نگاهی کوتاه به زندگینامه شهید 🌹
✨ جنگ تحميلي كه تمام مي شود، رسول براي تكميل #تحصيلاتش وارد #دانشگاه امام حسين (ع) شده و در رشته #علومسياسي به تحصيل مي پردازد. سال آخر تحصيل تجاوز #صرب هاي نژاد پرست به مسلمانان تازه انقلاب يافته #بوسني و هرزگوين آغاز مي شود. در اين اثنا رسول به عنوان ديپلمات جمهوري اسلامي به بوسني مأموريت مي يابد و در شهر وسيوكو از بوسنياي مركزي، مشغول #خدمت مي گردد.
🌷رسول با انبوهي از #تجربياتانقلابي و رزمي خود، در بوسني منشأ خدمات ارزشمند براي #مردم بي پناه، به ويژه #قشر جوان و مشتاق اين كشور مي شود. او با #منش، كردار و #اخلاق خود، #فرهنگ ديني را ميان مردم بوسني #منتشر مي سازد.
🌸سروويچ روحاني شهر وسيوكو مي گويد: رسول را#عالمي بسيار #ساده و #مؤمن يافتم اوهمواره به خدا #توكل داشت.
🌱مردم بوسني او را #ياوري صديق براي خود مي شناختند. رسول نيز به مردم وسيوكو #عشق مي ورزيد و با آنان با علاقه و مهرباني رفتارمي كرد.
🌼 آقاي چنگيج، عضو شوراي SAD و مؤسس يگان پاتريكاليگا مي گويد:
بيش از هشت ماه بود كه او را مي شناختم، او #نماينده واقعي مردم و دولت جمهوري اسلامي ايران بود. از هيچ كمكي به ما روگردان نبود و از بهترين دوستان و #حاميان مردم #بوسني به شمار مي رفت.
🍃رسول، با #علاقه و #استعدادي كه داشت، زبان مردم بوسني را براي ارتباط #صميمي تر فرا مي گيرد و در روزهاي آخر بي واسطه با آنان رابطه برقرار مي كند.
🌺 ابراهيم آووديچ مهندس مكانيك درباره رسول مي گويد: رسول خيلي ساده و #پرتحرك، درعين حال #شوخ طبع بود. من شهيدرسول رايكي از #سربازان واقعي امام خميني (ره)میدانم
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله
گفت:
چند وقت پیش یکی از بچه هیئتیا و گریهکنا و سینهزنای مشتی امام حسین تو یه تصادف به رحمت خدا رفت.
گفت:
بعد یه مدتی خوابش رو دیدم، تو روضه اباعبدالله بود و به سر و صورتش میزد. به من میگفت شما نمیدونید روضه یعنی چی، شما نمیدونید روضه چقدر مهمه.
گفت:
بهش گفتم خوش به حالتون اونجا امام حسین رو میبینید. جواب داد ما کجا و امام حسین کجا... ولی هر از چند گاهی آقا لطف میکنن و سر ما منت میگذارن و نمایندهای از طرف خودشون میفرستن تا سلامشون رو به ما ابلاغ کنه. گفت نماینده امام حسین که سلام ایشون رو برای ما میارن شهید محمدخانیه.......
.
.
.
عمار
مو به تنم سیخ شد وقتی این رو شنیدم.
تو
نمایندهی امام حسینی....
میفهمم چی میگم!!!!؟
عمار
تو
تو
نمایندهیِ امام حسینی...
یادِ اون خاطرهی رفیقت افتادم که میگفت
چند روز قبل شهادتت
ترک موتورت باهم حرف میزدید که برگشت که برگشت و بهت گفت: عمار باورت میشه؟ همیشه دعا میکردیم سربازی امام زمان رو بکنیم. و حالا
تو
سربازی که هیچ
تو
فرماندهیِ
فوجِ هجومیِ
یکی از لشکرهای امام زمانی...
عمار،
عمارم،
داداش
تو کی هستی...؟
تو چی کار کردی؟
آخ عمار عمار عمار.
خب یه کم پارتی بازی کن برامون،
تو که دستت بازه
یه کم مثل قدیما دست ما رو بگیر
برا ما لوطیگری کن.
عمار
خیلی اوضاعم خرابه ها،
تو رو به رفاقتمون
یه کاری کن
وگرنه....
عمار
لااقل بیا
یه بار دیگه
سرم رو بذارم رو بازوت
لااقل یه کن
آروم بشم.
بیا
یه کم خنده هات رو ببینم
لااقل یه کم جون بگیرم.
عمار
عمار....
داداش
دلم داره میترکه
به داد دلم برس
مثل اون موقعا
هوامو داشته باش
با معرفت.
من دلم برات ویرونه است
عمار
....
این شب جمعه
سلام ما رو هم
به محضر آقا برسون
نمایندهیِ امام حسین....
دلم به غمزه جادو ربود دوری کرد
کنون بماندم بی او چو نقش دیواری
ز وصل او چو کناری طمع نمیدارم
کناره کردم و راضی شدم به دیداری
ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست
چه چاره سازد در دام دل گرفتاری
در اشتیاق جمالش چنان همینالم
چو بلبلی که بماند میان گلزاری
#رفیق
#عمار
#برادر
#فرمانده
#نماینده
#سلام
#شب_جمعه
#دلتنگ
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدروح_الله_قربانی
#شهیدمیثم_مدواری
#شهیدزنده_امیرحسین_حاجی_نصیری
#اسماعیل
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی