#مهدویّت
🔴شبهه:
چرا وقتی مهدی ظهور می کند اعراب را به قتل می رساند و با یهودیان و مسیحیان از در صلح و آشتی وارد می شود؟
🔴اشکال :
چرا وقتی مهدی(عج) ظهور میکند با یهودیان و مسیحیان از در صلح و آشتی در میآید و اعراب و قریش را به قتل میرساند؟
آیا محمد(ص) از قریش و عرب نیست و همچنین طبق گفتهی خودتان آیا ائمه چنین نیستند؟
یعنی از عرب نیستند؟
🔵پاسخ:
این سخن که حضرت مهدی در هنگام ظهور با یهودیان و مسیحیان از در صلح و آشتی در میآید و اعراب و قریش را به قتل میرساند حرف باطلی است.
چرا که سوال کننده اولاً هیچ سندی برای این حرف نداشته و ندارد و صرفاً ادعایی کذب بوده است. ثانیاً کسانی که ائمه ی قبل ایشان و جد بزرگوار آن حضرت را بشناسند به خوبی درک خواهند کرد که رفتار و حکومت آن حضرت چگونه خواهد بود.
حضرت مهدی(عج) وقتی ظهور میکنند کسی را به قتل نمیرسانند و در روایات بشارت به ظهور، برای قتل و کشتار انسانها اعم از عرب و غیر عرب نیست.
ایشان در زمان ظهور تمامی انسانها اعم از مسلمان، مسیحی، یهودی، کافر و غیر اینها، عرب باشند یا غیر عرب را به شریعت و آیین حقیقی پیامبر اسلام (ص)دعوت خواهد نمود، همان طور که جد ایشان حضرت رسول (ص) چنین کردند.
در این میان عدهای از افراد مانند مسیحیان و یهودیان حاضر به پذیرش شریعت ایشان نشده و طبق احکام حکومت اسلامی جزیه پرداخت خواهند کرد و در پناه اسلام زندگی خواهند نمود.
حضرت ولیعصر(عج) حجت را بر تمامی افراد تمام خواهند نمود خواه افراد آن را بپذیرند خواه نپذیرند.
اما عدهای نه تنها حاضر به پذیرش نبوده بلکه حاضر به مقاتله و جنگ با ایشان میشوند.
مسلماً حضرت در مقابل این حرکت این عده سکوت نکرده و با آنها خواهد جنگید.
این گروهی که حاضر به لشکر کشی علیه حضرت ولیعصر(عج) میشوند میتوانند از اعراب و غیر آنها باشند.
وهابیت بی دین و دوستان صهیونیست و جنایتکار آنها، مسلماً و بدون تردید از دشمنان قسم خورده آن حضرت خواهند بود.
همان طور که در طول تاریخ هدف و ایده خود را در این رابطه ثابت کردهاند. برای سوال کننده و تفکر او باید متأسف شد که با ادعای مسلمانی خود به عقاید جاهلی قبل از اسلام رو آورده و بحث عرب و عجم را به میان می آورد و فراموش کرده هیچ فرقی میان این دو نیست.
و قرآن در سوره حجرات آیه 13 می فرماید:
يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ
اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد،گرامیترين شما نزدخدا با تقواترين شماست همانا خداوند دانا وآگاه است
اگر در صدر اسلام بحث عرب و عجم مطرح بود پس چگونه اکثریت جنگها و غزوات پیامبر(ص) با عربها بوده است؟
مگر آنها مانند پیامبر(ص) عرب نبودندو مشرکین و دشمنان آن حضرت اکثریت از اعراب نبودند؟
مگر آنها با پیامبر(ص)نسبت خانوادگی و قبیلهای نداشتند که پیامبر(ص) با آنها به مبارزه برخواست؟
منطق اسلام و قرآن منطق قومیت و عرب و عجم نیست، بلکه این حقیقت است که حرف اول و آخر را میزند.
سخن آخر این که اگر باز هم بخواهیم به تاریخ، نگاهی گذرا بیاندازیم خواهیم دید بزرگترین ضربهها به اسلام (چه در زمان حکومت پیامبر اسلام(ص) و چه در زمان حکومت امیرالمؤمنین(ع)) را همین و اعراب و قریش که سؤال کننده این چنین خود را فدای آنان میکند وارد کرده اند و از جهت مشرکین، مسیحیان و یهودیان محدودتر بوده است.
هر جا که یهود در مبارزه با اسلام به نتیجه نرسید از همین اعراب و قوایش علیه اسلام استفاده کرد. شرح این حوادث در تاریخ موجود است، هر که خواهد به آن رجوع کند.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
#پندانه
سلیمان بن جعفر جعفری و امام رضا علیه السلام به دنبال كاری با هم بیرون رفته بودند .
غروب آفتاب شد و سلیمان خواست به منزل خویش برود ، علی بن موسی الرضا علیه السلام به او فرمود: بیا به خانه ی ما و امشب با ما باش .
اطاعت كرد و به اتفاق امام به خانه رفتند.
امام غلامان خود را دید كه مشغول کار بودند .
ضمنا چشم امام به یك نفر بیگانه افتاد كه او هم با آنان مشغول کار بود ، پرسید :
این كیست؟
غلامان :
این را ما امروز اجیر گرفته ایم تا به ما كمك كند
آقا فرمودند:
بسیار خوب ، چقدر مزد برایش تعیین كرده اید؟ عرض کردند یك چیزی بالاخره خواهیم داد و او را راضی خواهیم كرد.
آثار ناراحتی و خشم در امام رضا(ع) پدید آمد .
سلیمان جعفری جلو آمد و عرض كرد آقا جان چرا خودت را ناراحت می كنی؟
امام فرمود:
من مكرر دستور داده ام كه تا كاری را طی نكنید و مزد آن را معین نكنید هرگز كسی را به كار نگمارید ، اول اجرت و مزد طرف را تعیین كنید بعد از او #كار بكشید
اگر مزد و اجرت كار را معین كنید ، آخر كار هم ، می توانید چیزی علاوه به او بدهید.
البته او هم كه ببیند شما بیش از اندازه ای كه معین شده به او می دهید ، از شما ممنون و متشكر می شود و شما را دوست می دارد و علاقه ی بین شما و او محكمتر می شود.
اگر هم فقط به همان اندازه كه قرار گذاشته اید اكتفا كنید ، شخص از شما ناراضی نخواهد بود. ولی اگر تعیین مزد نكنید و كسی را به كار بگمارید ، آخر كار هراندازه كه به او بدهید باز گمان نمی برد كه شما به او محبت كرده اید ، بلكه می پندارد شما از مزدش كمتر به او داده اید .
📙بحارالانوار ، جلد 12
#خاطرات_شهدا
#شهید_عباس_بابایی♥️
یڪ روز ڪہ در ڪلاس هشتم درس میخواندیم.هنگام عبور از محله چگینے ڪه ازتوابع شهرقزوین است،یڪے از نوجوانان آنها بےجهت به ما ناسزا گفت واین باعث شد با او گلاویز شویم.
