میدونم چیزی نمیشه اگر ناراحت باشم،میدونم چیزی نمیشه اگر کافی نباشم،میدونم اشکال نداره اگر خسته باشم..همه ی اینارو میدونم اما..
میخوام که یه روز صبح،وقتی از خواب بیدار میشم ساعت سه صبح نباشه،میخوام وقتی یکی از ظاهرم ایراد میگیره مدام خودمو توی آینه نگاه نکنم،میخوام دیگه نرم روی وزنه و به اون عدد کوفتی روی ترازو اهمیت ندم..
میخوام ناراحت باشم،کافی نباشم،خسته باشم اما فقط انقدر از خودم متنفر نباشم!
#text
☆Melira☆
جدی نگاه کردن به گذشته خیلی غم داره..
بعضی وقتا بخاطر حسرت هامون که یسری کارارو انجام دادیم که نباید،و کارهایی رو نکردیم که باید..
بعضی وقتا هم بخاطر تموم شدن اون لحظه،اون حس،اون روز هایی که چقدر با هم خوب بودیم و به خودمون اومدیم دیدیم تموم شد..
تموم شد!
دبستان تموم شد،هفتم و هشتم گذشت..خیلی از دوستیا از بین رفت و دوستی های جدیدی شکل گرفت..
مردم روز به روز بیشتر تغییر کردن و پشت سر هم بد گفتن..
و خیلی چیزا،هیچوقت قرار نیست عوض بشه..
ولی قراره دلمون تنگ بشه
برای روزایی که میتونستیم کنار هم داشته باشیم اما از روی غرور نه اون حرفو زدیم،نه اونکارو کردیم،نه اونجور که باید گذشته رو جشن گرفتیم:)
#text
☆Melira☆