eitaa logo
موعود(عج)12
1.9هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
15هزار ویدیو
20 فایل
﷽ 🔶احادیث.روایات مهدوی 🔶بشارت نزدیکی ظهور 🔶سخن بزرگان در مورد منجی(عج) 🔶️اخبار سیاسی روز 🔶️اخبار جبهه مقاومت 🔶️اخبار سرزمین‌های اشغالی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 👈کپی با ذکر صلوات خادم کانال محتاج دعای خیر شمام
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از موعود عج
13.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا بر دشمنان اهل البیت(ع) 💠ترس از حدیث غدیر. @Mawud12
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸 داری پیامبر اسلام(ص) 💠با تشنگي و گرسنگي خود در آن، گرسنگي و تشنگي روز قيامت را بياد آوريد. ✳ به فقيران خود صدقه بدهيد؛ بزرگان خود را در آن احترام كنيد؛‌ كوچكترها را مورد رحمت خود قرار دهيد و صله رحم بجا آوريد. زبانهاي خود را حفظ كرده، ديدگان خود را از آنچه نگاه به آن حلال نيست، نگهداريد. 💠 با يتيمان مردم مهرباني كنيد تا با يتيمان شما مهرباني شود. به درگاه خداوند از گناهان خود توبه كنيد. 💠 هنگام نماز دستهايتان را با دعا بطرف او بلند كنيد؛ زيرا اين وقت بهترين اوقات است و خداوند در آن هنگام با نظر رحمت به بندگانش نگاه كرده و هنگامي كه از او بخواهند و با او مناجات نمايند،‌ جواب آنان را مي دهد. 💠و اگر او را صدا بزنند،‌ به آنان لبيك مي گويد. و اگر دعا كنند، دعايشان را مستجاب مي كند. 💠مردم! شما زنداني اعمال خود مي باشيد، با استغفار خود را آزاد كنيد. پشتهايتان را از گناه سنگين است با طولاني نمودن سجده هاي خود آن را سبك نماييد. 💠بدانيد خداوند به عزت خود سوگند خورده است كه سجده كنندگان و نمازگزاران را عذاب نكند و در روزي كه مردم براي پروردگار جهانيان بر مي خيزند، آنان را با آتش نترساند. 💠مردم! كسي كه به مؤمن روزه داري افطار بدهد،‌ ثواب آزاد كردن يك بنده و آمرزش گناهان گذشته خود را دارد. عرض كردند: رسول خدا! همه ما نمي توانيم اين كار را انجام دهيم. حضرت فرمودند:‌ 💠 از آتش بپرهيزيد، گرچه با نيم دانه خرمايي. از آتش بپرهيزيد، گرچه با جرعه آبي.   💠مردم! هر كدام از شما كه اخلاق خود را در اين ماه اصلاح كند، روزي كه در صراط پاها مي لغزد، جوازي بر صراط خواهد داشت. و هر كدام از شما كه بر بنده و كنيز خود آسان بگيرد،‌ 💠 خداوند در حساب بر او آسان خواهد گرفت؛ و كسي كه شر خود را در آن باز دارد،‌ 💠خداوند در روزي كه او را ببيند غضب خود را از او باز مي دارد. كسي كه يتيمي را بزرگ بدارد،‌خداوند در روزي كه او را ببيند او را بزرگ خواهد داشت؛ و كسي كه در اين ماه صله رحم كند، خداوند روزي كه او را ببيند او را به رحمت خود وصل مي كند. اللهم صلی علی محمد وآل محمد  @Mawud12
هدایت شده از موعود عج
💠اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ اللهِ و َدَيّانَ دينِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَليفَةَ الله💠ِ ✨سلام بر تو اى واسطه خدا و سرپرست دين او، سلام بر تو اى خليفه خدا.. @Mawud12
