🦋داستانک
"ستاره باران غدیر"
ترافیک فرشته ها
فرشتهها نوبتی اجازه میگرفتند، تا از آسمان به سمت زمین بروند. چنان پر از شادی و شوق بودند که نگو. اهل آسمان همگی خوشحال و راضی بودند،
دل توی دلم نبود که من هم برسم زمین. نمیشد آن بالا ماند و به دستبوسی نبی خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نرفت. نمیشد علی (علیه السّلام) را در آغوش نگرفت.
مردم همه داشتند با حضرت بیعت میکردند و فرشتهها هم برای رفتن به زمین و ملاقات با نبی خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و امیرالمومنین علی (علیه السّلام) لحظهشماری میکردند.
آسمان روشن و رؤیایی شده بود. ترافیک فرشتهها بود.
از آن بالا، اطراف برکه مثل طلا برق میزد. صدای شادی زنها و پایکوبی مردها میآمد.
مردم دور تا دور خیمه حضرت علی (علیه السّلام) حلقه زده بودند و این حلقه چندلایه شده بود و با سلام و صلوات و ذکر خدا، جانشینی او را تبریک میگفتند.
دل توی دلم نبود، تا دستم به دست مولا برسد.
وقتی رسیدم ، شانهی نبی خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را بوسیدم . پیامبر از همه خوشحالتر بود و دائم به همه میگفت:« به من تبریک بگویید! به من تبریک بگویید؛ زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است.
بعد در ازدحام جمعیّتی که به سمت خیمهی حضرت علی (علیه السّلام) میرفتند، خودم را جا کردم، تا مولا و امامم را یک بار دیگر ببینم...
#غدیر
#امیرالمومنین
#روز_ولایت
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
🇮🇷 @Mehr_Tavasi 🇮🇷
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