eitaa logo
ماوی 🇵🇸
907 دنبال‌کننده
1هزار عکس
51 ویدیو
4 فایل
•🪴• وَخداوندآگاه!بہ‌نامِ‌او^^ مأوَی به معنای پناهگاه :) ! دو سھ قدم‌جنون‌کنارِماباشید، راھِ دوری‌نمی‌رود :) با ما سخنی هم اگرت هست بگو :) https://harfeto.timefriend.net/17145901041992
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست داشتن احساسی‌ست که مبارزه با آن تبدیل به درد خواهد شد؛ با دوست داشتنِ آدم‌ها در قلبتان مبارزه نکنید! - - @Mava_a !🥥'
ماوی 🇵🇸
دوست داشتن احساسی‌ست که مبارزه با آن تبدیل به درد خواهد شد؛ با دوست داشتنِ آدم‌ها در قلبتان مبارزه ن
دوست داشتن احساسی‌ست که به آغوش، صمیمیت و نوازش نیاز دارد؛ خودتان را از دوست داشتن محروم نکنید. حتی اگر پاسخی از آدمِ دوست داشتنیِ‌تان نگیرید، حداقل درون شما دیگر جنگی برای مخفی کردن دوست داشتنتان در جریان نیست و این خودش آرامش بخش است! - - @Mava_a !🥥'
در هر اتفاقی احساسی در ما بیدار می‌شود و گاهی ما احساس را سرکوب می‌کنیم و به نوعی از تجربه احساسیِ آن اتفاق فرار می‌کنیم! اتفاق‌های تلخ و احساس‌های ناخوشایند دردناک هستند و فرار از آنها شاید در ابتدا برای ما جالب باشد که به صورت موقت درد را کم می‌کند، اما در دراز مدت خود به رنجی عمیق تبدیل خواهد شد! - - @Mava_a !🥥'
ما بیشتر مواقع منتظر هستیم تا مسیر تمام شود، تا با مهر تأییدی که به دست می‌آوریم احساس خوشبختی کنیم! اما درست زمانی‌که مسیر را تمام می‌کنیم، حسرت آن را می‌خوریم و شاید آرزو می‌کنیم که ای‌کاش دوباره به مسیر برگردیم! مسیر قبلی تمام‌شده، احساس خوشبختی حس نمی‌شود، پس دوباره مسیر جدیدی را شروع می‌کنیم به این امید که شاید این‌بار خوشبختی را حس کنیم! حس کردن خوشبختی حس کردن مسیری است که خودمان تلاش می‌کنیم تمامش کنیم؛ اما موضوع اصلاً تمام کردن یا نکردن نیست، موضوع تلاشی است که در مسیر انجام می‌دهیم. این تلاش هرچقدر سخت‌تر باشد و مسیر با چالش‌های بیشتری همراه باشد، احساس خوشبختی عمیق‌تر خواهد بود! مخصوصاً اگر بتوانیم مسیر را به پایان برسانیم. بسیاری از ما خاطرات سختی داشته‌ایم مثلاً امتحانی که سخت بوده و هفته‌ها درس خوانده‌ایم و بی‌خوابی کشیده‌ایم تا در امتحان موفق شویم. در همان فرایندی که برای امتحان تلاش می‌کردیم، بخشی از ما آرزو می‌کرده که ای‌کاش زودتر از زیر این فشار خلاص شود و بخش دیگری در وجود ما لذتی مبهم را تجربه می‌کرده و بی‌خوابی‌ها را طاقت می‌آورده. این لذت مبهم همان احساس ناپایدار و گنگی است که خوشبختی نام دارد و دقیقاً تجربه دوباره همین حس مبهم است که ما را وسوسه می‌کند تا مسیر جدیدی را امتحان کنیم! اگر از مسیر آگاه باشیم، این احساس با تمام ابهامی که دارد، عجیب در درون ما تأثیر می‌گذارد. هیجانی گرم و قابل‌لمس که آرامشی عمیق و درعین‌حال ناپایدار دارد! تجربه این احساس ما را به کسی که هستیم و ظرفیت واقعیی که داریم نزدیک می‌کند و تلاش‌های ما را برای کسی که دیگران دوست دارند از ما ببینند کم می‌کند! تجربه این احساس در طول مسیری که انتخاب می‌کنیم خوشبختی را برای ما پررنگ‌تر می‌کند. وقتی به مسیر و تلاش‌هایمان آگاه هستیم، قطعاً به این فهم خواهیم رسید که احساس خوشبختی جوششی از درون است، . مبهم و غیرقابل‌تعریف اما عمیق و درعین‌حال موقت است! - - @Mava_a !🥥'
