🔰 آقای رائفی پور انسان محترمی هست و دغدغه مند ، اما از نظر #قانون نمی تواند لیست انتخاباتی دهد
چون #حزب رسمی ندارد
آقای غلامرضا هم که رائفی پور او را دعوت و با او عکس گرفت، اعلام برائت کرد از لیست دادن!
سعید محمد هم که با او عکس گرفته ، کارمند رسمی #سپاه است و نمی تواند لیست دهد
این تا اینجا !
حالا بقیه راه ببینیم چه می شود!
#انتخابات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 مرا از بچگی احساس دادند
مرا عادت به بوی یاس دادند
کلید قفلهایم را از اول
به دست حضرت عباس دادند
🌙 میلاد ماه نور افشان بنی هاشم حضرت عباس (ع) مبارک باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اطفا حریق فقط خودت
آب رو ریخت همونجایی که میسوزه😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فکرکردن بمبه😁😁😅😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجا میری برادر بایست 😂😂🤣🤣
مطلع عشق
سلام صبح بخیر ☀️ بیا امروز یه قرار بذاریم تو دلت بگو : خدایا امروز هرکاری که انجام میدم برای ر
سلام صباح الخیر ☺️
امروز هم نیت کن ، خدایا برای رضای تو زندگی میکنم
همه ی اعمال و کارهایم به نیت رضای توست
یادتون باشه فعلا نیت کنین ، بمرور میرسیم به مرحله ای که هدفمون واقعا رضایت خدا باشه
یعنی خالص و مخلص بشیم برای خدا
عجله نکن بعد چند وقت شیرینی ولذت ، این نیتهاتو حس میکنی😊
البته همین الان هم ، همینکه نیتت رو میذاری رضای خدا ، یه آرامشی تو قلبت احساس میکنی
نفس رو باید اینجوری گول بزنیم
یه دفعه بخوایم کار بزرگ انجام بدیم ، نفس نمیذاره
مثلا بخوایم دیگه غیبت نکنیم ، برای نفس سخته یهو غیبت کردن رو بذاره کنار
پس چیکار کنیم ؟
قدم قدم پیش میریم 😊
اول با خودمون میگیم ، امروز تا ظهر غیبت نمیکنم
بعدش ظهر شد ، میگیم تا شب غیبت نمیکنم
روز بعد میگیم امروز غیبت نمیکنم
و همینطور کم کم خودمونو عادت میدیم به غیبت نکردن
مطلع عشق
هر صبح وضو بگیرید 19باربسم الله الرحمن الرحیم بگویید ، تا وضو تطهیرتان کند و آن بسم الله بلیات و اش
وضو یادتون نره☺️
میتونین ثوابشو هدیه کنین به ائمه اطهار علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#استوری
🔅اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اولیائک.
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#امام_رضا
#مشهد
تکنیک های مهربانی_38.mp3
10.48M
#تکنیک_های_مهربانی 💞 ۳۸
گاهی وقت ها کارهای بزرگت؛
خوبی های بزرگت؛
به دادت نمیرسن!
اینجاست که باید مراقب باشی...👇
✅ به دنیا آمدن هم زمانِ نوه و فرزند در بیمارستان امام صادق میبد یزد... 😍
احسنت به این مادر و دختر
#فرزند_آوری
هدایت شده از بدون سانسور🇮🇷
🔴ان شاءالله پسفردا جمعه
ایتا از ساعت 1 بامداد تا 5 صبح به دلیل اجرای فاز 3 ارتقا زیرساختهای فنی، دچار اختلال یا قطعی خواهد بود.👇
https://eitaa.com/eitaa/253
در جریان باشید خلاصه نگید ایتا مشکل داره که قطع شده و ...☺️
مطلع عشق
🎙️#برش_صوتی ♦️خاطرات همسر علامه طباطبایی #خانواده #علامه_طباطبایی #سلوک_عاشقانه
برای همه ی پسران سرزمینم ، چنین همسری آرزو میکنم 😊
ان شاءالله خودشونم تلاش کنن شبیه علامه بشن ☺️
📚 #کاردینال
#قسمت_اول
- حالا این همه راه اومدین،چی قبول شدین؟
- عارضم خدمتتون که ، ارشد فیزیک هسته ای
- منم ارشد شبکه
[آقای معروفی با نیشخند و استهزا حرف میزند]
_آقای معروفی: فیزیک هسته ای؟؟ مگه هسته ای هم باقی مونده که شما میخوای فیزیکش رو بخونی؟؟
_امیر (با افسوس): ان شاالله که همه چی درست میشه.
_آقای معروفی: کجای کاری پسر؟؟ راکتورهای اراک رو بتون ریختن و همه چیز تموم شده ست! تو و این رفیقت که انقدر بچه درس خون اید واسه چی نمیرین اون ور آب ؟
_امیر: این چه حرفیه ، این همه درس بخونیم که یه جای دیگه رو آباد کنیم؟؟
_شهریار (با لبخند): ان شاالله به وقتش ارشدمونم گرفتیم اینکار رو میکنیم، بمونیم که چی بشه!
_آقای معروفی: باریکلا ... نه مثه اینکه تو رو شستشوی مغزی ندادن ، هنوز یه جو عقل تو کله ت هست.
_امیر: حالا شرایط کار رو بفرمایید.
_آقای معروفی: شرایط کار که مشخصه ، با شش دونگ حواستون به این کارخونه و وسایل توش باشه.
