eitaa logo
مطلع عشق
282 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
مطلع عشق
#قسمت_دوازدهم از وجودم کلا پر کشید و با اطمینان گفت: از بابت من خیالت راحت ولی اگر بدونن خیلی بعید
لیلا لبخند معنی داری زد و گفت: ببین خدا طوری مرد رو خلق کرده که اگه بهش اقتدار و شوکت درست و صحیح بدی، هر کاری بتونه واسه خانمش انجام میده ... چه جوری بگم کلمه اش جا بیفته واست... آهان ببین نرگس شکوه مرد در تامین کردن زنه...!! خدا اینجوری مرد رو خلق کرده... البته اگه ما خانما نزنیم داغونش نکنیم! با کنایه گفتم: هه! خدا خیلی چیزها رو برای خیلی چیزها خلق کرده ولی کو کارایی!! بعد هم تو طرف خانمایی یا که آقایون!! خیلی جدی گفت: همینه میگم که باید راهش رو بلد باشی دیگه، معلومه طرف خانم هام! بابا جان، عزیز من، این اقتدار دادن دقیقا خوبیش و نفعش برای خود خانمه! مطلب رو گرفتی نرگس! اخم هام رو کشیدم توی هم و گفتم: برای شعار دادن جملات قشنگی میگی و بعد هم ساکت شدم... لیلا کمی از تندی و تیزی حرفم ناراحت شد و اخم هاش رو کشید تو هم و ادامه داد: بیا هنوز هیچ کار نکردی، فقط شنیدی قیافه ات اینجوری شده‌... بعد کمی مهربونتر گفت: ببین نرگسی منم یه خانمم! خوب می فهممت! مشکل بعضی از ما خانم ها، نفهمیدن اصل مطلبه، بخاطر همین راه رو اشتباه میریم... واقعیت اینه متاسفانه خانم ها صاف پا گذاشتن روی همین شکوهه. تبدیلش کردن به وظیفته...! منظورم تو نیستیاااا، ولی مثلا زنه به مردش میگه: برو شوهر فلانی رو ببین خجالت بکش... پول یه لقمه نون نداری زن گرفتنت چی بود... میخواد که این مرد راه بیفته با این حرفا؟!!!! خانم چون نمی‌دونه و خبری از اثرش نداره، داره هی تنه میزنه به این در ... هی می‌کوبه ... هی خودشو آزرده میکنه، مدام این ریموت باز شدن در رو می کوبه روی زمین! یکی نیست بگه خاااانم!!! گیرم این در شکست، داخل اومدی، آخه دیگه این در نمیشه که... اینجا زندگی نمیشه... این خانم اینقدر می ایسته و فشار میده تا یک امتیازاتی رو از مرد بگیره... بعیده بگیره و به خواسته اش با این روش برسه ولی گیرم گرفت ، اون امتیازه رو گرفت، اما نمیدونه مرده از دست رفت... شاید اون لحظه، اون خانم تامینی رو پیدا کرد و بهش رسید، اما تامین_کننده دور شد... اصلیه رفت.... آدم عاقل وقتی پای یک رفتاریش هزینه می‌پردازه ، باید میزان بهره‌شم محاسبه کنه نرگس جان! مثلا من بیام شادی کنم بگم این خودکار رو گرفتم، میگن لیلا چقدر براش دادی؟ میگم دو میلیون! خود تو بهم میگی، خب این خودکار که دو هزار تومن بیشتر نمی ارزه تو دو میلیوووووون پای این هزینه دادی؟ حکایت همین خانم که برات مثال زدم همینه، درسته که حساب کرده چی بدست آورده اما حساب نکرده چقدر براش داده!!! آخ که طرز زندگی غلط خانما اینه، چون مرد رو نمیشناسن هم خودشون رو بیچاره می کنن هم زندگیشون رو... بعد دستش رو با حرص تکون داد گفت: در صورتی که خیلی راحت و شیک و مجلسی با حفظ حرمت و اقتدار بخشی می تونست به خواسته اش برسه به همین سادگی! ولی متاسفانه نمیدونم چرا اکثر مواقع، ما دنبال راه حل ساده نمیریم و می خوایم لقمه رو دور سر خودمون بپیچونیم نمیدونم واقعا چرااااا؟! هنوز حرفهای لیلا تموم نشده بود که، احساس کردم سرم عجیب درد گرفت شاید بخاطر..... نویسنده:
۸ مهر ۱۴۰۲
شاید بخاطر این بود که درِ، ورودی زندگی خودم رو له که چه عرض کنم! بلکه داغون کرده بود! لیلا هنوز متوجه حالم نشده بود و ادامه داد: نرگس، راست و حسینی بگو واقعا اول زندگیت هم اینطوری بود؟! یاد آوری اوایل زندگی درد رو از سرم به تمام اعضای بدنم انتقال داد، طوری که دیگه نمی تونستم روی پاهام بایستم... من خوب می دونستم اول زندگیم شاید شرایطم سخت بود، ولی حداقل خانم خونه بودم ... حرف حرف من بود... عزت و احترامم سر جاش بود... ولی الان چی... اینقدر سرعت انتقال این افکار به رگها و مویرگهای بدنم سریع اتفاق افتاد که اگر لیلا به موقع نگرفته بودم کمتر از آنی به زمین می افتادم... با همون حال خراب یه نگاه ملتمسانه بهش کردم و مستاصل بهش گفتم: من تمام پل های پشت سرم رو خراب کردم لیلا... الان چکار می تونم بکنم...؟! اصلا میشه کاری کرد...؟! خیلی جدی و پر انگیزه گفت: آره دختر حتما میشه... حتما میشه اگه بخوای... ولی اینطوری و با این حال نمیشه بگم! حالا بیا یه کم دراز بکش برم یه لیوان آب قند برات بیارم... نمیدونم رفت و برگشت لیلا چقدر طول کشید، ولی برای من عین شش سال زندگیم جلوی چشم هام مرور شد، که چطوری ذره ذره این خودم بودم که زندگیم رو نابود کردم نه هیچ کس دیگه! لیوان آب قند رو که خوردم، حالم کمی جا اومد منتظر بودم لیلا بهم راه حل بگه... کمکم کنه... ولی حال جسمیم یاری نمی کرد و این طبیعی بود حجم فشار کار بیرون با توی خونه حال و روزم رو اینطوری کرده بود... نهایتا قرار شد دو روز برم مرخصی... موقع رفتن لیلا اومد پیشم و گفت: نرگس از همین امروز شروع کن سخت هست، ولی ممکنه... با همون حالم پرسیدم چکار کنم؟ گفت: ببین کاری نداره از ربع کیلو گوشتی که داری استفاده کن! هنوز حرفش تموم نشده بود که متعجب نگاهش کردم و گفتم: یعنی غذای خوشمزه درست کنم!!! ولی آخه گوشت نداریم!!!! زد زیر خنده گفت: نه! منظورم اینه از این زبانی که میشه باهاش هم حال رو خوب کرد، هم خراب، درست استفاده کن! منظورم رو خلاصه کنم یعنی حرف بزن... گردنم رو کج کردم و گفتم: حرف بزنم لیلا!!! گرفتی منو.... می بینی حال داغونم رو سرکارم گذاشتی؟! دستش رو زد به شونم و گفت: نه اتفاقا، چون حالت رو می بینم راحترین کار، ولی موثرترین روش رو دارم بهت یاد میدم! نفس عمیقی کشیدم و گفتم: باشه ولی مثلا چی بگم؟ اصلا فرض کن من بچه اول دبستانیم واقعا نمیدونم باید چی گفت... لبخند شیرینی زد و گفت: یه جمله ی ساده بخوام بهت بگم، می تونی بگی: امروز سرکار حالم خیلی بد شد... خداروشکر گیر این چند ساعت کار کردن من نیستیم آقا... چقدر خوبه، تو هستی من خیالم راحته.... همینطور که دستم رو از شدت سر درد روی سرم گرفته بودم، چشمهام رو درشت کردم و گفتم: لیللللللا ! این حرفها برام خیلی خنده دار! چطور حرفی رو بزنم که اصلا واقعیت نداره! با اون چشم های نافذش نگاه خاصی بهم کرد و گفت:...