ما تمام آنچه لازم است را داریم تا "زندگی" کنیم. بدن و ذهن. بدنی که دردها را می‌شناسد و برای همین دردها طراحی شده است. فقط کافی‌ست اجازه دهیم و به عبور جریان دردها ایمان بیاوریم. و ذهنی که می‌تواند آگاه و روشن شود. همین‌ها برای گذر کافی‌ست؛ برای تجربه و برای لمس عمیق زندگی... باقی توهم است و توقع! - - @Mava_a !🥥'
زبان جهان درونیِ ما یا بهتر بگویم بخشی از ما که در درونمان وجود دارد اضطراب و احساس است. زمانی رابطه ما با درونمان سالم‌تر می‌شود که آرام آرام تمرین کنیم و زبانش را یاد بگیریم و نترسیم از زبانی که تمام حروف الفبایش در علائم فیزیکی درونی و زیر پوست ماست! اضطراب با علائم فیزیکی خود را نشان می‌دهد که با اکثر آنها آشناییم. بدنمان با این علائم با ما حرف میزند. شبیه آدمی در درونمان که اول آرام به در می‌کوبد و می‌گوید من را ببین حالم بد است! اما به او توجه نمی‌کنیم و باز محکم تر در می‌زند تا ما را متوجه حضور و دردش کند. پس اضطراب خبر از حضور یک آدم درونی می‌دهد که گویی قرار است با ما صحبت کند. اضطراب واکنشی بسیار طبیعی در بدن انسان است، به بدنتان در طول روز توجه کنید و به پیام هایی که می‌فرستد آگاه باشید. این همان زبانی است که قرار است نسبت به یادگیری‌اش بیشتر تلاش کنید و مهارت کسب کنید. وقتی ما آموزش می‌بینیم که با بدنمان دوست باشیم و زبانش را می‌فهمیم می‌توانیم خودمان و درون‌مان را درک کنیم! این درک باعث میشود آرام‌تر باشیم. در نهایت، دیدن اضطراب و درک کردن شرایطِ دلهره آوری که در آن قرار گرفته‌ایم علائم اضطراب را کم می‌کند. این اتفاقی است که در رابطه درونی سالم با درونمان رخ می‌دهد! اینکه ما علائم را حس میکنیم و شدت آنها کم می‌شود. شبیه همان مثالی که قبل تر گفتیم که انگار آدمی در درون شما هست که گاهی فقط وقتی متوجه حضور او می شوید، آرام می شود! - - @Mava_a !🥥'
ماوی 🇵🇸
زبان جهان درونیِ ما یا بهتر بگویم بخشی از ما که در درونمان وجود دارد اضطراب و احساس است. زمانی رابطه
در عمیق‌ترین لایه‌های درونی‌مان احساس‌ها پنهان شده‌اند و این احساس‌ها هستند که بیدارکننده اضطراب اند. بعد از این‌که ما آموختیم چطور اضطراب را ببینیم و آن را درک کنیم و به‌عنوان بخش انکارنشدنی در درون خود بپذیریم، می‌توانیم ارتباط آن را با احساسی که در آن لحظه داریم متوجه شویم. هرچه بیشتر بتوانیم اضطراب را ببینیم و اجازه دهیم دیده شود، ظرفیت درونی ما برای پذیرش و درک احساس‌ها بزرگ‌تر می‌شود. در جهان درونی ما هر احساس شکل خاصی دارد و اگر رابطه ما با درونمان خوب باشد می‌توانیم هر احساس را حس کنیم و اجازه دهیم احساس‌ها در بدنمان جریان داشته باشند. احساس‌ها برای حس شدن به‌وجودآمده اند نه سرکوب و فرار؛ دنیای احساس‌ها دنیای زیبایی است که معمولاً با آن غریبه هستیم و در بیشتر مواقع یا از آن‌ها می‌ترسیم و یا آن‌ها را سرکوب می‌کنیم. این غریبگی را از اطرافیانمان آموخته‌ایم، زمانی‌که متوجه شده‌ایم احساساتمان می‌توانند به ما آسیب بزنند! - - @Mava_a !🥥'
