به نام خداوند بخشنده و مهربان✨
سلام گل دخترا🌺
سلام آقا پسرا👦
امشب با یه قصه قشنگ اومدیم به خونه هاتون😍
صفحه1⃣
یکی بود، یکی نبود. مریمکوچولو دختر مهربون و عزیز قصه ما، همراه خانواده عزیزش تو خونه ی قشنگشون زندگی میکردن🏠
مامان مریمخیاطی کردن بلد نبود✂️ و همیشه دوست داشت که خیاطی یاد بگیره تا اینکه یه روز مریممتوجه شد مامانش داره میره کلاس خیاطی🪡
مریم کوچولوی قصه ما به مامانش گفت:
مامان شما دارید میرید کلاس خیاطی❓
مامان جواب داد:
بله عزیزم. چطور مگه☺️
مریم گفت:
من یه چیزی میخوام که شما برام بدوزین😍
البته اگه اشکالی نداره🙏 ولی صبر میکنم تا خیاطی یاد بگیرین بعدا بهتون میگم😊
مامان جواب داد:
باشه عزیزم. ولی میتونی الانم بهم بگیا. شاید راحت باشه و بتونم برات بدوزم🤩
مریم گفت:
نه نه دوست دارم خیاطی تون خوب خوب بشه بعدا بدوزید😌
عزیزای من مریم همینطور که مامان رو میدید درحال خیاطیه🧵 کنارش می نشست و مشغول دوخت و دوز برای عروسکاش میشد🧸
خلاصه پارچه خرده ها رو که مامان دیگه لازم نداشت مریم کوچولو برمیداشت و باهاشون چیزی درست میکرد🪅
مدتی گذشت... وقتی که مامان مریم کوچولو خیاطی رو خوب یاد گرفته بود به مریم گفت:
مریم ببینم تو چی میخواستی من برات بدوزم عزبزم؟ هنوز یادم نرفته ها🧐
مریم گفت:
عه مامان جون یادتون بود❗️ راستش من یه چادر نماز میخوام📿 آخه وقتی شما و بابایی نماز می خونید منم میخوام کنارتون نماز بخونم ولی آخه چادر ندارم☹️
مامان گفت:
الهی من قربونت برم. من که قبل از کلاس خیاطی رفتنم چادر نماز دوختن بلد بودم. خب چرا زودتر بهم نگفتی☺️
مریم گفت:
إ بلد بودین مامان😍 وااای من فکر کردم خیلی دوختنش سخته...
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه2⃣
مامان گفت:
نه عزیزم. اتفاقا مادربزرگ یه پارچه گل آبی خیلی قشنگ بهم داده که گذاشتم کنار😊 ولی من این چادر رو برات امروز میدوزم که ازین به بعد کنار من و بابا نماز بخونی🥰
مریم گفت:
خیلی ممنونم مامان جون. یعنی چادر دوختن اینقدر راحته🤩 پس منم میتونم برای عروسک هام چادر بدوزم🧐
مامان گفت:
حتما عزیزم. حتما میتونی، منم کمکت میکنم😇
بله بچه های گل من. مریم دل تو دلش نبود تا مامان با اون پارچه گل آبی یه چادر نماز خوشکل و قشنگ براش بدوزه🪡
همینطور منتظر بود تا از خرده های پارچه چادریش برای عروسکش چادر بدوزه.🧵
مامان دست به کار شد و خیلی زود چادر مریم آماده شد.
مامان گفت:
بنداز رو سرت عزیزم😍
آخی... مثل ماه شدی. چقدر بهت میاد قربونت برم❤️
مریم گفت:
خیییلی ممنون مامان گلم. خییییلی قشنگه. خیلی دوسش دارم🥰
مامان همه جا رو مرتب کرد و میخواست بره خرید. میخواست سبزی تازه بخره و آش درست کنه. میگفت دخترم دیگه بزرگ شده و باید براش جشن ادب بگیریم😌
مریم هم چادر جدیدش رو سرش کرد و با مامانش به بازار رفت. خیلی حواسش جمع بود که چادرش روی زمین کشیده نشه.
مریم ازین که یه چادر قشنگ داشت خیلی خوشحال بود و همیشه تا اذان میگفت کنار مامانش میایستاد تا با هم نماز بخونن📿
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
عامل اصلی تاخیر ظهور2⃣2⃣
کجا آدم شویم⁉️
ما کجا باید رشد کنیم؟! کجا آدم شویم؟ در کجا شاخص های آدمیّت را درک کنیم؟ حیف نیست از اوج معنویت باز بمانیم؟!