ما با عباس سه نفر بودیم و در برابرمان یڪ نفر .عباس پیش امد و برخلاف انتظار ما ڪه توقع داشتیم به یاریمان بیاید سعے ڪرد تا مارا از یڪدیگر جدا ڪند.
وقتے تلاش خود را بےنتیجه دید ناگهان قیافه اے بسیار جدے گرفت و در جانبدارے از طرف مقابل با ما درگیر شد.من و دوستم ڪه از حرڪت عباس به خشم امده بودیم به درگیرے خاتمه دادیم و به نشانه اعتراض با او قهر ڪردیم.
سپس بےآنڪه به او اعتنا ڪنیم راهمان را در پیش گرفتیم اما او در طول راه به دنبال ما مےدویدوفریاد میزد:مرا ببخشید آخر شما دو نفر بودید و این انصاف نبود ڪِ یڪ نفر را ڪتڪ بزنید.
#جوانمردی از همان طفولیت در
وجود شهدا نهادینه شده است.
راوی: پرویز سعیدی
نثارروحمطهرشهدا صلواتـ
#پندانه
✳️از جوانی پرسیدن:
بد ترین دردها چیست؟
گفت:
درد دندان و داشتن همسر بد
✳️پیری این مطلب را شنید و گفت:
دندان را میتوان کشید و
همسر را میتوان طلاق داد.
✅بدترین دردها درد چشم و داشتن فرزند بد است.
نه چشم را میتوان جدا کرد و نه نسبت فرزند را میتوان منکر شد.
سعی کنیم همیشه وجودمان باعث افتخار پدر و مادرمان باشد...
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
#حکایت
🌟اربابی یکی را کشت و زندانی شد. و حکم بر مرگ و قصاص او قاضی صادر کرد. شب قبل از اعدامش، غلامش از بیرون زندان، تونلی به داخل زندان زد و نیمه شب او را از زندان فراری داد.
🐎اسبی برایش مهیا کرد و اسب خود سوار شد. اندکی از شهر دور شدند، غلام به ارباب گفت: ارباب تصور کن الان اگر من نبودم تو را برای نوشتن وصیتت در زندان آماده میکردند. ارباب گفت:
👈سپاسگزارم بدان جبران میکنم. نزدیک طلوع شد، غلام گفت: ارباب تصور کن چه حالی داشتی الان من نبودم، داشتی با خانوادهات و فرزندانت وداع میکردی؟ ارباب گفت: سپاسگزارم، جبران می کنم.
👥اندکی رفتند تا غلام خواست بار دیگر دهان باز کند، ارباب گفت تو برو. من میروم خود را تسلیم کنم. من اگر اعدام شوم یک بار خواهم مرد ولی اگر زنده بمانم با منتی که تو خواهی کرد، هر روز پیش چشم تو هزاران بار مرده و زنده خواهم شد
💐قرآن کریم:
لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الذی
هرگز نیکیهای خود را با منت باطل نکنید
#کف_خیابون 53
233 سریع تغییر وضعیت داد... چهره و لباس معمولی... کمتر از یه ساعت وقت داشتیم... ینی از وقتی عبداللهی در تماس اونا دست برد و به خودمون وصلش کرد، تا وقتی که باید 233 سر قرار باشه، فقط 50 دقیقه وقت داشتیم...
اما مشغولیت 233 در اون لحظه جالب بود... وقتی من حسابی درگیر نامه ماشین و طراحی ادامه عملیات بودم، 233 داشت آهنگ دانلود میکرد و فورا در فلشی که داشت انتقال میداد! وقتی دلیلش را ازش پرسیدن، گفت: «بالاخره نمیبتونم که واسشون رادیو معارف روشن کنم! باید چند تا آهنگ «های کلاسیک» داشته باشم که بذارم وسط راه... راستی کو فلاکس چایی و قند و...؟!»
فورا رفتیم فلاکس چایی و قند و دو سه تا بسته تخمه و... خلاصه هر چی یه راننده در بستی نیاز داره، خود 233 یه تنه و یا با کمک عبداللهی جمع و جور کردند... حتی چند تا دونه لوازم آرایش... من خداییش دیگه فکر دفترچه ماشینای بین شهری نبودم! اما اون دو تا خانوم تیم ما به این هم فکر کردن و سریع جفت و جورش کردن!!
همه چیز آماده شد برای اعزام 233 به محل قرار! 233 رفت... جوری که کسی متوجه نشه، پشت سرش آیت الکرسی خوندم و فوتش دادم... الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور...
اون لحظه که 233 خیلی معمولی و حتی بدون هچ استرسی خدافظی کرد و ترمز دستی ماشینشو کشید و رفت، من حتی به اینکه این یه زنه... یه مادره... یه همسره... داره میره تو دهن شیر... میون یه مشت گرگ... به این چیزا فکر نمیکردم... ینی نباید فکر میکردم! یاعلی گفتیم و فرستادیمش ماموریت!
سریع با ابوالفضل ارتباط گرفتم... «ابوالفضل جان! داداشم! 233 رفته سر قرار! پوششش بده... منم اینجا صوتشو دارم... فقط یه چیزی... حق هیچگونه اقدام عملی نداری! تکرار میکنم... هیچ اقدام خشونت آمیزی!»
ابوالفضل گفت: «من ماشین ندارم حاجی! موتور دارم... اما چشم... رفتم... یاعلی!»
233 رسید سر قرار... چهار نفر را سوار کرد... خیلی طبیعی... حالا من اینجوری مینویسم و شما هم یه چیزی میخونید و رد میشید... اما یه لحظه خودتونو جای 233 بذارید... اصلا نمیشه... تصورش هم سخته... تصورش هم سخته که بتونی اینقدر طبیعی رفتار کنی که:
😳👈 اولش وقتی میخوان سوار ماشینت بشن، بهشون تذکر بدی که لطفا درو آهسته ببندید که تازه خرجش کردم! ... حتی بلد باشی به ماشین های اطرافت جوری فحش های زنونه بدی که ضایع نباشه! ... لایی بکشی و چهاراه را خیلی طبیعی بپیچونی! ... از راه میانبر بری تا برسی عوارضی تهران-قم ... یادت باشه که پیاده شی و بری دفترچه مهر کنی! ... با فلاکس چایی از صندوق عقبت بیایی سر جات بشینی ... یه آهنگ رضا صادقی بذاری... بعد هم برگردی به اون چهارتا عتیقه ای که سوار کردی بگی: «جسارت نباشه آجیا... قم میرین واسه توبه با این لباسای پلوخوریتون؟!!» و بعدش جوری بزنی زیر خنده که اونا هم بخندن!!!
