eitaa logo
مدافعان حـــرم
887 دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
10.9هزار ویدیو
229 فایل
🌱بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊 زنده کردن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست 🥀 "مقام معظم رهبری " ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17332925273420 اطلاعات👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1883046322C1568ca0f84 900_____________🛬_1k
مشاهده در ایتا
دانلود
دعای اعددت و فضیلت آن 🌸 در کتاب بلدالامین از حضرت رسول روایت شده؛ هر که هرروز (10) مرتبه این دعا را بخواند حق تعالیٰ؛ ✏️ چهل هزار گناه کبیره او را بیامرزد. ✏️ وی را ازسکرات مرگ و فشار قبر و صد هزار هراس قیامت نجات دهد. ✏️ از شر شیطان و سپاهیان او محفوظ گردد. ✏️ قرضش ادا شود. ✏️ غم و اندوهش برطرف شود. ✨👼✨ توصیه دوستانه: اگر فرصت ندارید این دعا را در یک زمان بخوانید می توانید در طول روز این کاررا انجام دهید و حتما سعی کنید در برنامه روزانه تان باشد( 10مرتبه در روز) متن دعا اَعْدَدْتُ لِکُلِّ هَوْلٍ لا اِلهَ اِلا اللَّهُ وَ لِکُلِّ هَمٍّ وَ غَمٍّ ما شاءَاللَّهُ وَ لِکُلِّ نِعْمَةٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لِکُلِّ رَخآءٍ اَلشُّکْرُ لِلَّهِ وَ لِکُلِّ اُعْجُوبَةٍ سُبْحانَ الِلَّهِ وَ لِکُلِّ ذَنْبٍ اَسْتَغْفِرُاللَّهَ وَ لِکُلِّ مُصیبَةٍ اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ وَ لِکُلِّ ضیقٍ حَسْبِىَ اللَّهُ وَ لِکُلِّ قَضآءٍ وَ قَدَرٍ تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ وَ لِکُلِّ عَدُوٍّ اِعْتَصَمْتُ بِاللَّهِ وَ لِکُلِّ طاعَةٍ وَ مَعْصِیَةٍ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ
هر روز آیه شریفه 29 سوره مومنون جهت خانه دار شدن بخوانید که بسیار مفید است وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبَارَكًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ و بگو پروردگارا مرا در جايى پربركت فرود آور [كه] تو نيكترين مهمان‏نوازانى 📚 دعاهای سرازیر شدن رزق و روزی
19.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماپناهنده‌شماییم‌یااباعبدالله🫀🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر به دامن وصل تو دست ما نرسد کشیده ایم در آغوش، آرزوی تو را...
📜شهید مطهری درباره نقش تربیتی ازدواج می‌گوید: «یک پختگی هست که این پختگی و بالندگی جز در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده پیدا نمی‌شود و این بالندگی مخصوص تشکیل خانواده و ازدواج است.»
enc_17063502883638032135913.mp3
3.35M
🕊 (دنیامو عوض کردی ...)
بانــــــــــو تُـ فرِشتِہ خدایے با بال هاے سیــــــــاهے ڪہ تو را آسمانے ڪردهـ اَمّا☝️ هَر وَقت ڪِہ لِباســــــــــ حیـا را تَنِ جِســــ👇ــــمَت مےڪُنے بِہ روحَت نیز گَوشــزَد ڪُن حَیاےِ دُختَـــ🎈ـــرانِہ اَش را ایمانَــــ📿ــــش را،اِعتِقــاداتَش را پُشتِ دَر جا نَگُــذارَد وَ گَرنَــہ شِیطانــــــ هم فِرِشتِه اے بُود ڪِہ راندِهـ شد اِے فِرِشتِہ تَرینـ مُواظِب باشـ☝️ راندِه شُدِه ےِ دَرگاهِ حَق نَباشے
مدافعان حـــرم
بانــــــــــو تُـ فرِشتِہ خدایے با بال هاے سیــــــــاهے ڪہ تو را آسمانے ڪردهـ اَمّا☝️ هَر وَقت ڪ
•|در روزگارۍ ڪه دشمن تمـــام امــیدش از بیـن بردݩ حجاب توسٺ تو همچنان پاڪ بمان🌱! تو امیدش را ناامید ڪݩ! بگذار از چادرت، بیشتر از اسلـــحه بترسد این چــادر سـ🖤ـیاه سلاح توسٺ...
