذھنم میگذرد اگر جلوتر آمد پرتش کنم پایین. بھ وضوح عرق کرده ام. نباید بفھمد دستانم میلرزند. پشتم بھ آریل است اما میتوانم قیافھ اش را تصور کنم ستاره ھم اصلا اھل ابراز احساساتش نیست. مثل تو ، ھردوتون غُد و لجبازین. بھت پیشنھاد میکنم روی ایمیلی کھ امشب برات میاد فکر کنی. انتخاب خودتھ کھ صدای مردانھ دیگری را میشنوم ببخشید آریل جان، من با اریحا یک کار کوچولو دارم صدای ارمیاست. صد تا وکیل و وصی پیدا کرده ام. آریل با دیدن ارمیا کمی دستپاچھ میشود و سعی میکند بخندد آریل: باشھ، باشھ ! تنھاتون میذارم برمیگردم. آریل رفتھ است و ارمیا سرش پایین است و دست میکشد پشت گردنش، مثل بچگی ھایش کھ یک دستھ گل بھ آب میداد. صورتش کمی برافروختھ است. الان من ھم مثل ارمیا دلم میخواھد با ماشین از روی آریل رد شوم. متعجب نگاھش میکنم و حتی نمیپرسم چھ کار دارد. حتما حالم را دیده و خواستھ بپرسد چھ مرگم شده
دستش را پایین میآورد و میگوید باید باھات حرف بزنم باز ھم جواب نمیدھم. ارمیا با حالتی تحکم آمیز کھ از او انتظار نداشتھ ام میگوید بیا بریم برای فرار از محیط دنبالش راه میافتم. ھمھ از اینکھ میخواھیم برویم تعجب میکنند. ارمیا سرسری و بیحوصلھ خداحافظی میکند، من ھم. ھمھ این را پای دعوای خواھر و برادریمان میگذارند. لحظھ آخر، چشمم بھ آریل میافتد و نگاه اخم آلودی کھ من و ارمیا را نشانھ رفتھ است سوار ماشین میشویم و ارمیا ساکت است. بدجور ترسیده ام. ارمیا فقط یک جملھ میپرسد آریل چی گفت بھت کھ رنگت پرید؟ چھ طور بھ ارمیا بگویم این داستان پیچیده را؟ ارمیا چھ فکری درباره من میکند؟ کاش از اول میشد بھ ارمیا بگویم؛ اما نمیشود. لیلا گفتھ بھ نزدیکترین اعضای خانوادهام ھم نگویم. فقط آرام زمزمھ میکنم ھیچی ارمیا تندتر میراند و بی ھدف در خیابانھا و کوچھ ھا رانندگی میکند. آنقدر کھ دیگر نمیدانم کجاییم. دوست دارم گریھ کنم. ارمیا ناگاه ترمز میزند کنار خیابان و بلندتر میگوید آریل لعنتی بھ تو چی گفت؟ صدایش دلم را خالی میکند. ارمیا ھیچوقت با من تندی نکرده بود. دستم را روی دھانم میگذارم تا یادم بماند نباید حرفی بزنم. از صدای بلندش دلم میشکند و بغضم میترکد. بھ تلافی این مدتی کھ تمام نگرانی ھایم را درخودم ریختھ ام، بلند گریھ میکنم. یادم رفتھ دوست ندارم کسی گریھ کردنم را ببیند. ارمیا با انگشتانش روی فرمان ضرب میگیرد و میگوید اگھ دستم میرسید خودم خفھش میکردم سعی میکنم جلوی اشکھایم را بگیرم اما نمیشود. ارمیا انگار بھ خودش آمده، برمیگردد سمت من و با دستپاچگی میگوید ببخشید... ببخشید سرت داد زدم. آروم باش عزیزم. خواھش میکنم آروم باش ادامه دارد ...