eitaa logo
مهــر و تواصی
103 دنبال‌کننده
526 عکس
161 ویدیو
6 فایل
این جا در کنار هم هستیم، برای انتشار مهر و تواصی! 🍃تواصی به حق و تواصی به صـبر... 🍃 مهرورزی و تعالی هم... 🇮🇷 : @Mehr_Tavasi ارتباط با ما: 🇮🇷 : @BigharareZohour ♨️کانال متحــد: 🌐🪻: @Quds_Graphic
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋داستانک "ستاره باران غدیر" بلند بگو یا علی نامم ربیعه است. من یکی از دادزن‌ها بودم. پیامبر (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) به ما سپرده بود، هرچه قرار است در خطبه بگوید، ما هم تکرار کنیم. بدون این‌که کلمه‌ای کم و زیاد کنیم. من و بقیه دادزن‌ها بلندی درست کردیم، که بین جمعیّت بالاتر باشیم و صدایمان رساتر شود. ما از تیزگوش‌ترین‌ها و بلند صداترین‌ها بودیم. جا به جا، توی بیابان بین مردم ایستادیم. پیامبر خطبه‌ی بلندی خواند. من هم، تا جان داشتم، صدایم را ریختم توی حنجره و داد زدم. جمله به جمله اش، فریاد زدم. خطبه‌ی پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) با همیشه فرق داشت. اصلاً حال خود پیامبر هم عجیب بود. با شعف و شادی حرف می‌زند و دست علی (علیه السّلام) را محکم چسبیده بود. یک جایی از خطبه هم گفت: «هر کس من مولای او هستم، از این به بعد این مرد؛ همین علی که دستش را بالا گرفته‌ام مولا و امیر اوست.» ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮ 🇮🇷 @Mehr_Tavasi 🇮🇷 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
🦋داستانک "ستاره باران غدیر" ترافیک فرشته ها فرشته‌ها نوبتی اجازه می‌گرفتند، تا از آسمان به سمت زمین بروند. چنان پر از شادی و شوق بودند که نگو. اهل آسمان همگی خوشحال و راضی بودند، دل توی دلم نبود که من هم برسم زمین. نمی‌شد آن بالا ماند و به دست‌بوسی نبی خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نرفت. نمی‌شد علی (علیه السّلام) را در آغوش نگرفت. مردم همه داشتند با حضرت بیعت می‌کردند و فرشته‌ها هم برای رفتن به زمین و ملاقات با نبی خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و امیرالمومنین علی (علیه السّلام) لحظه‌شماری می‌کردند. آسمان روشن و رؤیایی شده بود. ترافیک فرشته‌ها بود. از آن بالا، اطراف برکه مثل طلا برق می‌زد. صدای شادی زن‌ها و پایکوبی مردها می‌آمد. مردم دور تا دور خیمه حضرت علی (علیه السّلام) حلقه زده بودند و این حلقه چندلایه شده بود و با سلام و صلوات و ذکر خدا، جانشینی او را تبریک می‌گفتند. دل توی دلم نبود، تا دستم به دست مولا برسد. وقتی رسیدم ، شانه‌ی نبی خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را بوسیدم . پیامبر از همه خوشحال‌تر بود و دائم به همه می‌گفت:« به من تبریک بگویید! به من تبریک بگویید؛ زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است. بعد در ازدحام جمعیّتی که به سمت خیمه‌ی حضرت علی (علیه السّلام) می‌رفتند، خودم را جا کردم، تا مولا و امامم را یک بار دیگر ببینم... ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮ 🇮🇷 @Mehr_Tavasi 🇮🇷 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
داستانک🦋 "ستاره باران غدیر" من هم بودم مادرم داشت با بانویمان حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام اللّه علیها) صحبت می‌کرد و به ایشان تبریک می‌گفت. من این طرف، نشسته بودم کنار برکه و گل‌های ریز صورتی و زرد و سفید برکه را می‌چیدم و لای موهایم رد می‌کردم. خم شدم تا خودم را در آب ببینم. لحظاتی بعد دیدم، مادرم شاد و خندان کنارم ایستاده است. برگشتم نگاهش کردم. خندید. دستی به سرم کشید و گفت: «چه زیبا شدی!» بعد دست کرد لای علف‌ها و یک گل بزرگ سفید پیدا کرد. آن را چید و به بالای سرم محکم کرد. چند تا از همسایگان و اقواممان هم دورم بودند و داشتند تماشایم می کردند. از خجالت آن‌ها، سرم را پایین گرفته بودم و ‌ریز ریز می‌خندیدم. یکی از آن‌ها دست انداخت زیر چانه‌ام و صورتم را بالا گرفت. با شعف و شادی گفت: «سمیه! سرت را بالا بگیر. امروز تو در یک اتّفاق بزرگ سهیم بودی. روزی که امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) مولای هر مرد و زنی شد. مادرم سری تکان داد و گفت: «سمیه! شنیدی که پیامبر چه گفت؟ گفت: رسالت همه‌ی ما این است که این خبر را به گوش بقیه و نسل‌های بعدی برسانیم. یادت باشد تا هر وقت که خدا به تو عمر داد، این خبر بزرگ را برای بقیه هم تعریف کنی و بگویی که چه دیدی و چه شنیدی. به دوستانت بگو که نبی خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) جانشین خودش را معیّن کرد، تا بعداً شک و شبهه‌ای نماند. @Mehr_Tavasi
پاشو بریم نجف.mp3
8.3M
✨پاشـو بریـم نجـف 🎙کربلایی محمـد فصـولی ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮ 🇮🇷 @Mehr_Tavasi 🇮🇷 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
🌄 چه کسی لایق ولایت علی علیه‌السلام است؟ 📚 | ص ۱۳ ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮ 🇮🇷 @Mehr_Tavasi 🇮🇷 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️امسال، هم تزیین، هم تبیین! امسال غدیـر، رنگ و بوی دیگری دارد! ان شاالله هم تزیین، هم تبیین! ✌️🇮🇷 ✌️ 🤲🌷 🔻محفلی برای ارتباط گیری بانوان دغدغه مند فرهنگی نقش جهان 🌿گروه بانوانه مهـر و تواصی 🇮🇷 💌https://eitaa.com/joinchat/295108833C532cdf1f10