eitaa logo
مدافعان حـــرم
892 دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
10.9هزار ویدیو
229 فایل
🌱بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊 زنده کردن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست 🥀 "مقام معظم رهبری " ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17332925273420 اطلاعات👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1883046322C1568ca0f84 900_____________🛬_1k
مشاهده در ایتا
دانلود
چند نفس عمیق کشید و وارد خانه شد. خواب از سرش پریده بود. میدانست اگر خانه بماند ، حالش از اینکه هست بدتر میشود. نیاز داشت با کسی صحبت کند. اما...کی؟؟؟ ذهنش را زیرو رو کرد. فردی غیر از حامد ، پزشک معالجش نیافت. نوبتش برای فردا بود . اما نمیتوانست تا فردا صبر کند . به اتاقش رفته و پس از تعویض لباس با برداشتن سوویچ ماشین از خانه خارج شد. ************* وارد مطب شد. خالی بودن غیر طبیعی مطب تعجبش را برانگیخت. هیچکس پشت میز قهوه ای رنگ منشی ننشسته بود. جلوتر رفت. بی ادبی نبود اگر همانند خروسی بی محل وارد اتاق حامد می شد؟؟؟ بلاتکلیف ایستاده و اطرافش را نگاه میکرد. صدایی شنید. برگشت و به پشت سرش نگاه کرد. پسری پا شکسته را دید . متعجب به او زل زد. او همان بود ، همان پسر مذهبی عجیب. آری ، منشی عجیب و سر به زیر حامد ، همان پسرک عجیب بود که راشا در بیمارستان او را دیوانه خطاب کرده بود. در کسری از ثانیه شیطنت خاموش درونش روشن گشته و جایگزین تعجبش شد: Hi how are you sayed AIi علی هم کم نیاورد: علیکم السلام اخئ ، انا بخیر. کیف حالک؟ _ l am fIne where is the doctor? عربی حرف بزنی میزنمت. علی خندید و عصا زنان به سمت در رفت: خشونت کار خوبی نیستا. علی الخصوص در برابر یک فرد مظلوم پاشکسته😜 پشت علی روانه شد: مظلوم پاشکسته نه ، پرروی پاشکسته. از مطب خارج شدند. راشا تعارف کرد: بفرمایید در خدمت باشیم. _نه ممنون نزدیکه. خودم میرم. اخم کرد: با این پای شکسته دو قدمم دوره. میرسونمت خودم. _نه متشکرم . خودم میرم. _میگم میرسونمت ، میرسونمت دیگه . انگار نه انگار نجاتش دادم ها. _آخه....... _آدم رو حرف ناجیش حرف میزنه؟؟ از در بدی وارد شده بود. طوری که علی خلع سلاح شده و نتواند مخالفت کند: چشم ناجی جان . چشم. دزدگیر ماشین را زد: آفرین پسر خوب ، بفرما بشین. نویسنده: سیده زهرا شفاهی راد