☝️مراقبش باش چشــــ↯👀↯ــــم را ميگــويم.
ممــڪن است تو را بہ يڪ لحظہ از
بهشتــ🏝ــــ بہ قعر جهنمــ🔥ــ بڪــشاند..
يڪ بار نــگاه آلــوده شود عادتـــ میشود...
و آن وقــت ڪہ عادت شــد،
بنده ے شيـــــــ👿ـــــــطان میڪند تو را ..
✨قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِم
✨بہ مـردان با ايمـان بگو ديـده فـرو نهنـد...
ســـوره نـــور آيه 30
#برادرانہ☺️🌸🍃
¤| @modafeaneharam
بهار عمر من هم پاییزی دارد... .🍁🍂
وقتی همه ی رنگ هایم را از دست می دهم ... .🌈
حال که به اختیار طبیعت پاییزی در راه است،😓
چرا بهار روحم را نابود کنم ... ؟!☹️
. حجاﺏ ﻣﻦ .😇
دست درازی به روحم را محدود می کند😌
و بهاری ابدی برایم به ارمغان می آورد☺️☝️
@modafeaneharam
✅ پیرمردی که از روی بدن پسرش رد نشد ...
#پیشنهاد_مطالعه
در بعضی عملیات ها بدلیل کمبود وقت ،
یک نفر به حالت دراز کش روی سیم های خاردار قرار می گرفت ...
تا سایر رزمنده ها از روی جسم او بگذرند ...
گردان تا بخواهد از روی او رد شود ،
فرد بر اثر درد و خونریزی به شهادت میرسید .
داوطلب زیاد بود ...
قرعه انداختند .
افتاد بنام یه جوون .
همه اعتراض کردند الا یه پیرمرد !
گفت : « چیکار دارید ! بنامش افتاده دیگه !»
بچه ها از پیرمرد بدشون اومد .
دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوون .
جوون بلافاصله خودش رو به صورت انداخت رو سیم خاردار .
بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوون .
همه رفتن الا پیرمرد .
گفتند : « بیا ! »
گفت : « نه ! شما بریدد! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش !مادرش منتظره ! » 😢😢😔😔
🆔 @modafeaneharam
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
کُنج سیاه چال غریبی عزیز داشت
پیری شکسته که جگری ریز ریز داشت
دلتنگیاش برایِ رضا سینه سوز بود
قلبی برای دخترکَش ناله خیز داشت
با دستهای بسته فقط ناسزا شنید
زخمِ زبانِ قاتلِ او نیشِ تیز داشت
دیشب صدای سرفهی او تا سحر رسید
زنجیر بِینِ حلقهی خود یک مریض داشت
زنجیر را کشید کمی قد کشیده شد
این استخوانِ پا چِقَدر خُرده ریز داشت
او روی در شکسته و مادر به پشتِ در
تشییع او به روضهی زهرا گریز داشت
بر روی تخته پاره تنش گیر کرده بود
انگار لنگه در دو سه تا میخِ تیز داشت
اول مدینه بعد دلم کاخِ شام رفت
زندان هرآنچه داشت ویرانه نیز داشت
سر رویِ طشت بود و حرامی کنارِ طشت
نامرد بِینِ دست شرابی غلیظ داشت
با گریه گفت عمه مرا میدهد نشان
نامحرمی که تکه کلامِ کنیز داشت...