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸 های امام زمان(عج) به شیخ مفید 📃نامه اول: 💠برادر با ایمان و دوست رشید ما نامه‌ای به برادر با ایمان و دوست رشید ما، ابوعبدالله محمد بن نعمان - شیخ مفید - که خداوند عزت وی را مستدام بدارد. 💠سلام خداوند بر تو ای کسی که در دوستی ما به زیور اخلاص آراسته‌ای و در اعتقاد و ایمان به ما دارای امتیاز مخصوص هستی. ما در مورد نعمت وجود تو خداوند یکتا را سپاسگزاریم، و از پیشگاه مقدس خداوندی استدعا می‌کنیم که بر سید و مولای حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) و خاندان او درود و صلوات پیاپی و بی‌نهایت خویش را نازل فرماید. 💠از آنجا که در راه یاری حق و بیان سخنان و نصایح ما صادقانه کوشیدی، خداوند این افتخار را به شما ارزانی داشته و به ما اجازه فرموده است که با شما مکاتبه کنیم. 💠شما مکلف هستید که اوامر و دستورات ما را به دوستان ما برسانی، خداوند عزت و توفیق اطاعتش را به آنان مرحمت فرماید و مهمات آنان را کفایت کرده، در پناه لطف خویش محفوظشان دارد. 💠با یاری خداوند متعال در مقابل دشمنان ما که از دین خداوند روی برگردانده‌اند بر اساس تذکرات، استقامت کن و با خواست الهی دستورات ما را به آنان که از تو می‌پذیرند و گفتار ما موجب آرامش آنها می‌باشد، ابلاغ کن. با این که بر اساس فرمان خداوند بزرگ و صلاح واقعی آنها ما و شیعیان‌مان تا زمانی که حکومت در اختیار ستمگران است در نقطه‌ای دور و پنهان از دیده‌ها بسر می‌بریم، ولی از تمام حوادث و ماجراهایی که بر شما می‌گذرد کاملاً مطلع هستیم و هیچ چیزی از اخبار شما بر ما پوشیده نیست. از خطاها و گناهانی که بندگان صالح خداوند از آنها دوری می‌کردند ولی اکثر شما مرتکب شدید باخبریم. 💠اگر عنایات و توجهات ما نبود، مصائب و حوادث زندگی شما را در بر می‌گرفت و دشمنان شما را از بین می‌بردند. 💠از عهدشکنیها و پشت‌ سر گذاشتن عهد و پیمانها با اطلاعیم(که همین عوامل موجب بدبختی و دوری شما از حریم ولایت شده است). 💠گویی اینها از لغزشهای خود خبر ندارند، با همه گناهان، ما هرگز امور شما را مهمل نگذاشته، شما را فراموش نمی‌کنیم و اگر عنایات و توجهات ما نبود، مصائب و حوادث زندگی شما را در بر می‌گرفت و دشمنان شما را از بین می‌بردند. پس، از خداوند بترسید و تقوا پیشه کنید و به خاندان رسالت مدد رسانید. 💠در برابر فتنه‌هایی که پیش می‌آید و البته عده‌ای در این آزمایش و برخورد با فتنه‌ها هلاک می‌شوند، مقاومت کنید و البته همه اینها از نشانه‌های حرکت و قیام ما هست. اوامر و نواهی ما را متروک نگذارید و بدانید که علی‌رغم کراهت و ناخشنودی کفار و مشرکان، خداوند نور خود را تمام خواهد کرد. 💠تقیه را از دست ندهید... من ولی خدا هستم، سعادت پویندگان راه حق را تضمین می‌کنم. 💠... پس سعی کنید اعمال شما طوری باشد که شما را به ما نزدیک سازد و از گناهانی که موجب نارضایتی ما را فراهم نماید بترسید و دوری کنید. 💠امر قیام ما با اجازه خداوند به طور ناگهانی انجام خواهد شد و دیگر در آن هنگام توبه فایده‌ای ندارد و سودی نبخشد. عدم التزام به دستورات ما، موجب می‌شود که بدون توبه از دنیا بروند و دیگر ندامت و پشیمانی نفعی نخواهد داشت. 👈ای شیخ مفید! خداوند شما را با الهامات غیبی خود ارشاد و توفیقات خویش را در سایه رحمت بی‌پایانش نصیب ما فرماید.   تهیه و تنظیم در کانال موعود(عج) @Mawud12
هدایت شده از موعود عج
saffat 12.mp3
زمان: حجم: 4.5M
اللهم عجل لولیک الفرج آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد شاید دعای مادرت زهرا بگیرد @Mawud12
هدایت شده از موعود عج
های حضرت ولی عصر(عج) به شیخ مفید. # امام زمان(عج) چه سفارشهایی به شیخ مفید کردند؟ را ما محافطت میکنیم بشرط آنکه...... در کانال موعود(عج) بخوانید........ @Mawud12
