💭با وجود اینهمه لاف در غریبی ها نمیتونم بگم هدف بعدی اسرائیل، ایران است چون هدف بعدی ایران، اسرائیل است.
امام خامنه ای: اگر غلطی از آنها سر بزند جمهوری اسلامی تل آویو و حیفا را با خاک یکسان خواهد کرد.
#ما_ملت_امام_حسینیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره جالب پناهیان از چگونگی آشنایی با مقام معظم رهبری، توسط یک معلم ریاضی!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط اونی که اینو ساخته رو برای من پیدا کنید 😂🙈
این ویدئوی طنز از لحظه امضای توافق صلح میان اسرائیل، بحرین و امارات در بین کاربران عرب بازتاب زیادی داشته!
مـیــثــــاق
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🏴 خون دلی که لعل شد زندگینامه مقام معظم رهبری 🥀فصل سیزدهم قسمت صد و پنجاه و چهار سفر به ماز
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🏴
خون دلی که لعل شد
زندگینامه مقام معظم رهبری
🥀 فصل سیزدهم قسمت صد و پنجاه و پنج
سفر به مازندران
🥀گفتند ما هیچ یک از این پیشنماز هارا قبول نداریم وضع همه جوانان با ایمان ایران اینگونه بود آنها علمای انقلابی فداکاری را که رویاروی قدرت حاکمه با پایداری می ایستادند دوست می داشتند و از کسی که مطابق دلخواه آنها نمی اندیشید و یا آنگونه که آنها دوست داشتند دست به تحرک نمی زد خوششان نمیآمد جوانان تنها به احساسات و عواطف علما قانع نمی شدند بلکه از آنها توقع تحرک فداکاری و ایستادگی داشتند.
🥀 به آنها گفتم شما هر شب چه می کنید ؟گفتند ما پشت سر فلانی (نام یکی از دوستانم را بردند) نماز می خوانیم و او در حال حاضر به تهران رفته و شبستانش خالی است به من اصرار کردند که به آن شبستان بروم.
نماز را اقامه کردم و تعداد دیگری نیز به گروه پیوستند پس از نماز رو به نمازگزاران کردم و درباره سوره حمد برای ایشان صحبت کردم مفاهیم سوره را به چند بخش تقسیم کردم و راجع به هر بخش سخن گفتم بعد کلام را به پایان رساندم و برخاستم که با آنها خداحافظی کنم
آنها اصرار کردند که چند روز نزدشان بمانم گفتند روحانی ما به تهران رفته و ما کسی را نداریم که ما را ارشاد کند و نمازمان را امامت کند گفتم من باید بروم تا به جلسه شب شنبه برسم .با آه و افسوس گفتند کاش روحانی ما هم به همان گونه که شما به مسجد خود توجه دارید به ما توجه میکرد چون خیلی وقتها ما را اینجا رها میکند و برای برخی امور خود به تهران می رود.
🥀 در همان سفر با مجتبی وارد یک کتابفروشی در شهر شاهی (قائمشهر فعلی) شدم مشغول ورق زدن یکی از کتاب ها بودم که جوانی آمد و گفت شما فلانی هستی؟ گمان کردم ساواکی است اما پس از آنکه صحبت کرد خیالم راحت شد صاحب کتابفروشی هم مرا شناخت.
🥀 به مشهد بازگشتیم و چند ماهیِ دریا را هم با خود آوردیم این ماهیها را ماهیگیرانی که در ساحل دریا به آنها برخورد کردیم به ما هدیه کردند
همین که ما را دیدند یکی از آنها به سوی ما شتافت تا از صید خود به ما هم بدهد اصرار کردیم بهای آن را بدهیم اما نپذیرفت او با شادمانی از باب تبرک ماهی ها را به ما داد .
زیرا ماهیگیران اینکه یک فرد سید با آنها مواجه شود و در حاصل صیدشان شریک شود را به فال نیک میگیرند
ادامه دارد......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شو آف در محضر خدا!
