✅ پیرمردی که از روی بدن پسرش رد نشد ...
#پیشنهاد_مطالعه
در بعضی عملیات ها بدلیل کمبود وقت ،
یک نفر به حالت دراز کش روی سیم های خاردار قرار می گرفت ...
تا سایر رزمنده ها از روی جسم او بگذرند ...
گردان تا بخواهد از روی او رد شود ،
فرد بر اثر درد و خونریزی به شهادت میرسید .
داوطلب زیاد بود ...
قرعه انداختند .
افتاد بنام یه جوون .
همه اعتراض کردند الا یه پیرمرد !
گفت : « چیکار دارید ! بنامش افتاده دیگه !»
بچه ها از پیرمرد بدشون اومد .
دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوون .
جوون بلافاصله خودش رو به صورت انداخت رو سیم خاردار .
بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوون .
همه رفتن الا پیرمرد .
گفتند : « بیا ! »
گفت : « نه ! شما بریدد! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش !مادرش منتظره ! » 😢😢😔😔
🆔 @modafeaneharam
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
کُنج سیاه چال غریبی عزیز داشت
پیری شکسته که جگری ریز ریز داشت
دلتنگیاش برایِ رضا سینه سوز بود
قلبی برای دخترکَش ناله خیز داشت
با دستهای بسته فقط ناسزا شنید
زخمِ زبانِ قاتلِ او نیشِ تیز داشت
دیشب صدای سرفهی او تا سحر رسید
زنجیر بِینِ حلقهی خود یک مریض داشت
زنجیر را کشید کمی قد کشیده شد
این استخوانِ پا چِقَدر خُرده ریز داشت
او روی در شکسته و مادر به پشتِ در
تشییع او به روضهی زهرا گریز داشت
بر روی تخته پاره تنش گیر کرده بود
انگار لنگه در دو سه تا میخِ تیز داشت
اول مدینه بعد دلم کاخِ شام رفت
زندان هرآنچه داشت ویرانه نیز داشت
سر رویِ طشت بود و حرامی کنارِ طشت
نامرد بِینِ دست شرابی غلیظ داشت
با گریه گفت عمه مرا میدهد نشان
نامحرمی که تکه کلامِ کنیز داشت...
#حسن_لطفی
🆔 @modafeaneharam
بلایی که قرار بود بر سر شیعیان فرود آید، امام کاظم(ع) پذیرفتند که خودشان بهتنهایی به دوش بکشند
✔️ استاد سید محمّدمهدی میرباقری:
«حضرت امام کاظم(ع) فرمودند: شیعیان ما يک غفلتهايی و گناههايی کردند؛ برای اينکه اين غفلت از آنها برداشته شود خدای متعال من را مخير کردند که: يا شيعيان بايد عذاب بشوند یا من تحمل کنم. و من بار بلا را به دوش کشيدم. (إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي»)
وجود مقدس موسیبنجعفر(ع) بلای سنگينی را تحمل کردند؛ حداقل چهارده سال از عمر شريفشان در زندان سپری شد؛ آن هم زندانهای سختی که زندانهای نمور و نمناک زيرزمينی و حفرههای زيرزمينی بوده، بهطوریکه شب و روز در آنجا تشخيص داده نمیشد. تعبيری که در زيارت جامعة ائمة آمده، اين است: «وَ مُكَبَّلٍ فِي السِّجْنِ قَدْ رُضَّتْ بِالْحَدِيدِ أَعْضَاؤُه». تعبير نيست که فقط ساق پا، بلکه عضو عضو حضرت نرم شده بود.» ۹۳/۳/۳
#شهادت_امام_کاظم_ع_تسلیت_باد
@modafeaneharam
مدافعان حرم 🇮🇷
🔴#مطلب_خواندنى
بخشی از دستنوشتههای شهيد مدافع حرم نويد صفرى در مورد «مراقبت و محاسبه نفس»
شرايط «#مراقبه» سخت است. اينكه مراقب باشيم #دروغ نگوييم، #غيبت نكنيم، #ناسزا نگوييم، خلاصه فعل بد و #حرام انجام ندهيم، درست است، همه اينها صحيح است و بايد ترك آنها گفت. اما چه مىشود كه گاهى حالى #خوش و گاهى حالى #ناخوش داريم يا حالات عالى پس از #زيارات يا جلسات #موعظه كمكم و به مرور زمان از بين مىرود، حتى با اينكه به خود #قول مىدهيم كه «مراقبه» داشته باشيم و همين كار را مىكنيم اما پس از مدتى مىبينيم كه همان انسان #سابق هستيم. به نظر من اين موضوع برمىگردد كه ما «#مراقبه» انجام مىدهيم اما «#محاسبه» نه. يعنى وقتى #ناخودآگاه اشتباهى از ما سر مىزند يا غيبتى را مىشنويم، #بىتفاوت از او مىگذريم و «#استغفار» نمىكنيم و حساب نمىكنيم كه بابت اين #اشتباه بايد چه كنيم. مثلاً اگر فكرمان جايى رفت كه نبايد برود به خودمان قول بدهيم بابت بابت هر #پرواز بىموردِ مرغ دل، شب هنگام موقع #خواب، در اوج مستى خواب ١٠٠ #صلوات بفرستيم تا «#جبران» مافات شود، انشاءالله
@modafeaneharam
💢 پنج نشانه اصلی و حتمی ظهور
👈ﭘﻨﺞ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺳﺖ:
1⃣ﺧﺮﻭﺝ #ﺳﻔﻴﺎﻧﻲ
🔶ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻗﻴﺎﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻬﺪﻱ (ﻉ) ﻣﺮﺩﻱ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ﺍﺑﻮﺳﻔﻴﺎﻥ، ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺷﺎﻡ، ﺧﺮﻭﺝ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺗﺼﺮﻑ ﺑﺨﺶﻫﺎﻳﻲ ﺍﺯ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﻼﻡ، ﺑﺮﺍﻱ ﻳﺎﻓﺘﻦ ﻭ ﻛﺸﺘﻦ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺟﺎﻳﺰﻩ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﻲﻛﻨﺪ.
▫️ابتدا به صورت یک ناجی ظاهر میشه و داعش و چند گروه درگیر در شام رو نابود می کنه و بعد دست به کشتار میزنه!
2⃣ #ﺧﺴﻒ_ﺑﻴﺪﺍء
🔶 ﺧﺴﻒ، ﻳﻌﻨﻲ ﻓﺮﻭﺭﻓﺘﻦ، ﻭ ﺑﻴﺪﺍء ﻧﺎﻡ ﺳﺮﺯﻣﻴﻨﻲ ﺑﻴﻦ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﻭ ﻣﻜﻪ ﺍﺳﺖ . ﺳﻔﻴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ﻇﻬﻮﺭ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻬﺪﻱ (ﻉ) ﺧﺮﻭﺝ ﻣﻲﻛﻨﺪ، ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻇﻬﻮﺭ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ ﻣﻲﮔﺮﺩﺩ ﺳﭙﺎﻫﻲ ﻋﻈﻴﻢ ﺑﻪ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﻭ ﻣﻜﻪ ﻣﻲﻓﺮﺳﺘﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﺑﻴﺪﺍء ﻣﻲﺭﺳﻨﺪ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﺎﻡ ﺯﻣﻴﻦ ﻓﺮﻭ ﻣﻲﺑﺮﺩ ﻭ ﻫﻼﻙ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ.
3⃣ ﺧﺮﻭﺝ #سید_ﻳﻤﺎﻧﻲ
🔶 ﺳﺮﺩﺍﺭﻱ ﺍﺯ ﻳﻤﻦ ﻗﻴﺎﻡ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻖ ﻭ ﻋﺪﻝ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻲﻛﻨﺪ . ﺧﺮﻭﺝ ﻳﻤﺎﻧﻲ، ﺍﺟﻤﺎﻻً ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎﻱ ﻇﻬﻮﺭ ﺍﺳﺖ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺟﺰﺋﻴﺎﺕ ﻭ ﭼﮕﻮﻧﮕﻲ ﻗﻴﺎﻡ ﻭﻱ، ﺭﻭﺷﻦ ﻧﻴﺴﺖ.
▫️سید یمانی از صنعا و از نسل فرزند امام سجاد(ع) حضرت زید بن علی است!
در اوج اختلافات ال سعود به همراه لشکرش وارد مکه شده و اونجا به امام عج خدمت می کنند!
4⃣ ﻗﺘﻞ #ﻧﻔﺲ_ﺯﻛﻴﻪ
🔶ﻧﻔﺲ ﺯﻛﻴﻪ، ﻳﻌﻨﻲ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭘﺎﻙ ﻭ ﺑﻲ ﮔﻨﺎﻩ . ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ﻇﻬﻮﺭ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻬﺪﻱ (ع)، ﺟﻮﺍﻧﻲ ﺑﻲﮔﻨﺎﻩ، ﻣﻈﻠﻮﻣﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﺤﺮﺍﻡ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﻣﻲﺭﺳﺪ . ۱۵ شب به ظهور شهید میشه در حالی که نامه امام رو قرائت می کنه تا کفار بدون جنگ توبه کنن و تسلیم بشن!