کارش بیست نه... نمره بیست خیلی کم و ناقابله... نمره اش از بیست، صد بود! انصافا جوری عرصه ماشینشو مدیریت کرد که حتی کم کم اونا شروع کردن باهاش حرف زدن!
مثلا صدای اونا میومد که ازش پرسیدن: «چند ساله این کاره ای؟ در میاری با این همه زحمت؟!»
233 هم دراومد و گفت: «نشمردم چند سال شده... هر وقت میشمارم اعصابم خورد میشه... دوس دارم یادم بره... چون از آدما میترسم، ترجیح میدم تو بیابون و جاده باشم!»
ما کف کرده بودیم از اوج هنرنمایی 233 ... تا اینکه چیزی شد که دهنم وا موند و گفتم بابا این دیگه کیه؟!
وقتی خیلی بااونا صمیمی شده بودن، یکی از زنها که معلوم بود جلو نشسته، ازش پرسید: «من مدلم! وقتی میرم رو سن، فقط به دک و پزم دقت دارم... تو توی این جاده به چی دقت میکنی؟! چی میگی با خودت؟!»
خیلی معمولی و بدون ذره ای لوس بازی و ادا درآوردن، 233 نفسی کشید و شروع کرد واسشون خیلی آروم اینو خوند:
نمیخوام در به در پیچ و خم این جاده شم
واسه آتیش همه یه هیزم آماده شم
یا یه موجود کم و خالی پر افاده شم
وایسا دنیا وایسا دنیا من میخوام پیاده شم
این همه چرخیدی و چرخوندی آخرش چی شد
اون بلیط شانس دائم بگو قسمت کى شد
همه درویش همه عارف جای عاشق پس کجاست
این همه طلسم و ورد جای خوش دعا کجاست
نمیخوام در به در پیچ و خم این جاده شم
واسه آتیش همه یه هیزم آماده شم
یا یه موجود کم و خالی پر افاده شم
وایسا دنیا وایسا دنیا من میخوام پیاده شم
ادامه دارد...
#کف_خیابون 54
کار 233 خوب پیش رفت و با زن ها درگیر گفتگوهای معمولی بود. حواسش به رانندگیش هم بود و اصطلاحات خوبی به کار میبرد. همین که تلاش نمیکرد حرفی از زیر زبونشون بکشه و ازشون سوالات زیادی و بودار نمیپرسید، خیلی به طبیعی بودن اوضاع کمک میکرد. چون داشتیم مامورایی که همه چی داشته خوب پیش میرفته اما بخاطر وراجی و سوالای زیادی که میپرسیده، لو رفته! اما 233 اینجوری نبود.
پاشدم سجادمو پهن کردم و همون پای مانیتور نمازمو خوندم. معمولا دعای بعد از نماز، خیلی اثر داره. هفت مرتبه آیه حفظ برای بچه ها خوندم... «فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین.»
یاد ابوالفضل افتادم... اینقدر درگیر مسافرای 233 بودم که اصلا فرصت نکردم موقعیت ابوالفضل را چک کنم. به عبداللهی گفتم موقعیت ابوالفضل را سریع چک کنم ببین کجاست؟
ابوالفضل جواب داد و گفت: «ماشین 233 را نمیبینم اما دارم میرم به طرف قم. یه ربع پیش از فرودگاه امام رد شدم. موقعیت 12 هستم.»
رفتم پشت خط و گفتم: «اصلا به چشم نیا. تو فقط با خیال راحت برو قم. وقتی رسیدی عوارضی قم ارتباط بگیر تا بگم کجا برو!»
عبداللهی داشت تمام مکالمات ماشین 233 را ضبط میکرد... گفت: «قربان فکر کنم 233 دنبال اینه که یه چیزی بهون بگه!»
گفتم: «کدوم بخش؟ تقطیعش کن و زود بفرست رو مونیتورم!»
شنیدم که 233 به همونی که جلو نشسته بود گفت: «فکر کنم یکی از خانما حالش خیلی خوب نیستا! میخواید همین بغل وایسم؟ اصلا میخواید مجتمع مهتاب بزنم کنار تا یه هوایی بخوره به کلتون؟!»
این کلید واژگان: «بدحال، توقف، مهتاب!» این کلمات ینی اوضاع کاملا طبیعی و تحت کنترله. ابوالضل هنوز تا مهتاب خیلی فاصله داشت. به عبداللهی گفتم: «به 233 چه جوابی دادن؟»
عبداللهی گفت: «خودتون بشنوید... اینا: آره قربونت! وایسا یه کم استراحت کنیم! عفت خانوم! بهترین؟»
با شنیدن اسم «عفت» شاخکام حساس تر شد! عفت هم باهاشونه. پس الان از چهار نفر، دو نفرشون دراومد و فهمیدیم کین: «رویا و عفت»
وقتی عفت باهاشونه، خیلی باید آدم ناشی و ساده ای باشم که بخوام فکر کنم واسه خوشگذرونی و شو و مدلینگ دارن میرن! چون عفت، یکی از همون چهار نفری است که با موسسه جاسوسی انگلستان در پاکستان رابطه داره و قطعا الان هم که داره میره قم، برای زیارت و توبه و انابه و حتی مدل و شو و اینجور حرفها که نمیره!
خب به وضع بدی گرفتار شدیم. چون اگر مثل سفر پاکستانشون عفت بره دنبال کارای خودش و اونا را هم بفرسته دنبال نخود سیاه، ما کمبود نیرو داریم و نمیشه همشون را رصد کنیم.
صلاح نبود که بخوایم با قم ارتباط بگیریم و یکی از خواهران واحد قم را درگیر پرونده کنیم. ابوالفضل هم که خیلی فاصله داشت و حتی اگر طی الارض هم میکرد، بعید بود بتونه همزمان با اینا برسه به قم!
مونده بودم چیکار کنم؟! آخه خیلی مسئله مهمی باید باشه که عفت، که نه اهل باشگاهه و نه اهل مزون و شو و مدلینگ، داره میره قم! قم هم سابقه برگزاری مدل و شوی لباس گزارش نشده و بعیده حتی زیر زمینی بخوان مجلس بگیرن و یه عالمه آدم دعوت کنن!
باید با خود 233 مطرح میکردیم ببینیم نظر اون چیه؟ به عبداللهی گفتم یه اس ام اس بفرست برای 233 و بهش بگو باید حرف بزنیم!
رسیدن به مجتمع مهتاب... برای استراحت پیاده شدن ... 233 هم رفت که بنزین بزنه و آب جوش بگیره! منتظر تماسش بودیم. تا اینکه زنگ زد... گفت: «سلام قربان! بفرمایید! درخدمتم!»
گفتم: «علیکم السلام! ظاهرا عفت هم باهاتونه! درسته!»
233 گفت: «بله! اتفاقا حالش هم خوبه. از عمد گفتم تا اسمش بیاد وسط و بفهمین که عفت هم باهامونه!»
