eitaa logo
مدافعان حـــرم
892 دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
10.9هزار ویدیو
229 فایل
🌱بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊 زنده کردن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست 🥀 "مقام معظم رهبری " ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17332925273420 اطلاعات👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1883046322C1568ca0f84 900_____________🛬_1k
مشاهده در ایتا
دانلود
«📕 ⃟🚘» - - بعضۍ‌وقتا‌ۍِجورۍ‌با‌آهنگ‌حس‌میگیریم‌و‌بغض‌ میڪنیم . .! ڪھ اگر اون بغض‌رو‌براۍ‌خدا‌ڪردھ‌بودیم‌جورۍ‌ بغلمون‌مۍ‌ڪرد‌ڪھ‌تمــام‌غم‌هاۍ‌‌دنیــارو‌ فراموش‌میڪردیمو‌آرووم‌مۍ‌شدیم...シ! - - ⸾🍓 ⃟📮⸾↫ " ⸾🍓 ⃟📮⸾↫ "
«🌾⃟‌🌿» - - رفیق‌نـاب اونۍهست ڪہ توروبہ‌خدابرسونہ بہ‌ڪربلـامیرسونہ همدم‌امام‌حسیـن؏ نہ‌جایگـزین داࢪه ونہ تڪرار...シ! - - ⸾💚 ⃟ـ🌿⸾↫ " ⸾🌿 ⃟ـ‌💚⸾↫ "
‹⛓💌› •• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌من ملڪه هستم!!! 😌 آرے ، خداے مهـــربانم مرا ملڪه آفرید و چادرم، تاج بدگےام را بر سرم نهاد 💚👑 و مرا فرمانرواے چشمان آدمیان منصوبــ کرد...!! چرا ڪه من تعیین میڪنم🧕 چه کسۍ لایق دیدن زیبایی هایم باشد. من ملڪه هستم!! 😇 چادرم خود نمادِ ملڪه بودنِ من استــ...! 😌👑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•••🖇📘" • • تَسبیـح‌شیـخ‌پـٰاره‌شُـدودانھ‌دانھ‌شُـد ازبَـس‌ڪِھ‌استخـٰاره‌زَدم‌تـٰابِبینَمـت...シ! •
🌿💌 ملتے که شهیدانش را فراموش‌کند؛ هرگز رنگ خوشبختی‌وعزت را نخواهد دید! ♥️🕊
♥️!“••• ⋆. سَـلآم‌مَـن‌بھ‌ح‌ـُسین‌و‌،بہ‌ڪربَلآ؎ِحسیـن تمـٰآم‌عـٰآلم‌اِمڪآن‌،شَـوَد‌فَـدآ؎ِ‌ح‌ـُسینシ..! ⋆. 📕⃟📎¦⇢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدافعان حـــرم
بسم رب المهدی #قسمت هفتم فهیمه خانوم یک لباس سفید بر تن می‌کنند گل ازدواجشان را به دست می‌گیرند و
بســــــم رب الحســـــین هشتم شاید فکر کنید این عشق ها فقط در کتاب ها و زمان های قدیم تر باشند، اما اکنون هم هزاران هزار داستان های عاشقانه و زیبایی وجود دارد که با خواندن آن می توانید به درک عمیقی از زندگی ،عشق و ایثار برسید. بعد از شهادت آقا غلامرضا تا مدتی فهیمه خانم پیش خانواده همسرش زندگی می‌کرد و آنها را دلداری می داد. در عین حال در همان چند وقتی که از ازدواج‌ آقاغلامرضا و فهیمه خانوم می‌گذشت و به دلیل رفتارها و ویژگی‌های خاص ایشان انس و الفت زیادی بین خانواده آقا غلامرضا و فهیمه خانم پیدا شده بود . ایشان آرامش خاصی به خانواده همسرشان می بخشیدند برای همین خانواده ے آقا غلامرضا نمی‌خواستند فهیمه خانم را از دست بدهند و از ایشان خواستگاری کردند برای پسر دومشان یعنی آقا علیرضا. در ابتدا ایشان قبول نمی‌کردند، چون عهد کرده بودند بعد از شهادت آقا غلامرضا با یک جانباز ازدواج کنند تا اینکه شبی خواب میبینن آقا علیرضا جانباز شده اند و پس از آن جواب بله را میدهند. فهیمه خانوم هم در نخستین نامه هایی که برای همسر دومشان به جبهه میفرستند گفتند: هدفشان از ازدواج با آقا غلامرضا و سپس آقا علیرضا اتنها رضای خداوند