🖇 🌱 هرزمان‌به‌این‌کمال‌رسیدی‌که‌ خودتوبه‌نامحرم‌نشون‌ندی‌و واسه‌دیده‌شدن‌به‌چشم‌نامحرم خیلی‌کارارونکنی‌؛ اون‌زمانه‌که‌باید‌به‌خودت‌افتخارکنی! کسایی‌‌که‌تواین‌مرحله‌هستن امام‌زمان‌خیلی‌جدی‌روشون‌حساب میکنن . . .((:🧡☁️
دیدی..؟! بعضی‌وقتا‌پوچ‌میشی.. خالی‌میشی.. هیچ‌حرفی‌نداری‌بزنی.. از‌عالم‌و‌آدم‌خسته‌میشی‌.. از‌خودت‌... از‌گناهات‌.. دلت‌آغوش‌خدارو‌‌میخواد! خود‌خدا‌گفته‌بیاپیش‌خودم چی‌بهتر‌از‌این..؟! روی‌ائمه‌هم‌حساب‌کنیم... هیچ‌وقت‌از‌محضرشون‌... دست‌خالی‌برنمی‌گردیم!:)
...♡... -ازخـدا پࢪسیـدم: چࢪا فاسـدها خوشگل‌تࢪن😃❓☹️ چࢪا آدمـای‌الکـۍ و سیگارۍ باحـال‌تࢪن🚬❓🤨 چࢪا اونایۍ کہ دیگـࢪان‌ ࢪو مسخࢪه‌ مۍکنن... بیشتࢪتودل‌مـࢪدم‌میࢪن😂❓😟 چࢪا اونایۍ کہ خیانـت‌ مۍکنن.. ٺھـمت‌مۍزنن،غیبـٺ مۍکنن.. دࢪوغ‌ مۍگن‌ موفـق‌ تـࢪن؟ چࢪآ‌همیشہ�بدابھـتࢪن😩⁉️ پࢪسیـد: پیـش‌مـن‌یــآمـࢪدم💔‼️ دیگـہ�چیـزۍنگفتـم!:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم از شلنگ اکبر عبدی به هیکل امثال اصغر فرهادی و فیلم‌های جشن‌پاره‌ایش😏😂
آمریکا وقتی زورش می‌رسه 👆 آمریکا وقتی زورش نمی‌رسه 👇
درخواست انگلیس از ایران برای کاهش تنش‌ها در منطقه در شرایطی که ایران اعلام کرده هیچ نقشی در حمله پهپادی به نیروهای آمریکایی ندارد، نخست‌وزیر انگلیس گفت: ما نگرانیم و از ایران می‌خواهیم به کاهش تنش‌ها در منطقه ادامه دهد.
پدرمان درآمد ...😂✋🏾
امیدوارم کسی رو پیدا کنین که وقتی ناراحتین،بلد باشه چجوری خوشحالتون کنه^^♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️چراخداحاجت بعضیارو دیرتر میده⁉️ پاسخش رواز امام علی علیه السلام بشنوید‼️ 🌸فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَاللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ. سلام بر تو اى حجّت خدا در زمينش، سلام بر تو اى ديده خدا در ميان مخلوقاتش، سلام‌ بر تو اى نور خدا كه رهجويان به آن نور ره مى‌يابند و به آن نور از مؤمنان اندوه و غم زدوده مى‌شود، سلام بر تو اى پاك‌نهاد و اى هراسان از آشوب دوران، سلام بر تو اى همراه خيرخواه، سلام بر تو اى كشتى نجات، سلام بر تو اى چشمه حيات، سلام بر تو، درود خدا بر تو و بر خاندان پاكيزه و و پاكت، سلام بر تو، خدا در تحقق وعده‌اى كه به تو داده از نصرت و ظهور امرت شتاب فرمايد، سلام بر تو اى مولاى من، من دل‌بسته تو و آگاه به شأن دنيا و آخرت توام و به دوستى تو و خاندانت به سوى خدا تقرّب می‌جويم و ظهور تو و ظهور حق را به دست تو انتظار می‌كشم.
حال همه خراب بود... علی... شب و روزش را در بیمارستان میگذراند.. محمد دیگر شیطنت نمیکرد.. هدی تنها اشک میریخت و با زور برادرانش دل میکند از عشقش... از راشا... شیرینی به دنیا آمدن فرزندِ حامد... با خبر کما رفتن راشا تلخ شد.. آری... در یک روز.. در روز عقد راشا و هدی... هستی خودکشی کرد... فرزند حامد و مبینا دنیا آمد... راشا به کما رفت... و هدی راهی اتاق عمل شد. ******************** جلوی ایینه ایستاد.. تنها بود.. در خانه قصر مانندِ راشا تنها بود... خیلی تنها... پیشنهاد ضحی برای رفتن به خانه اشان را قبول نکرد... نمیخواست زیتون اذیت شود.. هرچند زیاد در خانه نمی ماند و بیشتر در بیمارستان بود...اما... یک ساعت ماندن در خانه ای به این بزرگی... زجرآور است وقتی جای جای آن خاطره داری به رفیقت... رفیقی که حال در اغما است... وقتی به جمکران رفت تا خبر جواب مثبت هدی را به او بدهد... وقتی رفیقش با لبخند سر سفره عقد نشست.. وقتی از محضر بیرون آمدند... هیچکس فکر نمیکرد همچین اتفاقی بیفتد.. هیچکس به یاد تهدید هستی نبود.. گم شدن یکهویی هستی.... باعث شد فراموش کنند تهدید او را... غفلت کردند.. و حال پشیمان بودند که چرا از تهدید جدی هستی غافل شدند.. حالِ علی خراب تر از بقیه بود.. راشا تنها رفیقش نبود.. هم دانشگاهی اش بود... هم خانه اش بود.. هم دمش بود.. در یک کلام.. راشا تنها رفیقش نبود.. برادرش بود. و حال برادرش حالِ خوشی نداشت.. حال.. علی میترسید... میخواست خوشبین باشد.. میخواست فکر نکند به اینکه احتمال مرگ راشا خیلی زیاد است.. اما مگر میشد؟؟؟ مگر فکر و خیالِ نبودِ راشا رهایش میکرد؟؟ نیمه پر لیوان را میدید.. اما از خالی شدنش میترسید... از رفتن رفیقش... میترسید💔