گفتم: «بسیار خوب! پیشنهاد خودت چیه؟ با کمبود نیرو مواجهیم!»
233 گفت: «منم توی همین فکر بودم. اون سه تا از قر و فرشون معلومه که مال همین کارای شو و مدل و اینا هستن. هرچند نمیشه از همونا هم غافل شد... همین الان هم با یه عالمه لوازم آرایش پیاده شدن ... اما عفت روی اعصابمه... نمیتونم ازش چشم بردارم... خیلی مرموز و کم حرفه. فکر کنم حرفه ای باشه. چون حتی چایی هم که تعارفشون کردم، همشون خوردند جز اون... تخمه هم همشون خوردن جز اون... الان هم من دارم آب جوش میگیرم اما دارم میبینم که اون سه تا رفتن داخل مهتاب و آرایش و این حرفا... اما عفت از اطراف ماشین تکون نمیخوره! چه دستور میفرمایید قربان؟!»
ادامه دارد...
آیدی نویسنده
@hadadpour
#کف_خیابون 55
گفتم: «الان فکر خاصی به ذهنم نمیرسه... اولیتت را بذار رو عفت... ازش چشم برندار... ببین میتونی بفهمی بقیشون کجا میرن و چیکار میکنن؟!»
مکالمه رو تموم کردیم... به عبداللهی گفتم: «ببینید میتونید با بچه های قم یه ارتباط بگیرید... میخوام دو سه نفر از خانمای قمی آماده باشن که به محض اعلام نیاز به تعقیب و مراقبه مشغول بشن!»
233 و مسافراش سوار شدند... همینجوری با هم حرفای متفرقه میزدند و 233 هم ساکت بود... تا اینکه رسیدند به قم... میدون 72 تن... 233 گفت: «آدرستون بفرمایید!»
یکی از زن ها گفت: «عفت جان کجا بود آدرسمون؟!»
عفت هم گفت: «لازم نیست به ایشون زحمت بدیم! از همین جا میتونیم یه در بست بگیریم! اگر این خانم کار دارن میتونن تشریف ببرند!»
233 گفت: «من مشکلی ندارم... قابلی نداره اما من پولمو میگریم... مزاحم نیستید. قم هم چندان قشنگ بلد نیستم اما پیدا میکنیم!»
ظاهرا حوصلشون نشد پیاده بشن و ماشینشون را عوض کنند! خیلی هم عالی... چون ما را دقیقا بردند در خونه ای که باید چهار نفرشون پیاده میشدند... خونه ای در بلوار امین... یکی از محوری ترین خیابون های قم... داخل یکی از کوچه هایی که منازل لوکس و نوساز داشت...
در یکی از خونه ها وایسادن... 233 میگفت: «وقتی رسیدیم در خونه مد نظر، دیدیم یه ماشین دیگه هم هست و سه چهار تا زن دیگه هم از اون ماشین تازه داشتن پیاده میشدن... اونا هم معلوم بود که قمی نبودن و تازه اومده بودن قم... سر و وضع اون زن ها هم مثل زن هایی بود که ما رسونده بودیم! ینی بسیار فاسد و زننده و جلف!»
وقتی داشتن پیاده میشدن، 233 بهشون گفت: «من امروز مجبورم قم باشم چون برای آخر شب مسافر دارم و واسم ارزشی نداره که برگردم تهران و دوباره بیام... اگر خواستید بهم زنگ بزنین تا در اختیار باشم.»
خیلی خدا لطف کرد و انتظار شنیدن این حرف را از عفت نداشتیم... چون عفت چند لحظه رفت داخل اون خونه و برگشت... بعد رو کرد به 233 و گفت: «میتونید تماس بگیرید که واسه امشب مسافر نداشته باشید؟ در اختیار ما باش!»
233 جوابش داد که: «خودم که روم نمیشه تماس بگیرم بگم نمیام... بذار به یکی از بچه ها بگم ببینم میتونه اون زحمتش بکشه و اونو ببره؟!»
خلاصه 233 موندگار شد... بهش گفته بودن که جایی نرو که الان ما میاییم... حالا ساعت چند؟ حدود سه و نیم رسیده بودن منزل بلوار امین... حدود چهار و نیم هم دوباره اومدن چهارتاشون سوار ماشین 233 شدن... با چادری رنگی و یا حتی سیاه... اما با آرایش بسیار حرفه ای و جذاب... و لباس های زیر چادرشون، بسیار جلف و چسبون!!
از اینجا به بعد، ماجرا داشت جالبتر میشد... چون وقتی همشون اومدن و سوار ماشین 233 شدند، بهش آدرس منزل نداده بودند! چون عفت اومده جلو نشسته و گفت برو به طرف حرم!
233 میگفت: رفتم به طرف حرم... تا رسیدم به میدون جانبازان... عفت گفت وایسا! منم وایسادم... عفت به رویا و یکی دیگه از زنها گفت: «صفائیه برای شما... بقیه هم الان میان... بلدین که... از همین جا تا پاساژ قدس... بیشتر هم رفتید اشکال نداره... برید!!»
بعد به 233 میگه برو بلوار جلوی حرم! 233 هم میره بلوار جلوی حرم... دقیقا تا ایستگاه اتوبوس های واحد! بعدش رو کرده به زن سوم و بهش گفت: «اینم حرم! یادت باشه ها! زیر 30 سال! برو... خوش بگذره! راستی گوشیت سایلنت نباشه تا بتونی جوابم بدی!»
چندان مسئله حاد و گیج کننده ای نبود... عفت دو سه تا زن را تو خیابون ها با اون وضعیت چهره و هیکل اما با چادرهای رنگ تیره پیاده کرده بود... قطعا برای خرید کتاب از پاساژ قدس و فلافل های معروف قم و این چیزا که پیاده نشده بودند! اونا پیاده شدن که فقط راه برن! فقط در خیابون صفائیه راه برن و تا پاساژ قدس قدم بزنن!! همین! ینی اونا چندین زن یا اون وضعیت را هر روز از تهران میاوردن قم که فقط راه برن و با اون شکل و هیکل، دلبری کنند و قر بدن! ینی اونا برای «کف خیابون» قم نقشه هفتگی داشتن و از اونجا شروع کرده بودند!!
فقط منظورش از اینکه گفت «زیر 30 سال!» را اون موقع نفهمیدیم... بعدا خودتون میفهمید چه نقشه هایی پیاده میکردند! و چرا جامعه هدفشون، زیر 30 سال بود؟!
ادامه دارد...
#کف_خیابون 56
خب بخش اصلی ماموریت 233 مربوط میشد به عفت! وقتی نفر سوم رو اطراف حرم پیاده کردن، عفت گفت حرکت کن! حرم را دور زدند... بهش آدرس دفتر یکی از مراجع را داد... داستان داشت جالبتر هم میشد... چون آدرس یکی از مراجعی داد که رو اعضای دفترش بحث های مختلفی بوده و هست...