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸 تاخیر ظهور از زبان حضرت حجت(عج) ❤امام زمان(عج) خطاب به شیخ مفید میفرمایند: 👈دوست واقعی! اگر پیروان ما - که خدای آنان را در فرمانبرداری خویش توفیق ارزانی بدارد – به راستی در راه وفای به عهد و پیمانی که بر دوش دارند، همدل و یکصدا بودند، هرگز خجستگی دیدار ما از آنان به تأخیر نمیافتاد و سعادت دیدار ما، دیداری بر اساس عرفان و اخلاص از آنان نسبت به ما، زودتر روزی آنان میگشت. 👈از این رو (باید بدانند که) جز برخی رفتار ناشایسته آنان که ناخوشایند ما است و آن عملکرد را زیبنده اینان نمیدانیم، عامل دیگری ما را از آنان دور نمیدارد، خداوند ما را در یاری بسنده و نیک، کارساز است و درود او بر سالار و هشدار دهنده ما محمد(ص) و خاندان پاکش باد! منبع: کتاب «احتجاج» طبرسی @Mawud12
هدایت شده از موعود(عج)12
بسم الله الرحمن الرحیم مستند رهایی از شب 👇👇👇👇👇
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 🌸🌹🌸 ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ طلبه با عجله به سمت درب آقایان رفت و من بهمراه خانوم بخشی که بعدها فاطمه صداش میکردم پس از سالها داخل مسجد شدم.فاطمه چادر نماز خودش رو به روی سرم انداخت و در حالیکه موهامو به زیر روسریم هل میداد با لبخند دوست داشتنی گفت:چادر خودمو سرت انداختم چون حاج آقا گفتن چادر تمیز سرت کنم.نه که چادرهای مسجد کثیف باشنا نه!! ولی چادر خودم رو امروز از طناب برداشتم ومعطرش کردم.بعد چشمهای زیباشو ریز کرد و با لحن طنزالودی گفت:موهاتو کجا رنگ کردی کلک؟! خیلی رنگش قشنگه! در همون برخورد اول شیفته ی اخلاق و برخورد فاطمه شدم. او با من طوری رفتار میکرد که انگار نه انگار من با اون فرق دارم. و این دیدار اول ماست.وبجای اینکه بهم بگه موهات رو بپوشون از رنگ زیبای موهام تعریف کرد که خود این جمله شرمنده ترم کرد و سرم رو پایین انداختم. اوطبق گفته ی طلبه ی جوان منو بسمت بالای مسجد هدایتم کرد وبه چند خانومی که اونجا نشسته بودند ومعلوم بود همشون فاطمه رو بخوبی می‌شناسند ودوستش دارند با لحن بامزه ای گفت : - خواهرها کمی مهربونتر بشینید جا باز کنید مهمون خارجی داریم.از عبارت بانمکش خنده ام گرفت و حس خوبی داشتم. خانم ها با نگاه موشکافانه و سوال برانگیز به ظاهر من برام جا باز کردند و با سلام و خوش امدگویی منو دعوت به نشستن کردند.از بازی روزگار خنده ام گرفت.روزی منو خانمی از جایگاهم بلند کرد و به سمت عقب مسجد تبعیدم کرد و امروز یک خانوم دیگه با احترام منو در همون جا نشوند!!وقتی دعای کمیل وفرازهای زیباش خونده میشد باورم نمیشد که من امشب در چنین جایی باشم و مثل مادر مرده ها ضجه بزنم!!!!!!! میون هق هق تلخم فقط از خدا میپرسیدم که چرا اینجا هستم؟ ! چرا بجای ریختن آبروم اینطوری عزتم داد؟! من که امروز اینهمه کار بد کردم چرا باید اینجا میبودم وکمیل گوش میدادم؟یک عالمه چرای بی جواب تو ذهنم بود و به ازای تک تکش زار میزدم.اینقدر حال خوبی داشتم که فکر میکردم وقتی پامو از در مسجد بیرون بزارم میشم یک آدم جدید! اینقدر حال خوبی داشتم که دلم میخواست بلندشم و نماز بخونم! ولی میون اینهمه حال واحوال منفعل یک حال خاص و عجیب دیگری درگیرم کرده بود..یک عطر آشنا و یک صدای ملکوتی!!ونگاهی محجوب و زیبا که زیر امواجش میسوختم.با اینکه فقط چند جمله از او شنیده بودم ولی خوب صدای زیباشو از پشت میکروفون که چندفرازآخر رو با صوتی زیبا و حزین میخوند شناختم.وبا هر فرازی که میخوند انگار تکه ای از قلبم کنده میشد..اینقدر مجذوب صداش شده بودم که در فرازهای آخر، دیگه گریه نمی‌کردم و مدام صحنه ی ملاقاتمون رو از حیاط مسجد تالحظه ی التماس دعا گفتنش مقابل ورودی درب بانوان مجسم میکردم. ادامه دارد...