5⃣ #ندای_ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ
🔶 ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺁﻥ، ﺻﺪﺍﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ﻇﻬﻮﺭ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻬﺪﻱ (ع)، ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﻲﺭﺳﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻲﺷﻨﻮﻧﺪ . ﻣﺤﺘﻮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺎﻡ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ، ﺩﻋﻮﺕ ﺑﻪ ﺣﻖ ﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻬﺪﻱ (ع) است.
▫️ این ندا در ۲۳ ماه رمضانی که جمعه باشد به افق مکه سال ظهور توسط جبرئیل انجام میشه و همه جهان به زبان های خود می شنوند!
📚 کتاب #عصر_ظهور
🔖 نویسنده: #علی_کورانی
@modafeaneharam
💟 عاشقانه های حجاب 💟
یا سبحان😍
باغ حجاب عجب بوی خوبی دارد
بوی یاس و نرگس و رز میدهد
بوی گل های بهاری🌸🌺🌹
اگر عطر حجاب را استشمام نمیکنی شاید....
شاید سرما خورده ای!
بینی ات در اثر یک سرما خوردگی ساده گرفته است دوست من!
شاید هوای اخلاق یک خانم چادری سرد بوده است؟!
شاید جایی ویروس بدگمانی به حجاب و حکم زیبای خدا، وارد وجودت شده
نمیدانم؟ شاید جلوی باد سرد کولر برنامه های ماهواره نشسته ای؟ نمیدانم....
حجاب شیرین است....
و لذیذ....
اصلا گاهی مزه چلوکباب می دهد !
اما اگر سرما خورده باشی اشتها نداری!
سوپ ساده برایت از هر غذایی "کافی" تر است
دختر جون سرما خورده ای!
مگرنه حجاب عطر گل می دهد
و طعمش از هر غذایی که دوست داری لذیذ تر است...🌹
@modafeaneharam
خُــــــــدآی مَـــن هَمــــــونــــــه
کِـــــه خُــــــــودَم مـیخـــــــوآم
خُـــــــدآ کُنــــــه مَنـَـــــم هَمــونــی بـــــآشَـــم
کِـــــه خُــــــــدآ مـیخـــــــــوآد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
اوج خونسردی
بچههای محلمشغول بازی بودند که ابراهیم وارد کوچه شد. بازی آنقدر گرم بود که هیچکس متوجه حضور ابراهیم نشد.
یکی از بچهها توپ را محکم به طرف دروازه شوت کرداما به جای اینکه به تور دروازه بخورد، محکم به صورت ابراهیم خورد.
بچهها بیمعطلی پا به فرار گذاشتند.
با آن قد و هیکلی که ابراهیم داشت، باید هم فرار میکردند!
صورت ابراهیم سرخ سرخ شده بود. لحظهای روی زمین نشست تا دردش آرام بگیرد.
همینطور که نشسته بود، پلاستیک گردو را از ساکدستیاش بیرون آورد، کنار دروازه گذاشت و داد زد: « بچهها کجا رفتید؟! بیاید براتون گردو آوردم ».
شهید ابراهیم هادی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
مدافعان حرم 🇮🇷
شهید مدافع حرم مرتضی عطایی
به روایت همرزم:
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی ار بزرگترین و با ارزش ترین خصوصیاتی که قرآن درباره ی ان سخنهای بسیار دارد ، اخلاق نیکوست ...
شهید بزرگوار یکی از محبین حقیقی قران و عترت بود که به راستی هم در این راه قدم نهاد و حقیقتا به انجام این امر موفق ...
بارها و بارها چه تو ایران و چه تو منطقه توهین شده بود و به سخره گرفته شده بود ...
بارها و بارها از طرف کور چشمان اعمالش دیده نمیشد و زیر سوال رفته بود ...
اما معتقد بر ساخت خویش بود نه ساخت دیگران ...
خلق زیبا و روی خوشش بر دلها حکومت میکرد و هیچگاه به دلیل جایگاهش بر کسی مدیریت و یا نفوذ نداشت ...
در این باب مثالهای زیادی را میتوان زد که اظهر من الشمس بوده و هست برهمگان ...
درباب تواضع و فروتنی به جِد میتوان ایشان را الگو قرار داد که مناعت نفس و فروتنی زیادش بارها و بارها منجر به حتی دیده نشدنش میشد ...
همیشه عرض کردم که بودن ما با خوبها دلیل بر خوب بودنمون نیست و فقط و فقط لطف بزرگواری خداست که انسانهایی در مسیر زندگیمان قرار داد تا بتونیم ازشون بهرهمند بگردیم ...
واما یک نکتهی کوتاه از تواضع و فروتنی و مهربانیهای شهید بزرگوار :
یادمه تازه شهر آزاد شده بود و هنوز خیلی از مقرهای منطقه حمام نداشتند .