بوده است. همسر دوم فهیمه خانم طلبه بودند بعد از ازدواج هم به خاطر ملاحظه حال ایشان و اینکه دوباره داغ دیگه ای نبیند و اینکه نتواند این همه تنهایی را تحمل کند و برادر دیگرشان هم مفقودالاثر شده بود به جبهه نمی‌رود. تا اینکه سال ۱۳۶۴ شبی با دیدن برنامه روایت فتح فهیمه خانم به آقا علیرضا می گویند: من خجالت میکشم که این همه در جبهه اند و تو اینجایی جنگ به نیرو نیاز دارد. این حرف‌ها را فهیمه خانم می‌زنند. فهیمه خانومی که شوهر اولش را از دست داده است بعد از مدت ها زندگی سر و سامانی پیدا کرده یک پسر یک سال و نیمه به نام غلامرضا دارد و شوهرش هم در حد اعلای کلمه دوست دارد در حقیقت زندگی شان شیرینی خاصی پیدا کرده بود اما‌، بازهم فهیمه خانم همسرشان را به جبهه رفتند تشویق می‌کنند. خلاصه اینکه آقا علیرضا هم وقتی خیالشان از جانب همسرشان راحت می‌شود صبح فردای آن روز به جبهه می روند. خود آقا علیرضا هم بعدها تعریف می‌کنند که هر وقت از جبهه می‌آمدند تهران همسرشان به عنوان استقبال تمام خانه را با گل تزیین می‌کرد موقعی که می‌خواست به جبه برگردند، فهیمه خانوم پوتین‌های او را واکس می زند وسایلش را آماده می‌کرد و در غیاب آقا علیرضا چنان به خانه و زندگی می رسیدند که زیبایی خانه و زندگی آنها ضرب المثل فامیل و محله بود. اما از طرف دیگر حتی ذره ای هم از مقامات معنوی فهیمه خانم کم نشده بود از طرفی در دبیرستان روشنگر تدریس می کرد و از طرف دیگر هم در مساجد ارگان های انقلابی فعالیت می کردند حتی موقعی که پسر سوم خانواده یعنی عبدالرضا مفقودالاثر شده بود و ایشان نخستین کسی بودند که از این موضوع مطلع شدند و توانستندطوری به مرور و به خوبی این خبر را به خانواده منتقل کنند که ضربه کمتری به روحیات آنها بخورد. آقا علیرضا دوباره بعدها تعریف می‌کردند که وقتی از جنوب برمیگردم با فهیمه جدیدتری مواجه می‌شوم انگار در همان چند وقت چنان به خودسازی خودش می رسید که همیشه احساس می کردم به مقامات معنوی اش اضافه شده. و جالب اینجاست که در این مدت فهیمه خانم چند بار خواب آقا غلامرضا را دیده بودند. داستان ادامه دارد...
سلام اینم جبران دیر کرد قسمت هشتم امیدوارم استفاده کنید
به رسم هرشب ۳تا ۵ صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان عج روحنا فداه❤ ثوابش هدیه به شهدای دفاع مقدس🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام سلام آهای بسیجی ها ....👋 ببینید آقا چی میگن...😌👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آن روز که همه به دنبال چشم زیبا هستند، تو به دنبال نگاه زیبا باش ...
کارگردان دنیا خداست! مهم نیست نقش ما ثروتمند است یا تنگدست... سالم است یا بیمار ... مهم اینست که محبوبترین کارگردان عالم نقشی به ما داده! نباید از سخت بودن نقش گله مند بود... چرا که سخت بودن نقش: نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگر هست ... امیدوارم خوش بدرخشیم !
تافعالیتی دیگر یاعلی مدد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باید رفت و آمد ها و صله رحم را مطابق دستورات دین و بدون تجمل انجام دهیم ...
