eitaa logo
ماوی
916 دنبال‌کننده
1هزار عکس
51 ویدیو
4 فایل
•🪄• وَخداوندآگاه!بہ‌نامِ‌او^^ مأوَی به معنای پناهگاه ! دو سھ قدم‌جنون‌کنارِماباشید، راھِ دوری‌نمی‌رود :) با ما سخنی هم اگرت هست بگو🥛 https://harfeto.timefriend.net/17145901041992
مشاهده در ایتا
دانلود
ماوی
عاشقی را چه نیازی‌ست به توجیه و دلیل؟ که تو ای عشق! همان پرسش بی زیرایی...
هر که شد مست میِ عشق تو هشیار آن است! -
یکبار هم به من گفت: «عزیزترینم»! تا آن زمان هیچ واژه ای نتوانسته بود تا این حد برایم جاودانه بماند و کلمات فقط مشتی کلمات بودند در اقتضای زمان و مکانی محدود. ولی «عزیزترینم...!» فکرش را بکنید که در میان تمام عزیزانی که دارد، تو، «ترینِ» آنهایی! این یعنی مرا کاملا آزاد و شرافتمندانه دوست می داشت آنهم در کمالِ دارایی نه از روی ترس و تنهایی اش. -
مهم نیست که بعدش چه پیش می آید، که آینده چگونه خواهد گذشت ؛ مهم امروزی است که در آن نفس می کشی ، امروزی که دستهایت را توی دستهایش گرفته و از مسیرِ روشن و گاه تیره ی زندگی عبور می دهد و البته همیشه انتخابِ راه و بیراهه ی این جاده دستِ ماست. بیا همیشه انتخاب مان سبز و روشن و بیکرانه ترین مسیرهای زندگی باشد ، از تکرارها بگریزیم و دل به هیجان و ریسک و اتفاق های تازه بسپاریم، حتی اگر اشتباه کنیم یا زمین بخوریم و سخت بگذرد ، ما مجبور به رکود و سوختن و ساختن یا درجا زدن نیستیم ؛ با انرژی مضاعف دوباره بایستیم و ادامه دهیم و لذتِ لحظه ی حال را دریابیم. تحملِ شکست و اشتباه های کوچک طبیعتاً ساده تر از سختیِ حسرت هاست. برای هیچ آغازی نگو فردا و پس فردا و شنبه و شروعِ ماه؛ از همین لحظه شروع کن و سازِ زندگی ات را عاشقانه و پُر شورتر بنواز. از همین لحظه ها و امروز شروع کن و برایت مهم نباشد که تصمیمِ تازه ی تو ؛ به چشمِ دیگران زود یا دیر باشد! تو مجبور به توضیحِ هیچ بخشی از داستان زندگی ات به بقیه نیستی ولی برای هر روزی که بابِ میل و به اندازه ی توان و شایستگی ات نگذرد ؛ قطعاً به خودت هزاران دلیل و پاسخ بدهکاری! -فاطمه‌پنبه‌کار
پاییز رنگ هایش را به تو داد، دلتنگی‌هایش قلبِ مرا بوسید..(: -
لبخند بزن اینجا قلبی‌ست که لبخندت را بسیار دوست دارد.
از چه بیدادِ خزان یادِ من انداخت تو را؟ من‌که خود را زده‌ بودم به فراموشی محض!
‏«‌ليبارك الرب عيونك الساحرة» خدا به چشمهای دلفریبت برکت دهد... :)
ماوی
کمی آغوش تعارف کن من دلتنگیِ محضم :) -
برای سوخته دل، بستر و مزار یکیست تمشکِ ترشِ لب و تُنگِ زهرمار یکیست تفاوتی نکند اشک و بغض و هق هقِ ما مسیرِ چشمه و سیلاب و آبشار یکیست هنوز گُرده ی سهراب، سرخ مثل عقیق هنوز رسمِ پدر سوزِ روزگار یکیست هنوز طعنه به جان میخرد زلیخا و هنوز بر درِ کنعان امیدوار یکیست هزار بار دلم سوخت در غمی مبهم دلیلِ سوختنش هر هزار بار یکیست حرام باشد اگر بی وضو بغل گیرم که قوسِ پیکره ی برنو و دوتار یکیست -
کاش اینجا بودی... آن وقت شب یادش میرفت دلگیر باشد چشمانم یادشان میرفت ببارند و دلم یادش میرفت برایت تنگ شود!
دیدم که برنداشت کسی نعشم از زمین خود نعش خود به شانه گرفتم، گریستم -