💢خب مساله این است که "تکی نمیشود در اوج معنویت قرار گرفت و حتما باید یک جمعی باشد"
ولی این جمع کجاست؟ من در میان کدام جمع رشد کنم؟ بسیج، مسجد، حوزه و هیئت، حضور تشکیلاتی در جمع های مدعیان ولایتمداری حضرت است که بهترین فرصت رشد ماست.✅
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#تربیت_اسلامی
#استاد_پناهیان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم کاردستی هم بازی 🤩
یه ماشین کوکی ساده و سرگرم کننده☺️
البته شما میتونید خلاقیت بیشتری داشته باشید. مثلا رنگش کنید یا صندلی درست کنید و روش بچسبونید👌
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#کاردستی
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
21.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرود زیبای صلوات📿
بیاین این سرود قشنگ رو با هم حفظ کنیم😍
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#شعر
#سرود
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
9.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عواقب وحشتناک تمسخر کردن در قرآن❌
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#تربیت_اسلامی
#استاد_قرائتی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
به نام خداوند بخشنده و مهربان✨
به نام خدا بسم الله
مشکل گشا بسم الله🍃
همیشه بر لب ما
ذکر خدا بسم الله🌺
سلام گلهای خندون بی دندون و با دندون حالتون خوبه؟ انشاالله که حالتون خوب خوب باشه☺️
امشبم با یه قصه قشنگ دیگه مهمون خونه هاتون شدیم.
خب بچه های مهربون آماده هستین قصه امشب رو بخونیم؟ پس بزنید بریم⚡️
💠 عبدالله یکی از یاران پیامبر صلاللهعلیهوآله🌺 بود که توی مدینه زندگی میکرد. اون از اولین کسانی بود که به پیامبر صلاللهعلیهوآله ایمان آوردن و مسلمون شدن.
ازون زمان عبدالله همه جا و همه وقت کنار ایشون بود و برای اسلام کار میکرد🍃
عبدالله توی جنگ احد شرکت کرد. شجاع بود و با کافران قریش جنگید💪 و عاقبت توی جنگ احد شهید شد🌷
عبدالله آدم فقیری بود. اون شش تا بچه داشت. بعد از شهادت باباشون بچه هاش با سختی زیاد زندگی کردن😔
یکی ازون مشکلات این بود که باباشون طلبکارای خیییلی زیادی داشت😟 بعد از شهادت عبدالله طلبکارا دنبال طلب خودشون میومدن اما بچه ها پولی نداشتن که به طلبکارا بدن😞
پسر بزرگ عبدالله، جابر بود. یک روزی از روزها جابر به خونه پیامبر صلاللهعلیهوآله اومد و گفت:
ای رسول خدا بابام توی جنگ احد شهید شد و حالا طلبکارا دست از سر ما برنمیدارن😔
منم پولی ندارم که به اونا بدم. هرچی کار میکنم خرج مامان و برادرام میشه💰
شما بگین چیکار کنم؟
پیامبر صلاللهعلیهوآله پرسیدن:
از بابات چیزی مونده❓
جابر گفت: فقط دوتا نخلستون🌴 کوچولو مونده با چندتا درخت خرما اما محصول خرمای ما اینقدر نیست که بدهی بابامون رو بدیم. حتی اگه باغچه ها رو هم بفروشیم بازم مساله حل نمیشه❌
حضرت از شنیدن این حرفا ناراحت شدن. پول مردم رو باید میپرداختن و چاره ای نبود.
پیامبر صلاللهعلیهوآله فکری کردن و گفتن:
وقتی خرماهاتون رسید اونها رو بچین و منو خبر کن✅
جابر خوشحال شد و با خودش گفت:
حتما پیامبر صلاللهعلیهوآله مشکلمون رو حل میکنه👏
چند روز گذشت. فصل چیدن خرماها رسید. جابر تمام برادرهاش رو به نخلستون برد🌴 بچه ها کمک کردن و خرماها رو چیدن.
جابر یکی از برادرهاش رو به خونه پیامبر صلاللهعلیهوآله فرستاد. ایشون لباس پوشیدن و به نخلستون عبدالله رفتن و به جابر گفتن:
برو همه طلبکارا رو بگو بیان اینجا🗣
بله بچه ها... بعدش خودشون کنار خرماها ایستادن، دعا خوندن و از خدا خواستن که به نخلستون عبدالله برکت بده🤲
همه طلبکارا اومدن و کنار خرماهای نخلستون ایستادن. پیامبر صلاللهعلیهوآله یکی یکی صدا زد و از طلبشون پرسید💰
بعد به اندازه طلب هرکس خرما وزن کردن و به اون دادن🪣
طلبکارا یکی یکی طلبشون رو گرفتن و رفتن.
هنوز خیلی خرما مونده بود و به بچه های عبدالله هم می رسید😊
جابر خوشحال شد. همه مشکلات اونا حل شده بود و برای مصرف خودشون هم خیلی خرما مونده بود.
جابر می دونست که به برکت وجود و دعای پیامبر صلاللهعلیهوآله این اتفاق افتاده.
بچههای عزیزم، ما هم باید برای اینکه دعاهامون مستجاب بشن از پیامبر صلاللهعلیهوآله و ۱۴معصوم علیهمالسلام بخوایم که برامون دعا کنن🤲
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
عامل اصلی تأخیر ظهور 3⃣2⃣
بسیج هنوز راهش را پیدا نکرده...
💠 شاید مهمترین بستر زندگی جمعی ما بسیج باشد. اما ظاهرا هنوز راه خودش را پیدا نکرده.
🍃هر کسی رفت داخل بسیج و بیرون آمد، باید بگویند: او تشکیلاتی بار آمده است. هرکسی به حوزه یا هیئت رفت و بیرون آمد، باید بگویند: او تشکیلاتی بار آمده است. این ها جمعهایی هستند که برای ما فراهم هستند.
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#تربیت_اسلامی
#استاد_پناهیان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