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 🌸🌹🌸 ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ فاطمه به معنای واقعی کوه نمک و خوش صحبتی بود.او حرف میزد و من میخندیدم.و نکته ی جالب در مورد شخصیت فاطمه این بود که او حتی امر به معروف کردنش هم در قالب شوخی و لفافه بود و همین کلامش رو اثر بخش میکرد. باهم به سمت وضوخانه رفتیم و من صورتم رو شستم و خودم رو در آینه نگاه کردم.چشمانم هنوز تحت تاثیر اشکهایم قرمز بود. بنظرم اونشب در آینه خیلی زیبا اومدم. و روحم خیلی سبک بود.فاطمه کنار من ایستاده بود و در آینه نگاهم میکرد.باز با لحن دلنشینش گفت: -آهان حالا شد.تازه شدی شبیه آدمیزاد! چی بود اون‌طوری؟ یوقت بچه مچه ها میدیدنت سنگ کوب میکردن. بازهم خندیدم و دستانش رو محکم در دستانم فشار دادم و با تمام وجود گفتم: -بخاطر امشب ازت خیلی خیلی ممنونم. شما واقعا امشب به من حال خوبی دادید.او با لبخند مهربونی گفت: -اسمم فاطمه ست.من کاری نکردم.خودت خوبی.شما امروز اینجا دعوت شده بودی.من فقط رسم مهمان نوازی رو بخوبی بجا آوردم! ! وبعد انگار که چیزی یادش افتاده باشد زد زیر خنده و گفت: -یک وقت نری پیش حاج آقا بگی این خل و چل کی بود ما رو سپردی دستش.من اصلن نمیتونم مثل خانمها رفتار کنم. او را در آغوش کشیدم و گفتم: -اتفاقا من عاشق اخلاق خوبت شدم..خودش رو عقب کشید و با تعجب پرسید: -واقعا؟!! با تایید سر گفتم:بله. او دستش را بسمتم دراز کرد وگفت: -پس ردش کن. با ابهام پرسیدم چی رو؟! زد به شونم و گفت:شمارتو دیگه!! من هرکی که بگه ازم خوشش میاد و روهوا میزنم. از حالا به بعد باید منو تحمل کنی. گوشیمو در آوردم و با استقبال گفتم:چی بهتر از این!! برای من افتخاره! واینچنین بود که دوستی ناگسستنی منو فاطمه آعاز شد. اون شب تا خود صبح با یاد اون طلبه خاطره بازی میکردم..لحظه ای هم صورت وصداش از جلوی چشمام دور نمیشد.گاهی خاطره ی شب سپری شده رو به صورتی که خودم دلم میخواست تغییر میدادم و طولانی ترش میکردم.گاهی حتی طلبه ی از همه جا بی خبر را عاشق و واله ی خودم تصور میکردم! وبا همین اوهام و خیالات شیرین و دلپذیر شبم رو صبح کردم. وقتی سپیده ی صبح از پشت پرده ی نازک اتاقم به صورتم تابید تازه با حسرت و افسوس یادم افتاد که چقدر خودم و زندگیم از تصاویر خیالیم دوریم! چطور امکان داشت که اون طلبه حتی درصدی ذهن خودش رو مشغول من کنه.؟! واصلا چرا من باید چنین احساس عمیقی به این مرد پیدا میکردم؟! اصلا از کجا معلوم که او ازدواج نکرده باشه؟ از تصور این فکر هم حالم گرفته میشد.سرم رو زیر بالش فرو بردم و سعی کردم بدون یاد او بخوابم. ادامه دارد...