از ذکر نام اون مرجع و حدود آدرس دفتر و منزلش معذورم... اما 233 گزارش داد که: قبل از اینکه برن اونجا، عفت رفت یکی از مغازه های کنار بانک... کنار بانک صادرات... با کمال تعجب، اون موقع غروب با یه کیسه پول درشت برگشت... از توی آیینه جلوی سرنشین، خودشو مرتب کرد... خیلی ماهرانه خط چشم برداشت و برق لبشو دوباره زد ... یه کم آراسته تر شد ... نوک روسری رنگیشو از چادرش انداخت بیرون... جوری که هم چادرش به چشم بیاد و هم نوک روسریش... خانما میدونن چی میگم...
بعدش گوشیشو آورد بیرون... واسه یکی زنگ زد... خیلی آروم و نرم و با عشوه اما با احتیاط (ینی مثلا میخواد حرمت ها هم حفظ بشه) حرف زد و گفت: «سلام حاج آقا! خدا خدا میکردم خودتون گوشیو بردارید! امانتی دارم که باید برسونم خدمتتون! میتونم بیام داخل و پولو تقدیم کنم و یه کم با هم حرف بزنیم؟!!»
233 صدای اون ور خطو میشنیده که میگفته: «چرا که نه! حتما تشریف بیارید! تنهایید؟!»
عفت هم جوابش داد و گفت: «آره حاج آقا! منو ببخشید اگر دم اذون دارم مزاحمتون میشم. میدونم فقط صبح ها کار میکنید اما خب! گفتم الان بیام خدمتتون! یه کم هم دلم گرفته!! ... باید باهاتون حرف بزنم!»
به این کلید واژه ها دقت کنین: «عفت! امانتی! پول! دلتنگی! خلوت! رییس دفتر آیت الله! حاج آقا!»
ینی قشنگ مشخص بود که داستان، پرداخت خمس و تقید به مرجعیت و پایبندی به دین و به خاطر رضای خدا و شادی دل پیغمبر نبود! فقط یه خانم میتونه بفهمه که یه زن، اگر نقشه ای تو ذهنش باشه و بخواد شیطنت بکنه، چقدر میتونه خطرناک باشه!
وقتی یه زن با این سر و وضع و هیکل... با 20 میلیون تومن پول ... اون موقع غروب... میره دفتر کسی که دوس داره رییس دفترش باهاش در خلوت حرف بزنه و درد دل کنه... فقط خدا میدونه که چه نقشه ی توپ و از پیش تعیین شده ای دارن و چه در سر پروروندن که دارن اون حاج آقا را اونجوری شکار میکنند!!
233 میگفت که عفت بهش گفته: «تو برو! شمارت را دارم... خودم واست میزنگم... اگر هرکدوم از بچه های ما برات زنگ زدند برو دنبالشون. برو!»
رفت دم در دفتر... زنگ زد... درو باز کردن... رفت داخل و از پشت، در را بست!
فورا 233 برای من زنگ زد... اعلام موقعیت کرد و شرح ماوقع داد... بهش گفتم: «کاری که اونجا از دستمون برنمیاد! عفت و اون حاج آقا معلوم نیست دارن چی میگن و چیکار میکنن! برو چک کن ببین اون سه نفر کجان؟ دارن چیکار میکنن؟ مخصوصا اون نفر سوم! یه کاری کن بتونی پیداش کنی و سر از کارش دربیاری!
گفت: «چشم! اما ببخشید... مثل اینکه داره در دفتر اون بنده خدا باز میشه... اجازه بدید ... اینجا چه خبره؟! داره کم کم شلوغ میشه!»
گفتم: «ینی چی؟!»
با تعجب و استرس گفت: «قربان! پلیس! پلیس 110 اومد!!»
ادامه دارد...
آیدی نویسنده
@hadadpour
💗طرح تعویض پروفایل
#ویژه_میلاد_امام_رضا_ع
👌لطفا با تعویض تصویر پروفایل خود به استقبال میلاد بابرکته سلطان امام رضا بروید.
👈انتشاردهید
صلوات خاصه حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها
✨اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ
اَللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها
✨ اَللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَْعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ.
التمــاس دعـا
هدایت شده از موعود(عج)12
✅ قـــــرار روزانه
✅دعای سلامتی امام زمان (عج)
🌴بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
ِ
<< اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا >>
دعای فرج امام زمان (عج):
🌴 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
ِ
<< اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ
الطّاهِرینَ >>
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
#حدیث
#امام حسن علیه_السلام :
فلا يَشْتَهِي مَالًا يَجِدُ وَلَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ
به آنچه در دسترس او نبود تمایل نداشت و در مصرف آنچه در دسترس او بود زیادهروی نمیکرد.
📙کافی ج 2 ص 237
✅ شرح :
امام علیه السلام در این حدیث، برای یکی از مؤمنان که او را برادر خویش خطاب میکند، ویژگیهای برجستة اخلاقی برمیشمرد. در این بخش از سخن، امام حسن علیه السلام، معنای زیر سلطۀ شکم نبودن را توضیح داده است. نخست آنکه برادر آن حضرت به آنچه نمییافت متمایل نمیشد و دیگر آنکه در مصرف آنچه به دست میآورد، زیادهروی نمیکرد.
مقصود امام علیه السلام از عبارت نخست، این نیست که به آنچه تهیۀ آن در توانش نبود میل و اشتها نمیورزید؛ زیرا اشتها و میل به خوردنیها و آشامیدنیها در اختیار و اراده انسان نیست.
آنچه اختیاری است، اهتمام به دست یافتن به خوردنیها و آشامیدنیهای مورد علاقه است.
بنابراین، مقصود این است که از دستوپا زدن و تلاش بسیار برای سیر کردن شکم خود با چیزی که به آن اشتها داشت، پرهیز، و به ساده ترین غذاها قناعت میکرد.
یعنی برای سیر کردن شکم خود با غذای مورد علاقهاش، به آب و آتش نمیزد، یا از نبود آنچه بدان اشتها داشت غضبناک نمیشد.
البته روشن است که این معنا با آیۀ نورانی
«فلینظر الی طعامه...»
در تعارض نیست؛ زیرا در آن آیه به تأمل دربارۀ چگونگی آفرینش غذاها به دست پروردگار اشاره شده است تا او را به نعمتهای خداوند آگاهتر سازد و به شکرگزاری از ولینعمت خویش بیشتر تحریک کند.
🔸کوتاه آنکه برادر امام علیه السلام برای سیر کردن شکم خویش تشریفات قائل نبود و خود را از اسارت شکم رهانیده و نشان داده بود که ارزشش بیش از آن است که به شکم اهتمام ورزد و عمر خویش را در راه آن سپری سازد.
1.عبس: ۲۴ ـ ۲۸.