۸ مهر ۱۴۰۲
ببین نرگس، اولا که کلمه ها قدرت عجیبی دارن! اینقدری که خدا معجزه ی آخرین پیامبرش رو کتاب گذاشت! معجزه هم میدونی یعنی چی که! کلام خدا که کلا نور و راهگشاست... اما هر کلمه ی ما آدما هم می تونه یه انسان رو به زندگی برگردونه یا از زندگی نا امید کنه! نباید دست کمش گرفت ! این ویژگی و قدرتی که خود خدا برای ما قرار داده تا ازش درست استفاده کنیم مثل همه ی نعمت هایی که داده! حالا نوع استفاده کردنش دیگه بستگی به ما داره این از این... دوما اینکه: اگر فکر می کنی حرفهات غیر واقعیه! که بعیده ! و معمولا این خودمونیم که با کارهامون غیر واقعیش می کنيم، ولی با این حال حتی اگر اینجوریم باشه که تو می گی، آقامون علی (ع) جوابت رو اساسی دادن و به امثال ما میگن اگر صبر نداری، خودت رو به صبوری بزن! میدونی یعنی چی؟ جوابش رو خودشون در جای دیگه دادن که گفتن: کمتر فردی هست که خودش را شبیه گروهی کند و از آنها نشود! گرفتی مطلب رو... حالا نرگس جان، تو خودت رو راضی نشون بده، مردت رو قوی نشون بده، اقتدارش رو تامین بکن، بعد اگه چیزی می خواستی نشد بیا طلبکار من شو...! بعد هم با تاکید گفت: ولی دو تا نکته رو حواست باشه اولا که: ممکنه و خیلی طبیعیه بعد از چند وقت اینطوری صحبت کنی، بعضی آقایون تعجب کنن و بگن چی شدددده! آفتاب از کدوم ور در اومده! که البته باید بهشون حق داد دیگه، چون احتمالا اینقدر حرفی نزدیم یا حتی بد حرف زدیم که براشون این رفتار عجیب باشه! فقط دقت کن اگر این اتفاق افتاد ناراحت نشی پیش خودت بگی بیا خوبی کن پرو میشن! اصلا نباید واکنش منفی نشون بدی که هیچ، حتی همراهیش هم باید بکنی حالا یا به شوخی یا دوباره اقتدار دادن و از این مدل حرفها که بععععله آقا دیگه از این به بعد اینجوریاست... البته تناسب کلام با شخصیت هر فرد خیلی مهمه ها! یعنی از جملاتی استفاده کنی که اون طرف خوشش میاد نه اینکه بیشتر حالت مصنوعی داشته باشه! یا متناسب با روحیه اون فرد نباشه! به همون اندازه تناسب حرف با حالت چهره هم اهمیت داره! مثلا چهره ی اخمو و ترش رو حالا هرچی اقتدار هم بده اوضاع بدتر میشه، بهتر نمیشه! دقیق بگم هر کسی باید با شوهرش به سبک خودش حرف بزنه که اون تامین دهی اقتدار رو بهش برسونه... و نکته ی آخر که خیلی خیلی مهمه!!!! حرف دقیق و عمیقیه که باید با آب طلا نوشتش، اونم اینکه: هرکه نهایت تلاش خودش را برای رسیدن به هدف به کار گیرد، به تمام خواسته هایش می رسد. یعنی تو انجامش بده اثرش رو مطمئن باش می بینی... شاید نه فوری و سریع ولی قطعا و حتما می بینی... حرفهاش منطقی بود مثل یه کلاس درس یا یه مادر دلسوز که می خواست از هیچ کمکی دریغ نکنه، ولی... ولی... یه حس بی منطقی توی وجود من باهاش مقابله می کرد شاید باید می جنگیدم اون هم با خودم.... بعد از خداحافظی از لیلا خیلی زودتر از همیشه به خونه رسیدم محمد هم خونه بود و نپرسید چرا زودتر اومدم، احتمالا منتظر متلک ها و طعنه های من بود! ولی من چیزی نگفتم ذهنم حسابی درگیر حرفهای لیلا بود... با همون حال خرابم کارهای خونه رو به سختی انجام دادم و بعدش کمی استراحت کردم منتظر یه موقعیت بودم که بتونم کاری که لیلا گفت رو انجام بدم، ولی به قول یکی از دوستام، اگه منتظر موقعیت بشینی تا چیزی میخوای پیش بیاد هیچ وقت سراغت نمیاد بلکه، باید موقعیتش رو بوجود بیاری... شاید گفتن چند تا جمله ی ساده بیشتر نبود ولی اینقدر برام سنگین و سخت به نظرم می رسید که انگار میخواستم کوه جا به جا کنم...!
