درنظاماسلامۍزنانبایدازدرکسیاسۍ
برخوردارباشند،
فنخانہدارۍوهمسردارۍرابدانند
ودرصحنهۍفعالیتهاۍ؛
#اجتماعۍسیاسۍوعلمۍ
مظهرعصمتوطھارتباشند،
وبہاینھمتوجہکنندکہحجابشـرطاولاست،
زیرابدونحجاب،زنفراغتلازمرا
براۍدستیابۍبہمراتببالا
بدستنخواهدآورد🤍💁🏻♂
[ - #مقاممعظمرهبرۍ🎙]
#حجاب
#چادرانه
رضا بینهایت صبور بود، وقتی بحثمان میشد، من نمیتوانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غُر میزدم و با عصبانیت میگفتم تو مقصری، تو باعثِ این اتفاق شدی! او اصلا حرفی نمیزد، وقتی هم میدید من آرام نمیشوم، میرفت سمت در، چون میدانست طاقت دوریاش را ندارم، آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظهای از من دور باشد، او هم نقطهضعفام را میدانست و از من دور میشد تا آرام شوم، روی پلهی جلوی در مینشست و میگفت هر وقت آرام شدی، بگو من بیام داخل، اصلا دادزدن بلد نبود.ـ
شهـید رضا حاجیـ زاده ـ
#شهیدانه
#خاطرات_شهید
شهید جهاد باوجود امکانات عالی که داشت ،دنیا را باهمه خوبی وبدی هاش ول کرد وبه سوی سید الشهداء پر کشید.
جهاد مغنیه در یکی از بهترین دانشگاه خاورمیانه یعنی دانشگاه آمریکایی بیروت درس میخواند ..که یک سال مونده تا به اینکه مدرک خود را از این دانشگاه بگیرد ،آسمانی شد
#جهادنا
#شهیدانه
#خاطرات_شهید
در میان این همه
به دنبال تو هستم کِی میآیی؛))💚
-أینصاحبنا-
#امام_زمان
#الهم_عجل_ولیک_الفرج
زمانیبرسدکهمامحتاجِگفتنِیکلاالهالاالله
ومحتاجِگفتنِیکاستغفراللهمیشویم!
ودیگربهمافرصتنمیدهند؛
مواظبِازدسترفتنِفرصتهاباشیم..
#آیتاللهقاضیطباطبایی
31.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حرم امام علی علیه السلام، واااای به معنی واقعی کلمه خونه ی پدریه
از گیت بازرسی که رد میشین هر کسی یه گوشه با خانوادش خوابیده، یه عده غذا میخورن
لباس های شسته شده هر گوشه ای پهنِ تا خشک بشه
ولی در عین حال احترام و حرمت حرم حفظ میشه
هرچی از حس و حال حرم بگم نمی تونم اون چیزی رو که احساس کردم با کلمات وصفشون کنم
انشاءالله روزی هممون حرم پدری آقاجان دلم علی بن ابی طالب علیه السلام ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسیر ما از حرم پدری تا مسجد سهله☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسجد سهله و مقام های پیامبران🌸🌸
البته وسط حیاط مقام امام صادق علیه السلام و مقام #امام_زمان عج هم داخل هست
(کیفیت قبلی خوب نبود مجدد فرستادم ،پوزش)
مدافعان حـــرم
در این تاریکی نزدیک سحر با خائنینی که حیدر خبر حضورشان را در شهر داده بود، به چه کسی میشد اعتماد ک
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_تنها_میان_داعش
حالا بین من حیدر تنها همین دیوار سیمانی مانده و عشقم در حصار همین خانه بود که قدم هایم بی اختیار دوید و با گریه به خدا التماس میکردم هنوز نفسی برایش مانده باشد.
به تمنای دیدار عزیزدلم قدم های مشتاقم را داخل خانه کشیدم و چشمم دور اتاق پَرپَر میزد که صدایی غریبه قلبم را شکافت :
»بالاخره با پای خودت اومدی!«
تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف اتاق بر سرم کوبیده شد.
عدنان کنار دیوار روی زمین نشسته بود، یک دستش از شانه غرق خون و با دست دیگرش اسلحه را سمتم نشانه رفته بود. صورت سبزه و لاغرش در تاریکی اتاق از شدت عرق برق میزد و با چشمانی شیطانی به رویم میخندید.