#حسن_لطفی
🆔 @modafeaneharam
بلایی که قرار بود بر سر شیعیان فرود آید، امام کاظم(ع) پذیرفتند که خودشان بهتنهایی به دوش بکشند
✔️ استاد سید محمّدمهدی میرباقری:
«حضرت امام کاظم(ع) فرمودند: شیعیان ما يک غفلتهايی و گناههايی کردند؛ برای اينکه اين غفلت از آنها برداشته شود خدای متعال من را مخير کردند که: يا شيعيان بايد عذاب بشوند یا من تحمل کنم. و من بار بلا را به دوش کشيدم. (إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي»)
وجود مقدس موسیبنجعفر(ع) بلای سنگينی را تحمل کردند؛ حداقل چهارده سال از عمر شريفشان در زندان سپری شد؛ آن هم زندانهای سختی که زندانهای نمور و نمناک زيرزمينی و حفرههای زيرزمينی بوده، بهطوریکه شب و روز در آنجا تشخيص داده نمیشد. تعبيری که در زيارت جامعة ائمة آمده، اين است: «وَ مُكَبَّلٍ فِي السِّجْنِ قَدْ رُضَّتْ بِالْحَدِيدِ أَعْضَاؤُه». تعبير نيست که فقط ساق پا، بلکه عضو عضو حضرت نرم شده بود.» ۹۳/۳/۳
#شهادت_امام_کاظم_ع_تسلیت_باد
@modafeaneharam
مدافعان حرم 🇮🇷
🔴#مطلب_خواندنى
بخشی از دستنوشتههای شهيد مدافع حرم نويد صفرى در مورد «مراقبت و محاسبه نفس»
شرايط «#مراقبه» سخت است. اينكه مراقب باشيم #دروغ نگوييم، #غيبت نكنيم، #ناسزا نگوييم، خلاصه فعل بد و #حرام انجام ندهيم، درست است، همه اينها صحيح است و بايد ترك آنها گفت. اما چه مىشود كه گاهى حالى #خوش و گاهى حالى #ناخوش داريم يا حالات عالى پس از #زيارات يا جلسات #موعظه كمكم و به مرور زمان از بين مىرود، حتى با اينكه به خود #قول مىدهيم كه «مراقبه» داشته باشيم و همين كار را مىكنيم اما پس از مدتى مىبينيم كه همان انسان #سابق هستيم. به نظر من اين موضوع برمىگردد كه ما «#مراقبه» انجام مىدهيم اما «#محاسبه» نه. يعنى وقتى #ناخودآگاه اشتباهى از ما سر مىزند يا غيبتى را مىشنويم، #بىتفاوت از او مىگذريم و «#استغفار» نمىكنيم و حساب نمىكنيم كه بابت اين #اشتباه بايد چه كنيم. مثلاً اگر فكرمان جايى رفت كه نبايد برود به خودمان قول بدهيم بابت بابت هر #پرواز بىموردِ مرغ دل، شب هنگام موقع #خواب، در اوج مستى خواب ١٠٠ #صلوات بفرستيم تا «#جبران» مافات شود، انشاءالله
@modafeaneharam
💢 پنج نشانه اصلی و حتمی ظهور
👈ﭘﻨﺞ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺳﺖ:
1⃣ﺧﺮﻭﺝ #ﺳﻔﻴﺎﻧﻲ
🔶ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻗﻴﺎﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻬﺪﻱ (ﻉ) ﻣﺮﺩﻱ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ﺍﺑﻮﺳﻔﻴﺎﻥ، ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺷﺎﻡ، ﺧﺮﻭﺝ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺗﺼﺮﻑ ﺑﺨﺶﻫﺎﻳﻲ ﺍﺯ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﻼﻡ، ﺑﺮﺍﻱ ﻳﺎﻓﺘﻦ ﻭ ﻛﺸﺘﻦ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺟﺎﻳﺰﻩ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﻲﻛﻨﺪ.
▫️ابتدا به صورت یک ناجی ظاهر میشه و داعش و چند گروه درگیر در شام رو نابود می کنه و بعد دست به کشتار میزنه!
2⃣ #ﺧﺴﻒ_ﺑﻴﺪﺍء
🔶 ﺧﺴﻒ، ﻳﻌﻨﻲ ﻓﺮﻭﺭﻓﺘﻦ، ﻭ ﺑﻴﺪﺍء ﻧﺎﻡ ﺳﺮﺯﻣﻴﻨﻲ ﺑﻴﻦ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﻭ ﻣﻜﻪ ﺍﺳﺖ . ﺳﻔﻴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ﻇﻬﻮﺭ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻬﺪﻱ (ﻉ) ﺧﺮﻭﺝ ﻣﻲﻛﻨﺪ، ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻇﻬﻮﺭ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ ﻣﻲﮔﺮﺩﺩ ﺳﭙﺎﻫﻲ ﻋﻈﻴﻢ ﺑﻪ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﻭ ﻣﻜﻪ ﻣﻲﻓﺮﺳﺘﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﺑﻴﺪﺍء ﻣﻲﺭﺳﻨﺪ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﺎﻡ ﺯﻣﻴﻦ ﻓﺮﻭ ﻣﻲﺑﺮﺩ ﻭ ﻫﻼﻙ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ.