#استادپناهیان
مـیــثــــاق
🎇°•○●﷽●○•°🎇 ✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین 🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کن
🎇°•○●﷽●○•°🎇
✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین
🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کنار او دفن شود.
🍃محمد حسین به روایت حمید شفیعی
💫 تپه شهدا – مرز خطر
در عملیات والفجر چهار، در نقطه ای به نام «قوچ سلطان» مستقر بودیم. محور شناسایی هم «تپه شهدا» بود. آنجا غالب شناسایی ها را محمدحسین به تنهایی انجام می داد. لاغراندام، سبک، چابک و سریع بود. هوش و ذکاوتش هم که جای خود داشت. به خاطر دید مستقیم دشمن روی منطقه مجبور بود که شبها راه بیفتد. صبح زود می رسید پای تپه شهدا تا شب صبر می کرد و بعد می رفت میان عراقی ها.ی که تازه از راه رسیده بود، دور هم جمع شدیم و به صحبت نشستیم. ، محمدحسین! تو این همه می روی جلو، یک بار برای ما تعریف کن چه کار می کنی و چه اتفاقی می افتد.» جمع خودمانی بود و محمد حسین می توانست
حرف بزند.
لبخندی زد و گفت: «اتفاقا همین پریشب یک اتفاق جالب افتاد. رفته بودم روی تپه شهدا و توی سنگر عراقی ها را می گشتم که یک مرتبه مرا دیدند. من هم سریع فرار کردم. آن ها دنبالم افتادند. من تا جایی که می توانستم با سرعت از تپه پایین آمدم. نرسیده به میدان مین، چشمم به شکاف کوچکی افتاد که گوشه تپه تراشیده شده بود. فورا داخل آن شدم، جا برای نشستن نبود، به ناچار ایستادم. خیلی خسته بودم. دائم چرتم می گرفت. چند بار در همان حالت خوابم برد، دوباره بیدار شدم. عراقی ها از تپه پایین آمدند و شروع به جستجو کردند. اول فکر کردند که شاید توی میدان مین باشم، به خاطر همین آنجا را به رگبار بستند. حدود یکی، دو ساعت تیراندازی کردند، بعد آمدند و پشت میدان مین را گشتند. من همان طور ایستاده مشغول ذکر گفتن بودم. همه جا را گشتند، اما اصلا متوجه شکاف نشدند. من هم خوابم می برد و بیدار میشدم و ذکر می گفتم.» به محمد حسین گفتم: «توی آن شرایط چطور خوابت می برد؟!» گفت: «اتفاقا بد نبود! چرتی زدم و خستگی ام هم بر طرف شد.»
گفتم: «نترسیدی؟»....
ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ 🎥 رجزخوانی شیرمرد ارتشی
گوش کن! وقت رجزخوانی سلمان شده است
حرفِ جمهوری اسلامی ایران شده است
ما همه شیرِ نَریم و نوهی عبّاسیم
گفته بودیم که ما روی وطن حساسیم
تو نفهمیدهای، این خاک خراسان دارد
زود تعظیم کن، این طایفه سلطان دارد
#ما_قوی_هستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ درخواست جانسوز شیخ حسین انصاریان: آی مردم نذارید رو تخت بیمارستان بمیرم
🔺لطفا برای شفا و سلامتی این عاشق دلباختهی اهل بیت ؛ شیخ حسین انصاریان حمد شفا قرائت کنید.
🏴🏴
وَلَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ مَا كَانَ يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا حَاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضَاهَا ۚ وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ
آیه ۶٨سوره یوسف
چون آنها به ملک مصر به طریقی که پدر دستور داده بود وارد شدند البته این کار هیچ سودی برایشان در برابر (قضا و قدر) خدا نداشت جز آنکه در دل یعقوب غرضی بود که (از چشم بد گزندی نبینند) ادا نمود، و او بسیار دانشمند بود، زیرا ما او را (به وحی خود) علم آموختیم و لیکن اکثر مردم نمیدانند