ماوی 🇵🇸
در عمیق‌ترین لایه‌های درونی‌مان احساس‌ها پنهان شده‌اند و این احساس‌ها هستند که بیدارکننده اضطراب اند
در کودکی و نوجوانی بسیار به ما آموخته‌اند که احساس آسیب می‌زند، و این تهدیدها ما را ترسانده و بیشتر از دنیای درونی‌مان دور کرده‌است. پدر و مادر را در نظر بگیرید که به فرزندش می‌گوید: - گریه نکن! مرد گریه نمی‌کند! - بلند نخند زشت است. - بعد هر خنده‌ای گریه است، مواظب باش! در تمام این جمله‌ها و کلمه‌ها نوعی تهدید را می‌بینیم که مواظب احساس‌های خود باش و آن‌ها را سرکوب کن. غافل از این‌که این سرکوب احساس‌ها است که به ما و رابطه‌های مان و اول از همه به رابطه خودمان با درونمان آسیب می‌زند. احساس‌ها هیچ‌گاه آسیب‌زننده نیستند و حس کردن آن‌ها هیچ مشکلی را به وجود نمی‌آورد. احساس‌ها بخشی از دنیای درونی ما و بخشی از هستی هستند. چه‌طور ممکن است چیزی که با مازاد شده‌است، به ما آسیب بزند؟ هر آن‌چه در بدن ما تعبیه شده‌است و در ساختار بدن انسان وجود دارد، کمک‌کننده است. احساس‌ها به ما کمک می‌کند که بتوانیم دردها و مشکلات دنیا گذر کنیم! و به ما کمک می‌کنند با دیگران ارتباط برقرار کنیم! به ما کمک می‌کنند که رفتارهای مناسب و صادقانه با خودمان و آدم‌های دیگر داشته باشیم! و درنهایت دیگران را بهتر درک کنیم و همچنین خودمان و جهان درونی مان را بیشتر بشناسیم(: - - @Mava_a !🥥'
ماوی 🇵🇸
در کودکی و نوجوانی بسیار به ما آموخته‌اند که احساس آسیب می‌زند، و این تهدیدها ما را ترسانده و بیشتر
احساس‌ها قرار است حس شوند و با رفتاری مناسب ابراز شوند. به‌راستی که تبدیل احساس‌ها مخصوصاً احساس‌های ناخوشایند به رفتاری مناسب، هنری است که بسیاری از آدم‌ها از آن بی‌نصیب هستند. زمانی‌که احساس‌ها حس شوند و ما بتوانیم دنیای درونمان را ببینیم، می‌توانیم متوجه شویم که قدرت تبدیل احساس به یک رفتار مناسب را داریم، و زمانی‌که قدرت انتخاب رفتار مناسب در دست‌های ما باشد، ما تبدیل به هنرمندی می‌شویم که می‌تواند در رابطه‌های سالم‌تر و آگاهانه‌تر قرار بگیرد. زمانی‌که ما می‌توانیم دنیای درونی‌مان را درک کنیم و اضطراب و احساس‌ها را حس کنیم، آنگاه در رابطه‌ای سالم و آگاهانه با خودمان قرار می‌گیریم، پس رابطه سالم درونی یعنی حس کردن و آگاه شدن به آن‌چه به‌صورت فیزیکی در درونمان رخ می‌دهد. وقتی نوع رابطه با خودمان تغییر پیدا می‌کند و آگاهی‌مان نسبت‌به دنیای درونی‌مان بالاتر می‌رود، نوع رابطه ما با دیگران نیز تغییر پیدا می‌کند. حال متوجه می‌شویم که آیا رابطه ما با دیگری آسیب‌زا است یا نه؟ و از روی علایم بدنی می‌توانیم بفهمیم در درونمان چه می‌گذرد وقتی با فردی معاشرت می‌کنیم. حتی متوجه خواهیم شد چه رفتارهایی داریم، و چه رفتارهایی می‌تواند به رابطه آسیب بزند و می‌توانیم برای رفع آن‌ها تلاش کنیم، و مهم‌تر از همه آگاه شدن به ماهیت دنیای درونی، مفهوم خوش‌بختی را در ما تغییر می‌دهد و نوع نگاه ما را به روابطی که داریم عوض می‌کند. جهان درونی ما از اضطراب و احساس تشکیل شده، پس بسیار ناپایدار است. درواقع ما با آگاه شدن به درونمان حقیقتی را درمی‌یابیم که شاید بسیار متفاوت باشد از آن چیزی که در کتاب‌ها و فیلم‌ها و رمان‌ها می‌یابیم. جهان درونی ما جهانی ناپایدار و مملو از نوسان است، نوسان‌های بین اضطراب و احساس. پس ما هیچ‌گاه نمی‌توانیم دائماً در یک حال به سر ببریم. دنیای بیرون و اتفاق‌های زندگی و افکار ما در ما اضطراب و احساس را بیدار می‌کنند، و ما نمی‌توانیم مدام خوشحال باشیم و نمی‌توانیم همیشه آرام باشیم. پس به‌نظر می‌رسد که مفهوم خوش‌بختی در این‌جا تغییر پیدا می‌کند! - - @Mava_a !🥥'
در نهایتِ آرامش، بی‌توجه به آنچه هستیم و یا ٱنچه فکر می‌کنیم هستیم، پیش می‌رود. همیشه همین بوده است و همین گونه هم خواهد بود. «زندگی»؛ بی‌تفاوت ترین جریانی است که در حال تجربه‌اش هستیم! بی‌تفاوت به حال ما و موقعیت ما پیش می‌رود... - ☕️' Mava | مأوی
در قسمتی از فیلم "Short Time" داستانی تعریف می‌شود: اختاپوس تنهایی در اقیانوس زندگی می‌کرد، روزی کوسه‌ای به او نزدیک می‌شود و می‌گوید: دوست داری با هم دوست شویم؟ اختاپوس خوشحال می‌شود که قرار است دوستی داشته باشد و پاسخ مثبت می‌دهد. کوسه می‌گوید: اما یک شرط دارم! - چه شرطی؟ - که یکی از بازوهایت را بدهی بخورم! اختاپوس بازوهایش نگاه می‌کند و می‌گوید: من که بازو زیاد دارم ایرادی ندارد، یکی از آن‌ها مال تو! کوسه بازوی اختاپوس رو خورد و دوستی آن‌ها شروع شد. آن‌ها خیلی با هم شاد بودند، با سرعت شنا می‌کردند و با هم خاطره می‌ساختند. به هردوی آن‌ها خیلی خوش می‌گذشت و اختاپوس خیلی خوشحال بود، اما هر وقت که کوسه گرسنه می‌شد، از اختاپوس می‌خواست یک بازوی دیگر به او بدهد و اختاپوس برای ادامه‌ی دوستیشان این کار را انجام می‌داد. تااینکه یک شب دیگر بازویی برای اختاپوس باقی نمونده بود و کوسه گفت من گرسنه‌ام! اختاپوس گفت: اما بازویی نیست! کوسه گفت: حالا همه خودت را می‌خواهم و اختاپوس خورده شد. بعد از این‌که کوسه گرسنگی اش رفع شد یاد خاطراتش با اختاپوس افتاد و دلش تنگ شد، خیلی خیلی دلش تنگ شد! او یک دوست واقعی بود. کوسه غمگین شد و رفت تا یک دوست دیگر پیدا کند... - ☕️' Mava | مأوی
ماوی 🇵🇸
در قسمتی از فیلم "Short Time" داستانی تعریف می‌شود: اختاپوس تنهایی در اقیانوس زندگی می‌کرد، روزی کو
... ما هم گاهی در روابطمان همین کار را انجام می‌دهیم با خود و با یارمان، فقط برای‌اینکه احساس کنیم کسی آن بیرون هست که دوستمان دارد، فقط برای‌اینکه دوست‌داشتنی دیده شویم، و گاهی آن‌قدر غرق رسیدن به این هدف می‌شویم که یا از هزینه‌هایی که پرداخت می‌کنیم غافل می‌شویم یا می‌بینیم و چشممان را رویش می‌بندیم، دقیقاً شبیه داستانی که خواندید! ممکن است کوسه‌هایی وارد شوند و آرام‌آرام قسمت‌هایی از آدم دوست‌داشتنی درونمان را سرکوب کنیم، قطع کنیم و نبینیم که چه دردی می‌کشد! فقط برای این‌که همان تصویری بشویم که طرف مقابل از ما می‌خواهد و این قطعاً دردناک است! اما بازهم ادامه می‌دهیم تا جایی‌که دیگر هیچ احساس خوب و دوست‌داشتنی بودن نسبت‌به درونمان نداریم! این‌جا است که خسته می‌شویم و احتمالاً کوسه می‌رود سراغ طعمه جدیدش و ما می‌مانیم و این تفکر که دیگر قرار نیست رابطه‌ای صمیمی و درست با دیگری داشته باشیم! - ☕️' Mava | مأوی