مومن صلوات بفرست!
مدافعان حـــرم
بســــــم رب الحســـــین #قسمت هشتم شاید فکر کنید این عشق ها فقط در کتاب ها و زمان های قدیم تر باشن
بسم رب الشهدا و الصدیقین ... آخرین دفعه که بعد از مدت ها خواب آقا غلامرضا را دیده بود به عنوان شوخی به آقا غلامرضا گفته بود که چرا یادی از من نمیکنی؟ نکنه اونجا ازدواج کردی؟ آقاغلامرضا هم گفته بود از روزی که این جا اومدم فقط منتظر تو هستم. آقا علیرضا هم گفته بودند فهیمه از ما نیست پیش ما هم نمی مونه اون فقط یه امانت و به زودی از پیش ما میره . پیش بینی آقاعلیرضا هم بیراه نبود. اینکه فهیمه خانوم بیشتر از این دیگر نمی توانست آقا غلامرضا را تنها بگذارد شاید روحش از این در بند ماندن خسته شده بود و برای فضای دیگری بی‌قراری میکرد. سرانجام در فروردین سال ۱۳۶۷ همه را تنها گذاشت خودش مثل کبوتری از این دنیا پرید . او رفت و بعد از خود مقداری نامه و یادداشت و خاطره باقی گذاشت مثل پر هایی که بعد از پرواز کبوتر از او باقی می ماندـ در یکی از نامه‌ها آقا علیرضا گفته بود: فهیمه ! همسرت ,در فراقت نخواهد گریست بلکه در تنهایی هایم به غربت اسلام می نگرم و این فراقها را هیچ می پندارم . قطره ای در مقابل دریا ،خسی در میقاتـی و پر کاهی در مقابل کوهی احساس می کنم . چه خوب بود همه کارها برای خدا بود آن هنگام بود که انسان خود را هیچ می دید و او را همه چیز ،خود را ضعیف و او را قادر. به خدا قسم وقتی به این مسئله فکر می کنم می اندیشم درک می کنم که بی علت نبود حضرت زینب سلام الله علیها در آن نیمروز با آن همه مصائب کمر خم ننمود چرا که وقتی انسان بالا را هدف را می‌بیند این پایین برایش هیچ است سهل است پست است . وقتی انسان راه راهنمایان پیشوایان دین را مسیر زندگی اش قرار می دهد دیگر چه باک از فراق ها چه باک ازشهادت ها چه باک ازجانباز شدن ها... همسر وظیفه شناسم، با این که قلب کوچکم را مملو از عشق تو می بینم اما احساس می کنم و مطمئنم اگر وظیفه شناس ، مؤمن نبودی در قلبم حتی به اندازه خسی محبت تو و عشق تو نمی یافتم امروز همه چیز را برای خدا میبینم احساس می کنم تو مال خدایی بچه امانت خدا و وسایل زندگی مال خدا است برای همین است که خیلی روحم راحت است امید آنکه می دانم که اعمالم نیز برای خدا و در راه و جهت او باشد وگرنه این همه سختی ها و هیچ ارزشی نخواهد داشت...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بکشید مارا ملت ما بیدار تر میشود🙂✌️🏻:) °سالگردشهادتت‌مبارک‌فخر‌ایران🇮🇷° ✅| 📱|
شہید شدن اتفاقے نیسٺ اینـ طور نیسٺـ ڪہ بگویے:☝️ گلولہ اے خورد و...👀 فرد شہید رضایٺـ نامہ دارد...🙂 و رضایتـ نامہ اش را اول حسین✨ و علمدارش امضا مےکنند...🕯 بعد مہر حضرٺ زهرا مےخورد...🌱 شہید قبل از هر چیز دنیایشـ را بہ قربانگاه برده او زیر نگاه مسٺقیم خدا زندگے ڪرده...🌬 شہادٺ اٺفاقے نیسٺـ...🦋 سعادٺے سٺـ ڪہ نصیبـ هر کسے نمےشود...⛓ باید شہیدانہ زندگے ڪنے❄️ تا شہیدانہ بمیرے....🙂✨