۸ مهر ۱۴۰۲
اما چاره ای نبود باید انجامش میدادم... در واقع می خواستم که انجامش بدم ... می خواستم که زندگیم تغییر کنه و از این وضعیت بیاد بیرون ... میدونستم تنها راه حلش همون حرفی بود که لیلا بهم گفت... پس برای رسیدن به خواستم باید تلاش میکردم و انجامش میدادم هر چقدر هم که برام سخت باشه... زیر لب به خودم غر میزنم: اَه که چقدر بدم میاد از گفتن کلمات کلیشه ای ! اَه... اَه.. اَه..! ولی چاره ای نیست! محمد مشغول گوشیش بود... شروع کردم به حرف زدن... که امروز سر کار حالم بد شد و .... تا رسیدم به اینکه، تو هستی خیالم راحته خداروشکر... از حالت چهره ی محمد معلوم بود حسابی جا خورده و بیچاره انگار اصلا انتظار نداشت من چنین حرفی بزنم! برق خاصی توی چشماش درخشید ولی خیلی به روی خودش نیاورد...! توی دلم میگم: آدم غُد، مغرور! اما یکدفعه یاد اولین باری که بهش گفتم بی عرضه افتادم... همین قدر جا خورد و انتظار نداشت و بی توقع شد! اینبار به خودم گفتم: نرگس ببین چکار کردی که با یه جمله ساده شوهرت اینقدر تعجب کرده ! ولی من فکر میکردم این فقط یه جمله ساده اس در صورتی توش کلی حرف داشت و انرژی و انگیزه! عجیبتر از تعجب محمد، برام این بود که خیلی ریلکس بهم گفت: خوب دو_سه روز استراحت کن نگرانم نباش یه کم به فکر خودت باش...! شاید شدت تعجب من بیشتر از محمد بود! آخه نزدیگ چهار_ پنج سال بود که اینجوری محمد باهام حرف نزده بوده... از اون وقتی که من باهاش اینجوری حرف نزده بودم متاسفانه! یاد حرف لیلا افتادم کلمه ها قدرت عجیبی دارن اگه اینطور نبود، خدا معجزه ی آخرین پیامبرش رو کتاب نمی گذاشت! حقیقتا هنوز باورم نمیشد و خیلی امیدی نداشتم این مسیر، شروع تازه ای به زندگی از پا افتاده ی، من بده ! ولی خودم رو دلخوش به همین چند تا جمله کردم و نا امید نشدم... توی این دو _ سه روز رفتار محمد خیلی بهتر شده بود مثلا وقتی خونه می رسید احوالم رو می پرسید البته شاید اینجور مثالها برای شما خنده دار باشه ولی برای من که زندگیم شبیه یه جسم مرده ی بی روح بود طبیعتا نه! جالب این بود توی همین مدت که به جز همین چند کلام محبت آمیز، شاید بهتر بگم اقتدار آمیز بیشتر بینمون رد و بدل نشد، ولی بحثی هم نکردیم! جالبتر اینکه یه کوچلو نتیجه این رفتارم رو دیده بودم و حس خوبی بهم داده بود، اما نمیدونم چرا یه چیزی توی وجودم مانع میشد اینکار رو ادامه بدم! واقعا برام سوال بود آخه ادم عاقل! چرا، چی باعث این مقاومت میشه؟! این سوال گوشه ی ذهنم بود تا دوباره لیلا رو دیدم ... قبل از اینکه جواب سوالم رو بپرسم اتوماتیک خودش بین حرفهاش جواب رو بهم داد! وقتی ماجرای این دو _ سه روز رو براش تعریف کردم، نیمچه لبخندی زد و گفت: یه خاطره دارم همیشه آویزه ی گوشمه مثل یه گوشواره! البته از اونایی که گرم سنگینن لاله ی گوش رو پاره می کنن ولی خانما بی خیالش نمی شن، این از اون مدل خاطره های گرم سنگینه! خندیدم و گفتم: گرم سنگین دوست دارم بگو برام... گفت: یه بار بابام که دقیقا قبلش با مامانم سر یه مسئله ای بحثشون شده بود، اومد نشست کنارم و شروع کرد نصحیت کردن من! عملا داشت حرف دلش رو به من میزد که از دست مادرم ناراحت شده بود گفت:....