ماوی 🇵🇸
... ما هم گاهی در روابطمان همین کار را انجام می‌دهیم با خود و با یارمان، فقط برای‌اینکه احساس کنیم ک
زمانی‌که تصمیم می‌گیریم خودمان را حذف کنیم، دیگران هم با ما شبیه یک حذف‌شده رفتار خواهند کرد. برای خوشبخت‌تر شدن و شادتر شدنِ دیگران نباید بیش‌از اندازه خودمان و اولویت‌هایمان را حذف کنیم! اگر به هر دلیلی بیش‌از اندازه خودمان را و حق استفاده از زندگی‌مان را حذف کنیم، روزی به‌شدت سرخورده و ناامید خواهیم شد. ناامید از به دست آوردن فرصتی جدید، و سرخورده از هجوم حسرت‌ها! ما درمقابل توانایی‌ها و استعدادهایمان مسئول هستیم و اگر روزی تصمیم بگیریم که به‌خاطر خوش‌بختی و راضی نگاه داشتن دیگران، دست از تلاش برداریم، باید حواسمان به چند نکته باشد: اگر تصمیم گرفته‌ایم که به‌خاطر دیگران خودمان را حذف کنیم بخشی از ما همیشه در آرزوی همان چیزی خواهد ماند که می‌توانسته داشته باشد، اما رهایش کرده‌ایم. بهتر است به خودمان یادآوری کنیم که این انتخاب خودمان است و می‌توانیم شرایط را تغییر دهیم. ممکن است احساس سرخوردگی کنیم، ممکن است به‌دنبال مقصری برای این درجا ماندگی بگردیم، پس بهتر است هرازگاهی به خودمان یادآوری کنیم که از یک جایی به بعد من انتخاب کردم این‌گونه مسیرم را در روابطم پیش ببرم و کسی مقصر نیست! - ☕️' Mava | مأوی
ماوی 🇵🇸
زمانی‌که تصمیم می‌گیریم خودمان را حذف کنیم، دیگران هم با ما شبیه یک حذف‌شده رفتار خواهند کرد. برای خ
ممکن است آن‌قدر خودمان و توانایی‌هایمان را سرکوب کنیم که فقط به دیدن زندگی دیگران راضی شویم. زندگی دیگران را می‌بینیم، تحلیلشان می‌کنیم، تا گذر زندگی خودمان را نبینیم. نبینیم که تصمیم گرفتیم نسبت‌به خودمان بی‌تفاوت باشیم و نسبت‌به دیگران واکنش مدار. ممکن است روزی تمام آرزویمان فرزندانمان و عزیزانمان شوند. با خنده‌ی آن‌ها شاد شویم و با گریه آن‌ها غمگین شویم. خودمان را فراموش می‌کنیم، هویت و توانایی‌های خود را حذف می‌کنیم و به هویت و خط زندگی یک عزیز می‌چسبیم و با او نفس می‌کشیم و با او روزها را سپری می‌کنیم، غافل از این‌که آدمی غمگین در درون ما آهسته جان می‌دهد! چون حق ندارد خودش از زندگی‌اش استفاده کند! روزی که تصمیم می‌گیریم خودمان را حذف کنیم روز غمگینی خواهد بود. به این غم آگاه باشید، برای این غم به‌دنبال مقصر نگردید و بهتر است اگر می‌خواهید این کار را بکنید، برای هدفی انجام دهید که ارزشش را داشته باشد! و به یاد داشته باشید که انعطاف به خرج دادن در روابط عاطفی، عادت سازنده‌ای است که به حفظ یک رابطه سالم کمک می‌کند و با نادیده گرفتن خود و هضم خود متفاوت است! حذف کردن بخش‌های مهمی از خود شیوه مخربی برای زنده نگاه داشتن یک رابطه است که در بلندمدت اثر معکوس دارد. پس انعطاف به خرج دهید تا مرزی که هنوز بخشی از شما سالم باقی مانده باشد و بتواند لذت ببرد و بخندد (: - ☕️' Mava | مأوی