#مهدویّت
مدیر حوزه علمیه حضرت ولیعصر(عج) گفت: بخش عمدهای از علائم ظهور به تحقق پیوسته است به وضوح نزدیک به ۹۹ درصد از این علامتها، پیش از این به وقوع پیوسته است.
آیتالله محمدعلی ناصری
#مهدویّت
مدیر حوزه علمیه حضرت ولیعصر(عج) گفت: بخش عمدهای از علائم ظهور به تحقق پیوسته است به وضوح نزدیک به ۹۹ درصد از این علامتها، پیش از این به وقوع پیوسته است.
آیتالله محمدعلی ناصری
*ایرانیان زمینهسازان ظهور
به چند نمونه از این روایات بنگرید:
الف: محدث اهل سنت احمد بن حنبل به نقل از پیامبر اکرم(ص) آورده است:
«نزدیک است که خداوند متعال اطراف شما را از عجم آکنده کند، آنان همچون شیرانی هستند که اهل فرار نیستند، آنان همچون شما میجنگند و غنایم شما را تصاحب میکنند».
بر اساس این حدیث، میتوان دریافت که پیامبر اکرم(ص) ایرانیان را در زمان ظهور، مردمانی شجاع که از سر ایمان، سر در راه یاری آن حضرت مینهند، دانستهاند؛ چه اینان از صحنههای کارزار فرار نمیکنند و هر چند در غنائم با اعراب شراکت میکنند، اما شرکت آنان در جنگ به طمع غنیمت و تحصیل منافع مادی نخواهد بود.
ب: در تفسیر آیه شریفه: «وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» احادیثی چند وارد شده است، بنابراین احادیث، ایرانیان هستند که ملحق به مسلمانان عرب میشوند و نشان افتخارآمیز ترویج اسلام را بر سینه خود مینهند.
به این سه روایت که در شمار این روایات است، بنگرید:
- «أَصْحَابُ الْقَائِمِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا أَوْلَادُ الْعَجَمِ»، اصحاب حضرت قائم سیصد و سیزده مردند، اینان همگی از تباری غیر عرب هستند.
- باز پیامبر اکرم(ص) فرمودهاند: «لو کانَ الإیمانُ مُعَلَّقا بالثُّرَیّا لَنالَهُ رِجالٌ مِنَ الفارِسُ»، اگر ایمان به ستاره ثریا آویخته باشد، گروهی از ایرانیان آن را به دست خواهند آورد.
- عفان بصری از یکی از مکالمات خود با حضرت صادق(ص) این چنین یاد میکند:
حضرت صادق(ع) از من پرسیدند: آیا میدانی از چه رو شهر «قم» را قم نامیدند؟ گفتم: خدا و پیامبرش و شما آگاهید!
فرمودند: «قم» را از این رو قم نامیدند که اهالی این شهر در اطراف حضرت حجت گرد خواهند آمد و به همراه او قیام خواهند کرد و او را ترک نمیکنند و همواره یاریگر ایشان خواهند بود».
- امیرالمؤمنین(ع) فرمودهاند: «آفرین بر طالقان! چرا که خداوند را در این شهر گنجهایی است که از جنس طلا و نقره نیست، این گنجها مردان با ایمانی هستند که خدا را آن گونه که شان اوست شناختند؛ اینان یاران مهدی در آخر الزمان هستند».
@Mawud12
بنا بر حدیث شریف دیگری، صبحگاه روزی پیامبر اکرم(ص) در حالی که در میان یارانشان نشسته بودند فرمودند:
«شب گذشته، خواب دیدم که در مسیر صاف و همواری حرکت میکنم. پشت سر من هم دو دسته گوسفند سیاه و سفید در حرکتند، در طول مسیر گوسفندان سیاه کم کم پراکنده و کم و کمتر شدند، اما گوسفندان سفید همچنان به حرکت خود پشت سر من ادامه میدادند تا آنجا که دیگر هیچ گوسفند سیاهی نماند و تنها گوسفندان سفید به همراه من باقی ماندند، گمان میکنید که تعبیر این خواب چیست؟»
یکی از حاضران مجلس نیز تعبیر کرد که: «یا رسولالله! گوسفندان سیاه اعراب هستند که اندک اندک از کنار شما متفرق میشوند و گوسفندان سفید اشاره به ایرانیان دارد که همراه شما خواهند ماند و یاران شما خواهند بود».
در این حال، جبرائیل نازل شد و خدمت پیامبر اکرم(ص) عرض کرد: «خداوند بر شما سلام میفرستد و میفرماید: تعبیر خواب شما همین است، عربها از اطراف اسلام پراکنده میشوند و ایرانیان برای حفظ آن باقی میمانند».
بر اساس این چند روایت، دیدیم که ایرانیان نه تنها در پایان دوران غیبت کبری زمینهسازان ظهور آن حضرت خواهند بود که در صدر اسلام نیز به عنوان مؤمنانی حقیقی شناخته میشدهاند؛ همانگونه که در دوران ظهور نیز پای در رکاب یاری آن حضرت دارند و از صمیم جان در خدمت به ایشان میکوشند.
*نزدیک بودن زمان ظهور
در فرهنگ شیعی کسانی که وقت خاصی را برای ظهور آن حضرت مشخص میکنند، «وقاتون» خوانده شدهاند و مکرراً دستور به تکذیب آنان دادهاند؛ اکنون میافزاییم که بدون آنکه بتوان زمانی را برای ظهور آن حضرت مشخص کرد، تنها میتوان گفت که بر اساس قرائنی، زمان ظهور آن حضرت نزدیک است.
بلافاصله تکرار میکنیم که این سخن ما این است که بر اساس علائمی که برای ظهور مشخص شده است، میتوان دریافت که واقعه انقلاب جهانی آن حضرت، از نظر زمانی به دوران ما بسیار نزدیک است، چه قسمت عمده این علائم متحقق شده و شماری از آنها نیز در حال وقوع و جریان است.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
#مهدویّت
✅حوادث سوریه
@Mawud12
ظهور امام مهدی(عج) و خروج دجال یک چشم
اگرچه جنگ سوریه باعث نگرانی های جهانی شده اما سر و صدای بیشتری میان دو طرف درگیر شیعه و غیر شیعه در سوریه به پا کرده است. از زمان آغاز اولین درگیری ها در جنوب سوریه و درعا گمانه زنی ها از فرورفتن خاورمیانه در حمام خون بر اساس احادیث منتسب به پیامبر(ص) بیشتر شد.
به گزارش «شیعه نیوز»، سایت الخبر پرس در مطلبی به نقل از خبرگزاری رویترز به ارتباط تحولات سوریه از منظر حادثه ظهور و آخر الزمان پرداخت. در این خبر، آمده است:
@Mawud12
جنگ سوریه تا کنون باعث کشته و زخمی شدن هزاران نفر و بالا گرفتن آشوب و تنش در خاورمیانه شده است. ایران علیه مخالفان مذهب شیعی در دمشق به پا خاسته و منطقه برای آخر الزمان آماده می شود.