۸ مهر ۱۴۰۲
گفت: بابا جون، مردها خیلی ساده ان باور کن! خیلی راحت میشه دلشون رو بدست آورد! من که یه مَردَم بهت می گم دخترم این رو آویزه ی گوشت کن، فقط با چهار تا کلمه حرف درست و عزت دادن مطیع میشن! بابا حواست به شوهرت باشه یه وقتیم از یه جیزی خوشت نیومد صاف نرو تو سینه اش! نگو تو همیشه اینجوری میکنی! نگو همیشه اینجوری میخری! حالا گیرم یه مشکلی هم داشت، یه اخلاق بدیم داشت اما تو کل زندگیت رو با همون یه مشکل جمع نبند! نرم نرم که بگی، چهار تا خوبیش رو هم اولش بگی بعد آروم و بی جنگ و جدل توضیح بدی که چی باب دلته قبول میکنه! من این جنس رو میشناسم و میدونم راهش چیه! حسرت خاصی اومد توی صدای لیلا و گفت: منم چشمکی به بابام زدم و گفتم: آخ که چقدر شما هوای مسعود رو دارید، خدا رحمت کنه همسرم رو میگم.... بابا هم زد به شونم و گفت: بابا من دقیقا هوای تورو دارم که میگم ! تازه قبول می کنه که هیچ! کار رو حتی اون طوری که زنش دل میخواد انجام میده... من خیره به نرگس بودم و همینجور که داشتم به حرفهاش با خودم فکر میکردم، لیلا نفس عمیقی کشید و ادامه داد: نرگس من خوب درک میکردم حرفهای بابام چی میخواد بهم برسونه! میدونستم بابام چی میگفت و با زبون بی زبونی چه نکته ی مهم و کلیدی رو بهم یاد آوری میکرد... لیلا به اینجا که رسید یه دفعه مردمک چشمهاش گشاد شد و ادامه داد: البته منم که خانم ها رو میشناختم ، در کمال احترام زدم به پرو بازی و با شیطنت به بابام گفتم: بابا منم یه جیزی بگم! باور کن ما خانم ها هم با چهار تا کلمه حرف مطیع میشیم! حتی زودتر از شما... خوب می شناسید مارو... خرجش رو هم پیامبر گفته محبته دیگه! اونوقت همه چی حله! بابام خندید و سری تکون داد به من هیچی نگفت، ولی ده دقیقه ی بعد با مامانم داشتن گل می گفتن و می شنفتن! لیلا لحظه ای مکث کرد و بعد نگاهش متمرکز چشمهام شد و گفت:نرگس! من یه چیزی رو خوب فهمیدم و جای جای زندگیم دیدم اینکه:حرف خیلی اثر داره! ولی... ولی...مهم اینه درست بکار بره! مثلا برای مرد تامین اقتدار بده! برای زن تامین عاطفه! باور کن اینجوری نود درصد مشکلات حله! به ما از بچگی گفتن ازدواج یعنی عشق و عاشقی! بعد اخم هاش رو کشید توی هم و با شدت و لحن غلیظ ادامه داد: در صورتی که اشتباه گفتن! غلط گفتن! دیدم خیلی جدی شده گفتم: نزنیمون لیلا!!! باشه غلط کردن، اصلا شکر خوردن! زد زیر خنده و گفت: آخه ببین ازدواج یه جاده ی دو طرفه است! منطقی باشیم حداقل... آقا محبت بده ، اقتدار می گیره! خانم اقتدار بده، محبت می گیره! یعنی همه چی بستگی به خودمون داره گرفتی مطلب رو! به جز موارد استثنا که فعلا کاری باهاشون نداریم. لپ هام رو باد کردم و با شدت خالی و گفتم: اخه لیلا من خوشم نمیاد از کلمات کلیشه ای استفاده کنم یه جوریه! گفتم خوب از کلیشه بیارشون بیرون! به زبون خودت بگو اینکه چقدر میوه های خوبی خریدی دست درد نکنه این سخته!!! اینکه همیشه به فکر ما هستی تو هر شرایطی خدا حفظت کنه این سخته!!!! تازه یه وقتایی مخاطبت اون نباشه اما جلوی خودش باشه و یا جلوی مادرش یا مادرت یا بچه هات این حرفها رو بزن اینکه باباتون به فکر ماست، سخت کار می کنه تا ما توی سختی نباشیم باید قدرش رو بدونیم این کلیشه ایه!!!! بعد هم با تاکید گفت: حالا صرف چهار بار اینجوری حرف زدن هم توقع نداشته باشی که دیگه همه چی یکدفعه گلستان بشه! آدم ها متفاوتند! مثل غذا ها بعضی ها زود پزن بعضیا دیر پزند ولی مهم اینه یه آشپز بتونه با صبر و ادویه های کاریش خوشمزه اش کنه... این یه مسیره که اگر خوب بلد باشی به گلستان می رسی و اگه هم نه که ...! پریدم وسط حرفش و گفتم لیلا: آره حرفهات قبول! ولی من فکر می کنم که....