_شهریار: اینجا که بنظر متروکه میاد، مگه وسیله ای هم توش هست؟
_آقای معروفی: بله که هست، همون سوله ی سمت چپ رو که میبینی چند میلیارد دستگاه توش خوابیده، البته همچین راست و ریست نیستن اما فعلا نگه داشتیم تا ببینیم چی پیش بیاد.
_امیر: خب چرا با دستگاه های جدید معاوضه نشده تا کارخونه راه بیفته و کلی جوون بتونن کار کنن؟
_آقای معروفی: هنوز جوونی و خبر از بازار کار و این صحبت ها نداری، صاحاب قبلیش کلی به این در و اون در زد تا این کارخونه رو از ورشکستگی نجات بده ، حتی خونه و ویلاش رو گرو بانک گذاشت.
اما انقدر جنس بُنجل تو این خراب شده وارد کردن که تولید این بدبختم خوابید.
هم ورشکست شد هم خونه و ویلاش رو بانک ازش گرفت.
الانم ننه مرده سکته کرده و عین یه تکه گوشت افتاده گوشه ی خونه!
_شهریار (با ناراحتی) : ای بابا ... واقعا ناراحت شدیم خدا شفاشون بده.
_آقای معروفی (نیشخند) : شفا؟؟ دلت خوشه ها، شفا هم برای پولداراس پسر جون! خدا دیگه شفا خونه ش رو هم تعطیل کرده
جون و آبروی آدمیزادش رو سپرده دست این دکترا!
_امیر (با دلخوری): اینجوری که شما میگید کلا خدا رو هم باید بیخیال بشیم دیگه!
[شهریار نیشگونی از امیر میگیرد تا خفه شود]
_شهریار: خب آقای معروفی نگفتین که ما باید کجا بخوابیم؟
_آقای معروفی: همون ساختمون سمت راست یه اتاق و دو تا تخت توش هست با تلویزیون و سرویس
منتها آبدارخونه ازش فاصله داره.
اینم کلیدها خدمت شما.
_امیر: خیلی ممنون
_آقای معروفی: تاکید کنم که زودتر با این شِرمین آشنا بشید وگرنه گرسنه ش بشه حتما قورتتون میده.
_شهریار (با خنده ): چطور باهاش آشنا بشیم ، این طفلی که قلاده بسته هم انگار میخواد ما رو ۴ تیکه کنه !!
_آقای معروفی : نترس پسر، من هم سن تو بودم سگ وحشی رو رام میکردم، این که سگ نگهبانه و صاحبش رو بشناسه زود اُخت میگیره.
اینم پولم علل الحساب دستتون باشه از حقوق سر ماهتون کم میکنم.
ضمنا پلنگ خونه راه نندازین ها، اینجا دوربین الا ماشاالله داره و سِرورش هم به سیستم خودم وصله.
_امیر (با تعجب) : پلنگ خونه؟ !!
_آقای_معروفی : تازه اومدی هنوز دخترای اینجا رو نمیشناسی ، لامصبا پلنگ که نیستن ، گرگ درنده ن!
خلاصه که آسه برین و آسه بیاین تا شاخ هامون به هم گیر نکنه.
من دیگه باید برم، خداحافظتون.
_شهریار: خدانگهدار
_امیر : خداحافظ
_شهریار : خوبه بد جایی نیست ... حداقل از خوابگاه بهتره و لازم نیست یه الف بچه رو تحمل کنیم، بلاخره این وسط یه پولی هم گیرمون میاد.
_امیر (متفکرانه) : این آقای معروفی کلی سفته ازمون گرفته، خیلی باید مراقب باشیم، من که به سفته ها و رقم شون فکر میکنم تن و بدنم میلرزه.
_شهریار: حالا اگه ویبره ات تموم شد بیا شامت رو بخور، من که دیگه از تخم مرغ آبپز ، سوسیس تخم مرغ، املت و هرنوع ترکیبی از تخم مرغ حالم بهم میخوره!
فردا حتما باید خرید کنیم.
_امیر: این دور ور هم هیچ سوپرمارکت و نونوایی به چشمم نیومد، خیلی پَرته!
_شهریار: آره بابا ، انگار آخر دنیاست ! این شهرک فکر کنم کلا از هستی ساقط شده، هیچکدوم از کارگاه ها و کارخونه ها فعال نیستن.
_امیر: واقعا جای تاسف داره.
_شهریار: فعلا برای خودمون تاسف بخوریم که ۸ صبح کلاس داریم و هیچ معلوم نیست بتونیم خودمون رو به شهر برسونیم!
_امیر: ساعت گوشیم رو روی ۶ تنظیم میکنم، امیدوارم سر جاده یه ماشین ما رو برسونه.
_شهریار: این مردمی که من شناختم، بعیده که سوارمون کنن.
_امیر: چرا نمیگی انقدر آدم عوضی سر راه مردم رو خفت کردن که همگی از سایه شونم میترسن ...
_شهریار: این سر و صداها چیه؟ گوش کن ...
[صدای داد و فریاد از دور شنیده میشود ]
_امیر: جلل الخالق، مگه جز ما کسی هم اینجا هست؟؟
_شهریار: غلط نکنم صدا از این کارگاه کناری میاد.
_امیر: تو چرا از جات پاشدی؟
_شهریار: واقعا نمیشنوی؟صدای گریه بچه میاد ...
ادامه دارد ...
م_علیپور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آماده اید دیگه ایشالا ♥️