مکانی که مختص به فرماندهی بود حمام داشت ، شاید هر کس دیگه ای بود در مقر فرماندهی رو به روی کسی باز نمیکرد ...
ولی اون مقر تبدیل شده بود به حمام عمومی و هر کدام از بچه ها که نیاز به استحمام پیدا میکردند اونجا میرفتند و شهید محمد اسدی یکی از اون بچه ها بود که خاطره ش رو خود مرتضی عطایی تعریف کرده بود ...
و اما مطلب آخر:
وقتی زندگی شهدا را مرور میکنیم میبینیم که برای رسیدن به خواسته و اهدافشون هیچ وقت از سختی راه و دشواری ها نهراسیدند و با پشتکار بالا و اهمیت ندادن به افکار پوچ و تهی مغزانه ی مغرضین به رسالت خودشون پرداختند ...
هیچگاه بخاطر میل و امیال دیگران راه گم نکردند و ثابت قدم ماندند ، چرا که خدا را در کنار خویش میدیدند و عاشقانه قدم برمیداشتند
خاطره ای از همرزم شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم رب الشهدا و الصدیقین
خان طومان
چند روز بود برای پانسمان زخم پهلوش پیش ما می اومد، بهش میگفتیم برات کاور دارم درست سایز تنت، گرم و نرم. می خندید و اکثر اوقات از دستم در می رفت خدا میدونست که با دیدنش چه انرژی ما میگرفتیم، تو این گیر و دار چشمم خورد به انگشتر دستش، گفتم مومن تو که می خوای کورنت نوش جان کنی لااقل انگشتر و بده. راضی نمی شد. میگفت نموشه، تو آون مدتی که تا قبل از مرخصی آمدنش همش راجع به انگشترش حرف میزدم، از شهادت و انگشتر و سید ابراهیم، یه روز اومد اصلا بدون اینکه من بهش بگم گفت داداش ... انگشتر مال تو، فکر کردم تو معذوریت قرار گرفته، گفتم نمی خواد، نوش جان، گفت نه جان تو به قول سید ابراهیم. .. از دستش در آورد و انگشتم کرد بقیه بچه ها کر کشیدن فضا عوض شد. من انگشتر فیروزه ای که از مشهد گرفته بودم و متبرک به حرم های مختلف شده بود و تقدیمش کردم، بعد از اینکه رسید ایران بهش تماس میگرفتم و احوال پرسی. یه روز گفت ... انگشتری که به من دادی و دادم به کسی. ...
اصلا بهم بر نخورد چون به هیچ چیز دلبسته نبود
فلسفه مقاومتش برای ندادن انگشتر به خاطر این بود که انگشتر و از حاج قاسم سلیمانی زمان آزاد سازی خان طومان گرفته بود
شهید مرتضی عطایی
#فرمانده ی همیشه زنده
خاطره يكى از دوستان همرزم
بسم الله الرحمن الرحیم
خان طومان اسفند ماه 94
درست روز 14 بود از ساعت حدود 14 حمله گسترده جبهه النصره و ایادی استکبار بر علیه ما شروع شد. ابو علی فرمانده محور بود کسی نبود که توی جنوب حلب اونو نشناسه، بخصوص از روحیه ایثار و. ...
کلی مجروح برامون میومد گذر زمان اصلا معنایی نداشت
علمدار ها و شقایق ها
بعضی هاشون در اوج درد جراحت ها لبخند میزدند
شب شد ه و چیزی از نماز مغرب نگذشته بود دیدیم که ماشین داره بوق ممتد میزنه، پریدیم بیرون، محمد حسین که رنگش پریده بود گفت ابو علی ابو علی. ...
گفتم بسم الله. .. نکنه شهید شده، دلم ریخت
در جلو باز شد. ابو علی بود به زور لبخندی زد و گفت سلام دکتر
گفتم چی شده، گفت نترس فعلا زنده ام، زیر بغلش و گرفتیم روی تخت خوابوندیمش پهلوش مجروح شده بود براش سرم وصل کردیم تو همین گیر و داد مجروح زیادی یدفعه وارد شد ابو علی از تخت بلند شد که بره، من جلوش و گرفتم و با چند مجروح سرپایی با آمبولانس فرستادمش بیمارستان. ساعات پایانی شب بود دیدم دوباره بوق ممتد ماشین میاد ایندفعه ابو علی و آوردن بیهوش
گفتم چی شده، چرا اینجاست من که فرستادمش بیمارستان
گفتن فرار کرده گفته بچه ها تو خط بهش نیاز دارند
راست میگفتند. شلنگ سرم رو قیچی کرده بود در حالی که آنژیوکت تو دستش مانده بود
شادی روحش صلوات