۸ مهر ۱۴۰۲
لیلا من فکر می کنم که اقتدار دادن به مرد ، مرد رو جسور و پرو میکنه! نمیدونم شاید، مثلا باعث میشه زن تو سری خور بشه، مرد بهش مسلط بشه، دست زن بسته شه... شاید بخاطر همینه این مقاومت توی وجودمه! لیلا ابرو هاشو داد بالا و سری تکون داد و گفت: حق داری اینجوری فکر کنی... متعجب نگاهش کردم و گفتم: یعنی درست میگم! دستش رو برد بالا و گفت: من نگفتم درست می گی! نچ درست نمی گی! اما این طرز فکر خیلی عادی و طبیعیه، آخه از بچگی تا الان یا به ما یاد ندادن یا ندیدیم یا خیلی خیلی کم دیدیم معنی اقتدار دادن درست یعنی چی... اصل قضیه دقیقا بر عکس چیزیه که گفتی، یعنی وقتی درست اقتدار بدی اتفاقا همه چی میشه گل و بلبل... مرد میشه تکیه گاه قوی... میشه همونی که زن بهش نیاز داره ... این چیزیه که خدا تو وجود مردها قرار داده که دوست دارن مقتدر_باشن. حالا نکته اش کجاس نرگس خانم اونجا که آقا_امیرالمؤمنین(ع) به آقایون میگن:《اگه زن، تو را صاحب اقتدار ببینه بهتر از اونه که تو رو در حال شکستگی و ضعف ببینه》 این نکته رو البته آقایون باید بدونن، اما چیزی که باعث میشه مثل یه خوره، تو رو وادار کنه به مقاومت در مقابل این اقتدار دادن میدونی چیه؟ و بعد از یه مکث کوتاه، چشمهاش رو ریز کرد و گفت: اینه که کتاب نمیخونی!!!! چشمام چهار تا شد گفتم: آخه چه ربطی داره لیلا خانم! ضمنا من یه زمانی برا خودم یه اهل کتابی بودم که نپرس... اما الان وقت نمی کنم، حتی نفس بکشم از بس تمام بار زندگی رو دوشمه! بعد می گی مشکل اینه کتاب نمی خونم عجبا!!! لیلا دستم رو گرفت و گفت: خوووووب حالا نگفتم آه و ناله کنی! ان شاءالله کم کم فرصتش رو پیدا می کنی ... میخواستم این رو بهت بگم که توی یه کتاب کاربردی و جالب خوندم شاید علت مقاومت کردنت اینه که، ما (منظورم چه خانم ها چه آقایونه) نمیدونیم اقتدار دو تا معنی داره یکی صحیح و یکی غلط ! اول معنی غلطش رو بگم: مرد یا یا هر کسی بخواد حرفش به کرسی بنشینه؛ حالا با داد زدن؛ با ایجاد ترس، بقیه رو مطیع خودش کردن؛ زور بازو و صدای بلند به رخ دیگران کشیدن و از این مدل کارای اینجوری... سر تاکییدی و تاییدی تکون دادم و گفتم: آفرین اره دقیقا همینه ! اصلا بذار من ساده تر بگم... بعضی مردا فکر میکنن اگه زن و بچه شون از اونا حساب ببرن و بترسن و سریع دستوراتشون رو اجرا کنن، اون وقته که به اقتدار رسیدن! لیلا لبخندی زد و گفت: خوب این از تفکر اشتباه! اما حالا بر اساس معنی صحیح که منظور من هم همینه، مردی مقتدره که برای خونواده ش یه سایبون و تکیه گاه باشه، خودش آفتاب بخوره و نذاره آفتاب رو خونواده ش بیفته. یعنی پرقدرت، باجرأت و مستقل باشه. حضورش به خونواده ش آرامش بده و اونا با وجود اون هیچ ترس و اضطرابی به خودش راه ندن. گرفتی مطلب رو؟! و... و... و...