🔴معجزه رضوی در بیست و هشتم ماه صفر
جناب آقای حاج علی فتحعلی می گفتند: یک سال آقای (جعفر) مجتهدی در روز بیست و هشت ماه صفر، مصادف با شهادت پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله وسلم) با این که به شدت بیمار بودند، فرمودند: باید به حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام مشرف شویم.
به ایشان عرض کردم: آقا جان، شما مریض هستید، از همین جا به حضرت سلام بدهید چون امروز حرم و صحن های مطهر بسیار شلوغ است.
ایشان فرمودند: ماهم مثل دیگران.
بالاخره آقا را سوار بر صندلی چرخدار کردیم و به طرف حرم رضوی به راه افتادیم. در بین راه با وجود شلوغی و ازدحام عجیبی که در صحن های مطهر بود راه برایمان باز می شد. تا این که به صحن مبارک پایین پا (صحن آزادی) رسیدیم و بر آن وارد شدیم.
در آن جا جناب حاج علی اکبر ( گلگیر ساز)، پیر غلام با صفا و روشن ضمیر حضرت ابا عبدالله علیه السلام که از شیفتگان و منتظران با اخلاص حضرت بقیةالله علیه السلام می باشند، با عده ای مشغول عزاداری به حالت سینه خیز بودند و پس از آن در گوشه ی صحن مبارک پایین پا مشغول مقتل خوانی و توسل شدند.
در همین حین آقای مجتهدی فرمودند: مرا به هیئت حاج اکبر آقا ببرید. ماهم ایشان را در حالی که روی صندلی چرخدار نشسته بودند نزد حاج اکبر آقا بردیم.
حاج اکبر آقا سخت مشغول عزاداری بود و پیوسته متذکر مصائب رسول الله صلی الله علیه وآله و حضرت ابا عبدالله علیه السلام و حضرت رضا علیه السلام و سایر ائمه علیه السلام می شد و مردم که مانند حلقه ای ایشان را احاطه کرده بودند، به شدت گریه می کردند.
حاج اکبر آقا در حالی که بین جمعیت ایستاده بود، برای فرج و ظهور حضرت بقیة الله علیه السلام دعا می کرد. در همین حال، خانمی که دختر بچه ای بر روی دست داشت گریه کنان از جا برخاست و بچه اش را به حاج اکبر آقا داد و گفت: شما که این قدر دعا می کنید، از حضرت بخواهید تا بچه ی لال مرا شفا دهد.
حاج اکبر آقا در حالی که با صدای بسیار بلندی گریه می کرد، بچه را بر دست گرفته و به او گفت: بگو یا زهرا، بگو یا زهرا! و چند مرتبه این جمله را تکرار کرد.
ناگهان بچه زبان باز کرده و در حالی که گریه می کرد گفت: یا زهرا، یا زهرا! و بدین صورت به عنایت حضرت رضا علیه السلام آن دختر بچه شفا پیدا کرد!
حاج اکبر آقا در حالی که بسیار منقلب بود، بچه را به حضور آقای مجتهدی آورد و به دست ایشان داد. آقا که سخت گریه می کردند برای لحظاتی بچه را بر دست خود گرفته و او را بوسیدند و مجددا او را به حاج اکبر آقا دادند که در همین موقع تمام افراد هجوم آوردند لباس های بچه را تکه تکه نموده و به عنوان تبرک بردند.
#لاله_ای_از_ملکوت
#جلد_سوم
#صفحه_۱۵۷