اگرچه جنگ سوریه باعث نگرانی های جهانی شده اما سر و صدای بیشتری میان دو طرف درگیر شیعه و غیر شیعه در سوریه به پا کرده است.
از زمان آغاز اولین درگیری ها در جنوب سوریه و درعا گمانه زنی ها از فرورفتن خاورمیانه در حمام خون بر اساس احادیث منتسب به پیامبر(ص) بیشتر شد.
ابو عمر یکی از مخالفان که علیه نظام سوریه در حلب می جنگد به رویترز می گوید:
اگر گمان می کنید که تمام این افراد از مناطق مختلف جهان برای جنگ علیه بشار آمده اند اشتباه می کنید همه ما اینجا هستیم زیرا این همان جنگی است که رسول الله (ص) خبر آن را داده است.
از سوی دیگر درگیری های سوریه، رزمندگان شیعه بسیاری از لبنان، عراق، و ایران را به سوی خود کشانده است کسانی که اعتقاد دارند اینها مقدمه ظهور امام مهدی (عج) می باشد امامی که از نسل نبی (ص) است و سالها پیش از چشم ها غائب شده و با ظهور خود عدل و داد را در آخر الزمان برپا خواهد کرد...
هر دو طرف درگیر به حوادثی اشاره می کنند و تطابق پیش بینی ها با آن را مطرح می نمایند.
شیعیان اعتقاد دارند امام مهدی (عج) از مکه ظهور می کند و به سوی یمن و سپس عراق می رود ایرانی ها نیز به وی ملحق می شوند و در قالب لشکری عظیم به شام حمله می کنند تا حاکم آن که سفیانی نام دارد و فقط چند ماه از حکومتش می گذرد را به قتل برسانند .
سامی که یکی دیگر از مخالفان غیر شیعه نظام سوریه است نیز می گوید پس از بحران سوریه کوچکترین شکی وجود ندارد که این معرکه همان جنگی است که رسول الله (ص) خبر آن را داده و برای جهاد در راه آن جهت برقراری دولت اسلامی تشویق کرده بود، سامی در سخنان خود می فزاید:
مجاهدانی از روسیه، آمریکا، فیلیپین، آلمان، بلژیک، هند، یمن و .... اینجا هستند زیرا این معرکه همان وعده رسول الله (ص) است. هر دو طرف اعتقاد دارند هدف، برپایی دولت اسلامی است اما روحانیون شیعه و سنی کمتر به اظهارات علنی در مورد این وقایع و آخر الزمان می پردازند و جانب محافظه کاری در تفسیر وقایع را نگه می دارند.
@Mawud12
در این گزارش سپس چند حدیث منتسب به رسول الله (ص) مطرح شده و در ادامه آمده است:جنگ داخلی سوریه در راستای انقلاب های عربی در سال 2011 آغاز شد از آنجایی که بشار اسد پیرو مذهب علوی منتسب به شیعه بود و بیشتر مخالفان وی از اهل تسنن بودند چیزی طول نکشید که این نا آرامی ها رنگ و بوی فرقه ای و طایفه ای به خود گرفت.
مصعب که از جمله کسانی است که در صفوف افراط گرایان سنی النصره می جنگد عنوان می کند:
احادیثی وجود دارد که مجاهدان را به سوریه می کشاند و ما به خاطر آنها اینجا هستیم، هر روزی که می گذرد بیشتر می فهمیم این حوادث همانهایی است که خبر آن را داده اند.
در طرف مقابل ، مرتضی که یک جوان 26 ساله لبنانی است می گوید: به خاطر امام زمان (عج) به سوریه آمده است. وی می افزاید:
حتی اگر الان شهید شوم باز در زمان ظهور زنده خواهم شد و به عنوان یکی از سربازان امام خواهم بود، وی که زن و تنها فرزندش را در لبنان گذاشته و به سوریه آمده است اعتقاد دارد مسئله ای با ارزش تر از امام وجود ندارد حتی اگر بحث خانواده مطرح باشد، این وظیفه اوست.
عباس؛ دیگر رزمنده شیعه که از عراق است و 23 سال دارد به رویترز می گوید:
اعتقاد دارد که زمان ظهور نزدیک شده و این اولین علامت های آن است و دیگر نشانه ها پشت آن خواهد آمد. وی می افزاید:
من منتظر این روز بوده ام و الحمدلله خداوند مرا به عنوان یکی از سربازان خدمت کننده به امام پذیرفته است.
ابو حسن لبنانی؛ یکی دیگر از شیعیان که 65 ساله است در این مورد می گوید:
همیشه فکر می کردم که ظهور پیش بینی های آخر الزمان قرنها به طول خواهد انجامید اما زمان به سرعت می گذرد و هرگز به فکرم خطور نمی کرد که هم عصر ظهور پیش بینی های امام مهدی (عج) شوم اما اکنون یقین پیدا کردم که ظهور
نزدیک است.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ قاسم سلیمانی
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
نظر مشترک امام خمینی و رؤسای جمهور آمریکا
حسین شریعتمداری در یادداشت امروز روزنامه کیهان نوشت:
🔸در حکایتها آمده است که شخص لافزنی برای به رخ کشیدن قدرت و شجاعت! خود نزد پیشنماز محل رفت و با صدای بلند و بهگونهای که دیگران هم بشنوند از وی پرسید؛ اگر در حالی که به نماز ایستادهام، شیری از راه رسید و غرشی کرد و قصد حمله داشت، تکلیف چیست؟ آیا باید نمازم را بشکنم و فرار کنم؟ یا در جای خود بمانم و به نمازم ادامه بدهم؟! امام جماعت که طرف را میشناخت و میدانست قمپز در میکند و لاف گزاف میزند، گفت؛ اگر با شنیدن غرش شیر وضویت باطل نشد، به نمازت ادامه بده!
🔸دیروز دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا در اقدامی که خندهدار به نظر میرسید و عکسالعمل توأم با استهزاء برخی از مقامات سابق و کنونی آمریکا و شماری دیگر از کشورهای غربی را به دنبال داشت، جمهوری اسلامی ایران را به برخورد سخت تهدید کرد.
🔸ترامپ در واکنش به اظهارات اخیر آقای روحانی که به آمریکا گفته بود با دم شیر بازی نکند، در صفحه توئیتر خود نوشت؛ «دیگر هرگز ایالات متحده را تهدید نکن، شما تاوان آن را خواهید داد بهطوریکه در طول تاریخ افراد کمی چنین تاوانی دادهاند. ما دیگر کشوری نیستیم که جملات ناخوشایندی که بوی خشونت و مرگ را میدهد تحمل کنیم. مراقب باش!»