زن این توانایی رو داره بتونه این کار رو انجام بده، یعنی تو می تونی این کار رو انجام بدی...با حرص گفتم: ای خواهررررر ما که آفتاب سوخته ایم! والا دیگه کاری نمونده که توی این زندگی برای محمد نکرده باشم! تا جایی که خودم هم همراهش شدم... قدم به قدم... حتی با درد جسمی... شبها که دراز می کشیدم می مُردم و زنده میشدم از دست درد و گردن درد و هزار تا درد که هر چی بود دردش از سختی ها و فشارهای زندگیم بیشتر اگر نبود کمتر هم نبود! اینقدر پیچ و مهره بستم ... ولش کن لیلا جان نگم برات که درد گفتن نداره! اگر هدف مقدسم نبود شاید خیلی وقت پیش قید این زندگی رو زده بودم... خیر سرم میخواستم یه سرباز توی این میدون جنگ اقتصادی باشم ولی نابود شدم که هیچ ... ادامه دارد... نویسنده:
۸ مهر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۹ مهر ۱۴۰۲
🍃یه سریا هم همچین دَینی به مجردی دارن تا همه رو از ازدواج کردن منصرف نکنن ، ول کن نیستن تجربه های بدت واسه درس گرفتن خودته ، نه بدبین کردن جوونِ مردم 👍👌 ‌❣ @Mattla_eshgh
۹ مهر ۱۴۰۲
4_5978606995861668820.mp3
10M
💞 ۶ تکنیک ششم؛ شأن و شئوناتی که برای خودت قائل هستی؛ نمیذاره مهربونیات به دل دیگران بشینه! خودت رو از خودت خالی کن! دیگران توی قلبت جا میگیرن 😊. ‌❣ @Mattla_eshgh
۹ مهر ۱۴۰۲
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ تبلیغ فرزند آوری در آنسوی مرزها 🔻نه ۵ تا، نه ۱۰ تا بلکه بیش از ۲۰ بچه‼️ ‌❣ @Mattla_eshgh
۹ مهر ۱۴۰۲
🆘 هشدار شورای عالی برابری به دولت فرانسه: خشونت و شکنجه در فیلم‌های پورن به سطح جنایت رسیده‼️ نسخه اُرجینال زن زندگی آزادی! 🔻شورای عالی برابری جنسیتی در گزارشی که اخیرا منتشر کرد، اِعمال «غیرقانونیِ» «شکنجه» و «خشونت» را در صحنه‌های مختلف فیلم‌های پورنو محکوم کرد!! 🔻هدف از انتشار این گزارش وارد کردن شوک به وجدان عمومی‌ست چرا که بنا بر نتایج بررسی شورای عالی برابری، رویه حاکم بر صنعت پورن بذر تجاوز و زن‌کشی را در دنیای واقعی می‌کارد! ‼️مطابق بررسی این شورا، در حال حاضر، ۱.۴ میلیون ویدیوی پورن با محتوای اَعمال سادیستی از جمله اقدام به خفه کردن، تجاوز گروهی به یک زن و سپس انزال جمعی بر روی بدن او، انجام همزمان اعمال جنسی مختلف برای چندین مرد، شکنجه، برق‌گرفتگی، سکسِ غافلگیرانه بر روی چهار پلتفرم اصلی پورنوگرافیک در اینترنت وجود دارد. ⚠️ مطابق بررسی‌های انجام شده در فرانسه، ۴۲درصد از پسرانی که در معرض فیلم‌های پورن قرار دارند، تصور می‌کنند که دختران از پرخاشگری فیزیکی در رابطه جنسی لذت می‌برند! / یورونیوز ‌❣ @Mattla_eshgh
۹ مهر ۱۴۰۲