3⃣ ﺧﺮﻭﺝ #سید_ﻳﻤﺎﻧﻲ
🔶 ﺳﺮﺩﺍﺭﻱ ﺍﺯ ﻳﻤﻦ ﻗﻴﺎﻡ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻖ ﻭ ﻋﺪﻝ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻲﻛﻨﺪ . ﺧﺮﻭﺝ ﻳﻤﺎﻧﻲ، ﺍﺟﻤﺎﻻً ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎﻱ ﻇﻬﻮﺭ ﺍﺳﺖ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺟﺰﺋﻴﺎﺕ ﻭ ﭼﮕﻮﻧﮕﻲ ﻗﻴﺎﻡ ﻭﻱ، ﺭﻭﺷﻦ ﻧﻴﺴﺖ.
▫️سید یمانی از صنعا و از نسل فرزند امام سجاد(ع) حضرت زید بن علی است!
در اوج اختلافات ال سعود به همراه لشکرش وارد مکه شده و اونجا به امام عج خدمت می کنند!
4⃣ ﻗﺘﻞ #ﻧﻔﺲ_ﺯﻛﻴﻪ
🔶ﻧﻔﺲ ﺯﻛﻴﻪ، ﻳﻌﻨﻲ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭘﺎﻙ ﻭ ﺑﻲ ﮔﻨﺎﻩ . ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ﻇﻬﻮﺭ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻬﺪﻱ (ع)، ﺟﻮﺍﻧﻲ ﺑﻲﮔﻨﺎﻩ، ﻣﻈﻠﻮﻣﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﺤﺮﺍﻡ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﻣﻲﺭﺳﺪ . ۱۵ شب به ظهور شهید میشه در حالی که نامه امام رو قرائت می کنه تا کفار بدون جنگ توبه کنن و تسلیم بشن!
5⃣ #ندای_ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ
🔶 ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺁﻥ، ﺻﺪﺍﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ﻇﻬﻮﺭ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻬﺪﻱ (ع)، ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﻲﺭﺳﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻲﺷﻨﻮﻧﺪ . ﻣﺤﺘﻮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺎﻡ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ، ﺩﻋﻮﺕ ﺑﻪ ﺣﻖ ﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻬﺪﻱ (ع) است.
▫️ این ندا در ۲۳ ماه رمضانی که جمعه باشد به افق مکه سال ظهور توسط جبرئیل انجام میشه و همه جهان به زبان های خود می شنوند!
📚 کتاب #عصر_ظهور
🔖 نویسنده: #علی_کورانی
@modafeaneharam
💟 عاشقانه های حجاب 💟
یا سبحان😍
باغ حجاب عجب بوی خوبی دارد
بوی یاس و نرگس و رز میدهد
بوی گل های بهاری🌸🌺🌹
اگر عطر حجاب را استشمام نمیکنی شاید....
شاید سرما خورده ای!
بینی ات در اثر یک سرما خوردگی ساده گرفته است دوست من!
شاید هوای اخلاق یک خانم چادری سرد بوده است؟!
شاید جایی ویروس بدگمانی به حجاب و حکم زیبای خدا، وارد وجودت شده
نمیدانم؟ شاید جلوی باد سرد کولر برنامه های ماهواره نشسته ای؟ نمیدانم....
حجاب شیرین است....
و لذیذ....
اصلا گاهی مزه چلوکباب می دهد !
اما اگر سرما خورده باشی اشتها نداری!
سوپ ساده برایت از هر غذایی "کافی" تر است
دختر جون سرما خورده ای!
مگرنه حجاب عطر گل می دهد
و طعمش از هر غذایی که دوست داری لذیذ تر است...🌹
@modafeaneharam
خُــــــــدآی مَـــن هَمــــــونــــــه
کِـــــه خُــــــــودَم مـیخـــــــوآم
خُـــــــدآ کُنــــــه مَنـَـــــم هَمــونــی بـــــآشَـــم
کِـــــه خُــــــــدآ مـیخـــــــــوآد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
اوج خونسردی
بچههای محلمشغول بازی بودند که ابراهیم وارد کوچه شد. بازی آنقدر گرم بود که هیچکس متوجه حضور ابراهیم نشد.
یکی از بچهها توپ را محکم به طرف دروازه شوت کرداما به جای اینکه به تور دروازه بخورد، محکم به صورت ابراهیم خورد.
بچهها بیمعطلی پا به فرار گذاشتند.
با آن قد و هیکلی که ابراهیم داشت، باید هم فرار میکردند!
صورت ابراهیم سرخ سرخ شده بود. لحظهای روی زمین نشست تا دردش آرام بگیرد.
همینطور که نشسته بود، پلاستیک گردو را از ساکدستیاش بیرون آورد، کنار دروازه گذاشت و داد زد: « بچهها کجا رفتید؟! بیاید براتون گردو آوردم ».
شهید ابراهیم هادی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