🔸توئیت ترامپ که رنگ و بوی تهدید نظامی دارد، در حالی است که آمریکا گزینه نظامی را در جریان جنگ تحمیلی آزموده و ناکام از آن بیرون آمده است. آنهم در حالی که آمریکا در اوج قدرت خود بود و تمامی قدرتهای مطرح جهان آن روز، از جمله شوروی سابق را نیز در کنار خود داشت و ما کشوری بودیم که تازه از یک انقلاب پیروز بیرون آمده بودیم و از نخستین روزهای بعد از پیروزی با انواع توطئهها روبرو بودیم که طرح چند کودتای نافرجام، محاصره اقتصادی، درگیری با گروههای تروریستی و... فقط بخشی از آن بود. ما حتی محل زاغههای مهمات خود را نمیدانستیم، فرماندهان ارشد ارتشگریخته و در خدمت دشمن بودند. دشمن، با تجهیزات اهدایی غرب، شهرها و مناطق مسکونی کشورمان را بمباران میکرد و به موشک میبست و از سوی ما برای مقابله کار چندانی ساخته نبود!
🔸اما امروز، حتی اروپا نیز در تیررس موشکهای دوربرد ما قرار دارد و به گواهی رخدادهای دو دهه اخیر در منطقه حرف اول را میزنیم. عقبه استراتژیک دشمن را در اختیار داریم. غرب آسیا را به ویترینی از شکستها و ناکامیهای آمریکا و متحدانش تبدیل کردهایم که پیروزی حزبالله در جنگ 33 روزه، حماس در جنگهای 51 روزه و 22 روزه و 8 روزه، قلع و قمع تروریستهای وحشی داعش و النصره و... که از حمایت مستقیم آمریکا، اروپا و اسرائیل برخوردار بودند، زمینگیری 4 ساله ائتلاف سعودیها در جنگ یمن که پشتیبانی نظامی و تسلیحاتی غربی، عبری و عربی را به دنبال داشتند و قرار بود ظرف یک هفته پایان بپذیرد، تلاش گسترده و نزدیک به 7 ساله آمریکا و متحدانش برای براندازی حاکمیت سوریه با شعار بشار باید برود! که با هدف اعلام شده حذف یکی از حلقههای اصلی زنجیره مقاومت صورت گرفته بود ولی پیروزی مقاومت با پرچمداری ایران اسلامی را در پیداشت و... فقط چند نمونه از اقتدار مثالزدنی ایران اسلامی در مقابله با آمریکا و متحدانش است. ترامپ اگرچه خود را به دیوانگی زده است تا اقداماتش غیرقابل پیشبینی و برای حریف خطرناک جلوه کند ولی به خوبی میداند که مقابله نظامی با جمهوری اسلامی ایران از نوع دیوانهنمایی نیست بلکه دیوانگی واقعی است و چنانچه اینگونه نبود تاکنون لحظهای را هم برای این منظور از دست نداده بود.
🔸خدای مهربان بر درجات امام راحلمان(ره)بیفزاید که میفرمود اگر آمریکا توان حمله به ایران را داشت، حتی لحظهای هم در انجام آن تردید و درنگ نمیکرد و تاکید داشت که آمریکا در کینهتوزی و دشمنی با جمهوری اسلامی ایران هر اقدامی را که از دستش بر میآمده، انجام داده است و آنچه انجام نداده فقط به این علت بوده که توان آن را نداشته است (نقل به مضمون).
🔸چند سال قبل نشریه آمریکایی ویکلیاستاندارد -WEEKLY STANDARD- با مرور رخدادهای 3 دهه گذشته میان ایران و آمریکا نوشته بود «تمامی رؤسای جمهور آمریکا از کارتر تا اوباما در یک نقطه با امام خمینی اشتراک نظر دارند و آن، اینکه آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.
«بـسـمـ الـلـه الـرحـمـن الـرحـیـمـ»
پرسش
"چرا به علی بن موسی، امام_هشتم شیعیان، "رضا" می گویند؟"
پاسخ:
🍃امام موسی_بن_جعفر(ع) فرزندش "علی" (علیه السلام) را "رضا" لقب داده بود و گاهی می فرمود:
"پسرم رضا را بگویید پیش من بیاید... به فرزندم رضا گفتم... فرزندم رضا گفت؛ امّا وقتی حضرت را مورد خطاب قرار میداد، می فرمود: یا أباالحسن.
📚عیون اخبارالرضا،صدوق،رضا مشهدی،جزء۱،صص۱۳_۱۴ح۲
از این روایت استفاده میشود كه امام كاظم(ع) عنایت خاصی به لقب "رضا" برای فرزندشان داشتند و به نحوی به دیگران گوشزد میكردند حضرت را "رضا" صدا بزنند.
در وجه نام گذاری حضرت به "رضا" احادیثی وارد شده است، از جمله: احمد بن أبی نصر بزنطی به امام_جواد(ع) عرض كرد:
گروهی از مخالفان شما گمان می كنند كه مأمون پدر بزرگوار شما را "رضا" لقب داده، آن هم بدین جهت كه امام(ع) را برای پذیرش ولایتعهدی راضی كرده است. امام جواد فرمود:👇
"به خدا سوگند! اینان دروغ می گویند، بلكه خدا پدرم را "رضا" نامیده، چون كه پسندیده خدا در آسمان بود و رسول خدا و أئمه هدی در زمین از او خوشودند"
بزنطی به امام گفت:👇
آیا همه پدران گذشته تو پسندیده خدا و رسول و ائمه نبودند؟
فرمود: چرا
بزنطی پرسید: پس چرا تنها آن حضرت "رضا" نامیده شد؟
فرمود:
"زیرا همان گونه كه دوستان و موافقان وی از حضرت راضی بودند، دشمنان و مخالفان نیز از او راضی بودند. چنین ویژگی برای هیچ كدام از پدران حضرت وجود نداشت، و بدین سبب است كه میان آنان، حضرت "رضا" نامیده شده است".
📚علل الشرایع،صدوق،موسسه الاعلمی،بیروت،جزء۱ص۲۷۷باب۱۷۲
📝برخی از بزرگان در این باره نوشته اند:👇
خداوند در لوح محفوظ آن حضرت را "رضا" نامیده و با این نام گذاری اعلام فرموده است كه:👇
۱- دوستان و دشمنان از حضرت راضی هستند.✅
۲- فرشتگان از شمایل و اخلاق و اعمال امام رضایت دارند.✅
۳- خدا از او راضی بوده و او را هم راضی كرده است.✅
📚القاب الرسول وعترته(مجموعه نفیسه،ص۲۶۹)،کتابخانه حضرت ایت الله مرعشی نجفی(قدّس الله نفسهُ الزکیه)ص۶۷
"میلاد خورشید هشتم آسمان ولایت و امامت،حضرت شمس الشموس وانیس النفوس،آقا علی ابن موسی الرضا المرتضی(علیه آلاف التحیة والثناء) بر تمامی دوستداران مکتب اهلبیت علیهم السلام خجسته ومبارک