‌ ‌🍃🌺 از شب #ف ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ دم دمای ظهر باصدای زنگ موبایلم به سختی بیدارشدم.گوشیم رو برداشتم تا ببینم کیه که یک هو مثل باروت از جا پریدم.کامران بود!!! من امروز برای ناهار با او قرار داشتم!!!!گوشی رو با اکراه برداشتم و درحالیکه از شدت ناراحتی گوشه ی چشمامو فشار میدادم سلام واحوالپرسی کردم.او با دلخوری وتعجب پرسید: -هنوز خوابی؟!!! ساعت یک ربع به دوازدست!!! نمیدانستم باید چی بگم.؟ ! آیا باید میگفتم که دختری که باهات قرار گذاشته تاصبح داشته با یاد یک طلبه ی جوون دست وپنجه نرم میکرده و تو اینقدر برام بی اهمیت بودی که حتی قرارمونم فراموش کردم؟! مجبورشدم صدامو شبیه ناله کنم و بهونه بیاورم مریض شدم.این بهتر از بدقووولی بود.اوهم نشان داد که خیلی نگرانم شده و اصرار داشت بیاد تا منو به یک مرکز پزشکی برسونه!اما این چیزی نبود که من میخواستم. من فقط دلم میخواست بخوابم.بدون یک مزاحم!در مقابل اصرارهای او امتناع کردم و ازش خواستم اجازه بده استراحت کنم تا حالم بهبود پیدا کنه. او با نارضایتی گوشی رو قطع کرد.چندساعت بعد مسعود باهام تماس گرفت و درباره ی جزییات قرار دیروز پرس وجو کرد.اوگفت که کامران حسابی شیفته ی من شده و ظاهرا اینبار هم نونمون توروغنه.و گله کرد که چرا من دست دست میکنم وقرار امروز با کامران رابه هم زدم.خوب هرچه باشد او هم دنبال پورسانت خودش از این قرار و مدارها بود.من و نسیم وسحرو مسعود باهم یک باند بودیم که کارمون تور کردن پسرهای پولدار بود و خالی کردن جیبشون بخاطر عشق پوشالی قربانیان به منی که حالا دوراز دسترس بودم برای تک تکشون واونها برای اینکه اثبات کنند من هم مثل سایر دخترها قیمتی دارم و بالاخره تن به خواستهای شهواتی آنها میدم حاضر بودند هرکاری کنند. اما من ماههابود که از این کار احساس بدی داشتم.میخواستم یک جوری فرار کنم ولی واقعا خیلی سخت بود.در این باتلاق گناه الود هیچ دستی برای کمک بسمتم دراز نبود ومن بی جهت دست وپا میزدم. القصه برای نرفتن به قرارم مریضی رو بهونه کردم و به مسعود گفتم برای جلسه اول همه چیز خوب بود.اگرچه همش در درونم احساس عذاب وجدان داشتم.کاش هیچ وقت آلوده به اینکار نمیشدم.اصلا کاش هیچ وقت با سحر و نسیم دوست نمیشدم.کاش هیچ وقت در اون خانه ی دانشجویی با اونها نمیرفتم.اونها با گرایشهای غیر مذهبی و مدگراییشون منو به بد ورطه ای انداختند.البته نمیشه گفت که اونها مقصر بودند. من خودم هم سست بودم و در طول سالها نادیده گرفته شدن و احساس تنهایی کردن احتیاج داشتم که با جلب توجه و ظاهرسازی تعریف و تمجید دیگرون، مخصوصا جنس مخالف رو به خودم جلب کنم.وحالا هم که واقعا خسته شدم از این رفتار،دیگه دیر شده. چون هم عادت کردم به این شکل زندگی و هم وجهه ی خوبی در اطرافم ندارم.خیلی نا امید بودم.خیلی.!!! درست در زمانی که حسرت روزهای از دست رفته ام رو میخوردم فاطمه بهم زنگ زد.با شورو هیجان گوشی رو جواب دادم.او به گرمی سلام کرد و باز با لحن شوخش گفت:گفته بودم از دست من خلاص نمیشی. کی ببینمت؟! با خوشحالی گفتم امشب میام مسجد! پرسید کدوم محل میشینی؟ نمیدونستم چی بگم فقط گفتم.من تو محل شما نمینشینم.باید با مترو بیام.با تعجب گفت:وااا؟!!!محله ی خودتون مسجد نداره؟ خندیدم.چرا داره.قصه ش مفصله بعد برات تعریف میکنم. نزدیکای غروب با پا نه بلکه با سر به سوی محله ی قدیمی روونه شدم.هم شوق دیدار فاطمه رو داشتم هم اقامه کردن به آن طلبه ی خاطره ساز رو.اما اینبار مقنعه ای به سر کردم و موهای رنگ شده ام رو پوشاندم تا هم حرمت مسجد رو نگه دارم هم دل فاطمه رو شاد کنم.از همه مهمتر اینطوری شاید توجه طلبه هم بهم جلب میشد.!!! ادامه دارد.....
هدایت شده از موعود عج