مدافعان حرم 🇮🇷
#عاشقانه_های_شهدایی🌷
🍃 تو عالم رویا حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم رو ديده بودم .
از خواب که پریدم ماجرا رو واسه مادرم تعريف كردم ايشون با چند نفر از علما تماس گرفت و خوابم اينطور تعبير شد
كه بهتره با فردی از "سادات" ازدواج كنم .👌
🍃 ولی هیچ کدوم از خواستگارام "سید" نبود يه بار شب جمعه كه برنامه روايت فتح دلاوری بچه رزمنده ها رو نشون میداد از خدا خواستم تا يه رزمندۀ جانباز كه "سيد" هم باشه قسمتم شه 💍
دو ماه بعد...
🍃 "آقا سید" اومد خواستگاريم ،همون اول کار گفت:
من از جبهه اومدم و هيچ چی ندارم
قرآنو باز كرد و گفت:
استخاره ميكنم…
اگه خوب اومد که باهاتون صحبت ميكنم . اگه بد اومد كه خداحافظ شما❗️
تو جواب استخاره ،سوره محمد(ص) اومده بود
🍃 از اونجايی كه من،خواب پیغمبر (ص) رو ديده بودم و آقا سید هم تو جريان بود
به فال نیک گرفت وبعد از كمی صحبت
منت به سرم فاطمه بنهاد و پذیرفت...
من را به کنیزی و شدم عروس مادر...🌸
🍃 واینگونه شد که اسم سيد،بر بلندای زندگيم ستاره ای درخشان شد .
با فرا رسيدن دی ماه مراسم عقد
ساده ای تو خونه مون برگزار شد
مهريه هم سيصد و پنجاه تومان با چند گرم طلا قرار داده شد 💍
🎙راوی: همسر شهید
سید مجتبی علمدار
یاد شهدا با صلوات🌷
@Modafeaneharaam
✨💞#عاشقانه_های_شهدایے 💞✨
♦️●هروقت که از ماموریت میومد،به تلافی اینکه دل❣️ منو به دست بیاره، گوشه #سفره غذامون یه قلب کوچیک با گلهای رز🌼 درست میکرد.
♦️منم دیگه به تلافی اون،قرار گذاشتم هربار که بیام گلزارش، براش یه #قلبی با گل رز درست کنم....✅
♦️●یبار که از ماموریت های زیادش،خیلی ناراحت بودم،به من گفت خانوم قول میدم جبران میکنم،یه کوچولو هم که شده جبران میکنم.
♦️ روز پنجشنبه بود،من همش تو ذهنم میگفتم میخواد فردا مارو جایی ببره.میخواد یه کاری انجام بده...
صبح 🌤شد، دیدم پاشده خودش ناهار قرمه سبزی گذاشته.#آشپزیشم خوب بود.
♦️گفت امروز تو اصلا با غذا کاری نداشته باش،گفت موقعی که میخوام سفره رو بچینم،میری تو اتاق نمیای،سفره که چیده شد شما بیا...
♦️●بعد که اومدم دیدم سفره رو قشنگ چیده.یه گوشه سفره یه #قلب با گل رز🌻 درست کرده بود. اصلا نفهمیده بودم کی رفته گل رز گرفته ...
✍️راوی: همسرشهید
#محمدحسین_میردوستی
@Modafeaneharaam
❣*عاشقانه های شهدایی*❣
💖اوایل ازدواجمان برای شهادتش دعا می کرد .میدیدم که بعد نماز از خدا، طلب #شهادت می کند .
💖نمازهایش را همیشه اول وقت میخواند ، نماز شبش ترک نمیشد…
💖دیگر تحمل نکردم؛ یک شب آمدم و جانمازش را جمع کردم، به او گفتم: تو این خونه حق نداری نماز شب بخونی،شهید میشی!
💖حتی جلوی نماز اول وقت او را میگرفتم! اما چیزی نمیگفت .دیگر هم نماز شب نخواند!
💖پرسیدم: چرا دیگه نماز شب نمیخونی؟
خندید و گفت: کاریو که باعث ناراحتی تو بشه تو این خونه انجام نمیدم،رضایت تو برام از عمل مستحبی مهمتره،اینجوری امام زمان هم راضی تره .
💖بعد از مدتی برای شهادت هم دعا نمیکرد،
پرسیدم: دیگه دوست نداری شهید بشی؟؟
گفت: چرا . ولی براش دعا نمیکنم!چون خود خدا باید عاشقم بشه تا به شهادت برسم .
💖گفتم: حالا اگه تو جوونی عاشقت بشه چیکار کنیم؟؟لبخندی زد و گفت:
{مگه عشق پیر و جوون میشناسه؟!♡}
راوی🎙: همسر شهید مرتضی حسینپور
#عاشقانه_های_شهدایی
@Modafeaneharaam
#عاشقانه_های_شهدایی
💢علی اقا هم عاشقانه زندگی میکرد هم خیلی ساده وبی ریا بودن وبسیار به آقا امام حسین ( ع) وشهدا علاقه داشتن .
🔹سال ۹۶ فروردین بود ما اهواز زندگی میکردیم قرار بود با خواهرم وشوهر خواهرم یک تفریح دوروزه برویم تصمیم گرفتیم به شوشتر برویم وقتی به شوشتر رسیدیم شب را آنجا درون محوطه ی یک مسجد خوابیدیم که ما اطلاع نداشتیم پر از قبر شهدای گمنام بود .
🔹صبح که از خواب بیدار شدیم با تعجب دیدیم که روی قبر چند تا شهید گمنام خوابیدیم همون لحظه شهید با لبخند رضایت گفت: گفتم چرا دیشب اینقدر آرامش داشتم حالا فهمیدم به خاطر شهدا بود.
🔹راوی همسر شهید
🔹شادی روح شهید والامقام علی بخش حسنوند صلوات
@Modafeaneharaam
💜 #عاشقانه_های_شهدایی
همسر سردار شهید عباس کریمی:
تواضع و فروتنی عباس باور نکردنی بود. همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق می شدم، بلند میشد و به قامت
می ایستاد.
یک روز وقتی وارد شدم روی زانوانش ایستاد. ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟ خندید و گفت: «نه شما بد عادت شده اید؟
من همیشه جلوی تو بلند میشوم. امروز خسته ام. به زانو ایستادم».
میدانستم اگر سالم بود بلند میشد و
می ایستاد. اصرار کردم که بگوید چه ناراحتی دارد. بعد از اصرار زیاد من گفت: چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم پوسیده است. نمیتوانم روی پاهایم بایستم. عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگی رفت. این اتفاق به من نشان داد که حاج عباس کریمی از بندگان خاص خداوند است.
#شهید_عباس_کریمی
#یادش_با_صلوات
@Modafeaneharaam