دیگر نه کابوسی بود که امید بیداری بکشم و نه حیدری که نجاتم دهد، خارج از شهر در این دشت با عدنان در یک خانه گرفتار شده و صدایم به کسی نمیرسید.
پاهایم سُست شده بود و فقط میخواستم فرار کنم که با همان سُستی به سمت در دویدم و رگبار گلوله جیغم را در گلو خفه کرد.
مسیرم را تا مقابل در به گلوله بست تا جرأت نکنم قدمی دیگر بردارم و من از وحشت فقط جیغ میزدم. دوباره گلنگدن را کشید، اسلحه را به سمتم گرفت و با صدایی خفه تهدیدم کرد :
»یه بار دیگه جیغ بزنی میکُشمت!«
از نگاه نحسش نجاست میچکید و میدیدم برای تصاحبم لَهلَه میزند که نفسم بند آمد.
قدمهایم را روی زمین عقب میکشیدم تا فرار کنم و در این زندان راه فراری نبود که پشتم به دیوار خورد و قلبم از تپش افتاد.
از درماندگی ام لذت میبرد و رمقی برای حرکت نداشت که تکیه به دیوار به اشکم خندید و طعنه زد :
»خیلی برا نجات پسرعموت عجله داشتی! فکر نمیکردم انقدر زود برسی!«
با همان دست زخمیاش به زحمت موبایل حیدر را از جیبش درآورد و سادگیام را به رخم کشید :
»با غنیمت پسرعموت کاری کردم که خودت بیای پیشم!«
پشتم به دیوار مانده و دیگر نفسی برایم نمانده بود که لیز خوردم و روی زمین زانو زدم.
میدید تمام تنم از ترس میلرزد و حتی صدای به هم خوردن دندانهایم را میشنید که با صدای بلند خندید و اشکم را به ریشخند گرفت :
»پس پسرعموت کجاست بیاد نجاتت بده؟«
به هوای حضور حیدر این همه وحشت را تحمل کرده بودم و حالا در دهان این بعثی بودم که نگاهم از پا در آمد و او با خندهای چندش آور خبر داد :
»زیادی اومدی جلو! دیگه تا خط داعش راهی نیس!«
همانطور که روی زمین بود، بدن کثیفش را کمی جلوتر کشید و میدیدم میخواهد به سمتم بیاید که رعشه گرفتم، حتی گردن و گلویم طوری میلرزید که نفسم به زحمت بالا می آمد و دیگر بین من و مرگ فاصلهای نبود.
یکی از این مادری که امروز در شاهین شهر اصفهان خونخواه پسرش شده و مردم رو تشویق به رفتن در خیابون میکنه بپرسه چرا این پسری که اینقد به یادشی از خانواده طرد کردی که این بچه برای امورات روزمرش بره سیگار بفروشه؟
احیانا این عزیز شدنش بخاطر این نیست که دنبال نام ونشونی؟
#خانواده_ترکمان
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَاللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ.
سلام بر تو اى حجّت خدا در زمينش، سلام بر تو اى ديده خدا در ميان مخلوقاتش، سلام بر تو اى نور خدا كه رهجويان به آن نور ره مىيابند و به آن نور از مؤمنان اندوه و غم زدوده مىشود، سلام بر تو اى پاكنهاد و اى هراسان از آشوب دوران، سلام بر تو اى همراه خيرخواه، سلام بر تو اى كشتى نجات، سلام بر تو اى چشمه حيات، سلام بر تو، درود خدا بر تو و بر خاندان پاكيزه و و پاكت، سلام بر تو، خدا در تحقق وعدهاى كه به تو داده از نصرت و ظهور امرت شتاب فرمايد، سلام بر تو اى مولاى من، من دلبسته تو و آگاه به شأن دنيا و آخرت توام و به دوستى تو و خاندانت به سوى خدا تقرّب میجويم و ظهور تو و ظهور حق را به دست تو انتظار میكشم.
#امام_زمان
Hamed Zamani - ZinateAsemoon.mp3
4.54M
عشقم،همهیدلخوشیمهمینه...♥️🕊
#ربیع_الاول