مدافعان حـــرم
#پشت‌سنگر‌شهادت #پارت50 حال همه خراب بود... علی... شب و روزش را در بیمارستان میگذراند.. محمد دیگر
ساعت نزدیک دو بود و محمد حیدر بیقراری میکرد... حامد تازه خوابیده بود... نمیخواست بیدارش کند... محمد حیدر را در آغوش گرفت و از اتاق خارج شد... اما... پسرش قصد آرام شدن نداشت و مدام جیغ میکشید... یک ساعت تمام قدم زد... نوازشش کرد... شیرش داد... هرکار کرد ساکت نشد که نشد.. مبینا خسته شده بود و پشت هم خمیازه میکشید... صدای اذان صبح که بلند شد... اشکش در آمد.. بچه را روی مبل گذاشت و پایین مبل دراز کشید.. میخواست بی توجه به جیغ ها و گریه های او بخوابد.. اما مگر میشد؟؟؟ _بسه دیگه مامان... ترو خدا بس کن... دیوونه شدم...ساکت شو دیگه...اه... پسرک اما ساکت که نمیشد هیچ هر لحظه گریه اش شدید تر میشد... حامد خوابش سنگین بود... خیلی سنگین.. اما وقتی صدای اذان... با صدای گریه فرزندش و داد و بی داد همسرش یکی شد از خواب پرید و هراسان به پذیرایی رفت: مبینا... مبینا با عجز نگاهش کرد... چشمان خسته و قرمز مبینا گویای همه چیز بود... به سمت مبل رفت و فرزندش را به آغوش کشید.... فرزندی که انقدر جیغ کشیده بود که رنگش پریده بود: چرا بیدارم نکردی؟؟ پاشو نمازتو بخون بگیر بخواب. بدون جواب دادن به حرف های حامد ایستاد.. به اتاق خواب رفت و به محض اینکه دراز کشید چشمانش بسته شد و به دنیای خواب رفت... محمد حیدر انگار بیقرار پدر بود که در آغوش حامد آرام شد.. به اتاق رفت.. بالای سر مبینا نشست و آرام موهایش را نوازش کرد: پاشو خانم.. پاشو نمازت قضا میشه ها... وَخه نمازتو بخون بعد بگیر تا لنگ ظهر بخواب... مبینا غلتی زد: جون هرکی دوس داری ولم کن حامد.. خوابم میاد.. بعدا قضاشو میخونم. نفس عمیقی کشید... باشدی گفت و به آشپزخانه رفت.. تشک کوچک آبی رنگ پسرش را روی اپن گذاشت و فرزندش را روی آن خواباند: گریه نکنیا بابایی ... وضو بگیرم بغلت میکنم. فرزندش خندید... _چه دشمنی داری با مامانت آخه پدر سوخته... پیش مامانش گریه میکنه واسه من هر هر میخنده... ناقلا. وضویش را گرفت و باز محمد حیدر را بغل کرد.. بچه به بغل سجاده اش را پهن کرد.. محمد حیدر را کنار سجاده اش گذاشت.. عبایش را روی دوشش انداخت.. قامت بست و الله اکبر گفت... فرزندش انگار قصد خوابیدن نداشت.. نماز حامد به اتمام رسید اما او نخوابید.. سجاده اش را جمع کرد و نگاهش را به محمد حیدر دوخت: نمیخوای بخوابی بابایی؟؟ چرا مامانی رو اذیت کردی ها؟؟ فرزندش باز خندید.. پسرش را در آغوش گرفت و زیر گلویش را بوسید: بابا قربون خنده هات... واسه عمو راشا دعا کن بابایی.. خب؟؟ مامانت میگه حالش خوب نیست... درصد هوشیاریش خیییلی کمه.... احتمال مرگش زیاده... دعا کن بابایی...دعا کن برگرده به زندگی.. قطره اشکش را با دستان کوچک محمد حیدر پاک کرد: عمت داره کم میاره بابایی... دعا کن راشا برگرده... به هوش بیاد.. دعا کن مرگ نیاد سراغش.. لحظه ای اندیشید.. اگر راشا بیدار نشد و رفت چه؟؟ در ان صورت هدی چه میشد؟؟ اگر راشا به آغوش مرگ میرفت.. علی چه حالی میشد؟؟ چشمانش را بست و با بغض لب زد: دعا کن.. تو دلت پاکه پسرِ بابا... دعا کن.