eitaa logo
مدافعان حـــرم
903 دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
10.8هزار ویدیو
229 فایل
🌱بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊 زنده کردن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست 🥀 "مقام معظم رهبری " ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17332925273420 اطلاعات👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1883046322C1568ca0f84 900_____________🛬_1k
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاهی کوتاه به زندگینامه شهید 🌹 ✨ جنگ تحميلي كه تمام مي شود، رسول براي تكميل وارد امام حسين (ع) شده و در رشته به تحصيل مي پردازد. سال آخر تحصيل تجاوز هاي نژاد پرست به مسلمانان تازه انقلاب يافته و هرزگوين آغاز مي شود. در اين اثنا رسول به عنوان ديپلمات جمهوري اسلامي به بوسني مأموريت مي يابد و در شهر وسيوكو از بوسنياي مركزي، مشغول مي گردد.  🌷رسول با انبوهي از و رزمي خود، در بوسني منشأ خدمات ارزشمند براي بي پناه، به ويژه جوان و مشتاق اين كشور مي شود. او با ، كردار و خود، ديني را ميان مردم بوسني مي سازد. 🌸سروويچ روحاني شهر وسيوكو مي گويد: رسول را بسيار و يافتم اوهمواره به خدا داشت. 🌱مردم بوسني او را صديق براي خود مي شناختند. رسول نيز به مردم وسيوكو مي ورزيد و با آنان با علاقه و مهرباني رفتارمي كرد. 🌼 آقاي چنگيج، عضو شوراي SAD و مؤسس يگان پاتريكاليگا مي گويد: بيش از هشت ماه بود كه او را مي شناختم، او واقعي مردم و دولت جمهوري اسلامي ايران بود. از هيچ كمكي به ما روگردان نبود و از بهترين دوستان و مردم به شمار مي رفت. 🍃رسول، با و كه داشت، زبان مردم بوسني را براي ارتباط تر فرا مي گيرد و در روزهاي آخر بي واسطه با آنان رابطه برقرار مي كند. 🌺 ابراهيم آووديچ مهندس مكانيك درباره رسول مي گويد: رسول خيلي ساده و ، درعين حال طبع بود. من شهيدرسول رايكي از واقعي امام خميني (ره)میدانم
. گفت: چند وقت پیش یکی از بچه هیئتیا و گریه‌کنا و سینه‌زنای مشتی امام حسین تو یه تصادف به رحمت خدا رفت. گفت: بعد یه مدتی خوابش رو دیدم، تو روضه اباعبدالله بود و به سر و صورتش میزد. به من می‌گفت شما نمیدونید روضه یعنی چی، شما نمیدونید روضه چقدر مهمه. گفت: بهش گفتم خوش به حالتون اونجا امام حسین رو می‌بینید. جواب داد ما کجا و امام حسین کجا... ولی هر از چند گاهی آقا لطف میکنن و سر ما منت میگذارن و نماینده‌ای از طرف خودشون میفرستن تا سلامشون رو به ما ابلاغ کنه. گفت نماینده امام حسین که سلام ایشون رو برای ما میارن شهید محمدخانیه....... . . . عمار مو به تنم سیخ شد وقتی این رو شنیدم. تو نماینده‌ی امام حسینی.... میفهمم چی میگم!!!!؟ عمار تو تو نماینده‌یِ امام حسینی... یادِ اون خاطره‌ی رفیقت افتادم که می‌گفت چند روز قبل شهادتت ترک موتورت باهم حرف میزدید که برگشت که برگشت و بهت گفت: عمار باورت میشه؟ همیشه دعا می‌کردیم سربازی امام زمان رو بکنیم. و حالا تو سربازی که هیچ تو فرمانده‌یِ فوجِ هجومیِ یکی از لشکرهای امام زمانی... عمار، عمارم، داداش تو کی هستی...؟ تو چی کار کردی؟ آخ عمار عمار عمار. خب یه کم پارتی بازی کن برامون، تو که دستت بازه یه کم مثل قدیما دست ما رو بگیر برا ما لوطی‌گری کن. عمار خیلی اوضاعم خرابه ها، تو رو به رفاقتمون یه کاری کن وگرنه.... عمار لااقل بیا یه بار دیگه سرم رو بذارم رو بازوت لااقل یه کن آروم بشم. بیا یه کم خنده هات رو ببینم لااقل یه کم جون بگیرم. عمار عمار.... داداش دلم داره میترکه به داد دلم برس مثل اون موقعا هوامو داشته باش با معرفت. من دلم برات ویرونه است عمار .... این شب جمعه سلام ما رو هم به محضر آقا برسون نماینده‌یِ امام حسین.... دلم به غمزه جادو ربود دوری کرد کنون بماندم بی او چو نقش دیواری ز وصل او چو کناری طمع نمی‌دارم کناره کردم و راضی شدم به دیداری ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست چه چاره سازد در دام دل گرفتاری در اشتیاق جمالش چنان همی‌نالم چو بلبلی که بماند میان گلزاری