💔 تبریز شاهد تشییع شهیدی بود که از آن جوانهای امروز مارکپوش و عطرزده و البته دکتری بود که جانش را داد برای شهرش و عزای حسینی.
پدر شهید مدافع امنیت امیر حسین پور :
🔹 این پسر آنقدری خاص بود که هر چقدر هم بگویم باز هم ناگفتههای زیادی میماند! هی میگفت میخواهم مدافع حرم شوم! آن موقعها کم سن و سال بود و اجازه ندادم؛ مدام میگفت کاش در کربلا شهید شوم.
🔹 وقتی از پایگاه به امیر زنگ زدند که انگار چند نفر میخواهند بنرهای امام حسین(ع) را که به مناسبت محرم در میدان ساعت نصب شده است را آتش بزنند، طاقت نیاورد، لباس رزم پوشید و رفت. میگفت نابرادرها به امام حسین(ع) زورتان نمیرسد به جان بنرهایش افتادهاید
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ ماجرای کربلا رفتن با طی الارض همراه جناب بهلول
🎙 از زبان پیر غلام ابا عبدالله الحسین علیه السلام مرحوم حاج عبدالحسین لباف زواره ای
☑️ این ماجرا توسط حجت الاسلام عالی هم از زبان ایشان ولی بدون ذکر نامشان بیان شده است.
#کربلا #بهلول #طی_الارض
@Modafeaneharaam
#سیره_شهدا
🔰اوایل انقلاب بود. روزی به مجید گفتم پایم درد می کند و برایم دشوار است هر روز از روستا تا شهر پیاده بیایم، سریع کلید موتورش را به من داد گفت: «من فعلاً به آن نیازی ندارم. دست شما باشد»
🔰از روی سند ازدواج به مجید فرشی داده بودند، آن را به مستحقی بخشید و برای خانواده اش یک موکت ساده سبز رنگ خرید. آنچنان با زبان شیرینش از این موکت تعریف می کرد گویی روی فرشی بهشتی نشسته است.
🔰تازه پای تلوزیون به خانه ما باز شده بود که آن را برد و به خانواده ای که فرزندان زیادی داشتند بخشید!
🔰حقوق عیدی اش را به یک کارگر شهردار بخشید بی آنکه عید آن سال خود یک ریال هم در خانه داشته باشد.
🔰سال تحصیلی که شروع می شد کلی پوشاک و لوازم تحریر تهیه می کرد و به بچه های مستحق می رساند.
🔰به خانه یکی از دوستان مجید در لارستان رفته بودیم. پدر خانواده فوت شده بود. روزی مجید دختر آنها را که دانش آموز بود به بازار برد و برایش مانتو، مقنعه و کیف خرید. وقتی می خواستیم به مرودشت برگردیم، کرایه برگشت نداشتیم. اعتراض مرا که دید گفت: « غصه نخور خدا می رساند.» از یکی از دوستانش به اندازه کرایه برگشت قرض کرد.
🔰صبح ها که بلند می شدیم، می دیدم تمام ظرف ها شسته و پوتین ها هم مرتب و واکس زده پشت در سنگر است. نفهمیدیم کار کی است تا زمانی که مجید شهید شد.
#شهید مجید رشیدی کوچی
#شهدای_فارس
#شهادت:20/4/1364 – عین منصور دهلران، عملیات قدس 3
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیماری که به ان مبتلاییم ولی از ان بی خبریم ...
برشی از کلام #امین_بسطامی
سخنرانی ساختار ظلم از منظر زیارت عاشورا
@Modafeaneharaam
هر سال محرم که میشد جمع میشدیم تو پارکینگ خونه ی حسین و تکیه میزدیم
ولی یکسال مشکلاتی پیش آمد که منصرف شدیم ، اما حسین مخالف بود
به هر دری زد کسی همراهیش نکرد
آخر آمد دم در خونه ی ما و پارچه مشکی ها رو گرفت ، رفت تا تنهایی تکیه رو برپا کنه
صبح خوشحال آمد در خونه ی ما و گفت دیشب پرچم ها رو که زدم تو تکیه خوابم برد
یک خواب دیدم
امام حسین اومد تو پارکینگ خونمون فرمود :
احسنت چه تکیه قشنگی زدی
دستی هم به سیاهی ها کشید
بهم خسته نباشید گفت
شهید حسین ولایتی فر
در سال ۱۳۹۷ و در ۲۲ سالگی حین حمله به رژهی اهواز و زمانیکه در حال کمک به دیگران بود حسینی میشود...
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راز گریه حضرت مسلم
مرحومحضرت آیه الله العظمی مجتبی تهرانی
@Modafeaneharaam
46.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #دودمه زیبا #شب_اول_محرم
◾️ قسم به اشک دیدهی فاطمه
◾️ ندارم از دشمن دین، واهمه
◽️ سرم فدای زادهی حیدر
🚩 الله اکبر الله اکبر
◾️ حسین سرباز ره دین بُود
◾️ حقیقت حقطلبی این بُود
◽️ از سر نِی گفت سبط پیمبر
🚩 الله اکبر الله اکبر
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
@Modafeaneharaam
❤️قصه دلبری یک شهید مدافع حرم
📌چند بار زنگ زدم اصفهان، جواب نداد.
خودش تماس گرفت
❤️ وقتے بهش گفتم پدر شدے، بال درآورد.
بر خلاف من کھ خیلے یخ برخورد کردم.گیج بودم، نھ خوشحال نھ ناراحت.
پنجشنبھ جمعھ مرخصے گرفت و زود خودش
را رساند یزد.😍
با جعبھ کیک وارد شدو.................
🔴 ادامه داستان اینجا بخون😊👇
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
کتاب قصهی دلبری، روایتی متفاوت و خواندنی از زندگی شهید محمد حسین محمد خانی است.
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
ناباروری درمان شد😱😱
.
خبر روز🔥🔥🔥🔥🔥
اگر همه راه هارو امتحان کردین برای بچه دارشدن و نتیجه نگرفتین😢☹️
.
کلی هزینه کردین ولی تهش بهتون گفتن باید IVFوIUIانجام بدین!😞
.
ناامیدتون کردن و گفتن شما نمیتونین پدر یا مادر بشین!🥺
.
کادر درمانی نبض سلامتی رو آوردم براتون!😃
.
که میتونن مشکل ناباروریتون رو بصورت کاملا طبیعی درمان کنن!😍😍
.
#پکیج_دوقلو_زایی👩👦👦
#پکیج_باروری_سریع🤰
#فرزند_آوری
لینک کانال💫:
https://eitaa.com/joinchat/1754792308Cb4fbaa4b7e
برای درمان فرم ویزیت پر کنید📑:
https://digiform.ir/w86757821
#شاه_بیت
◾️برگرد و به نوکر نفسی ناب بده
با آمدنت جلوه به محراب بده...
◾️وقت غم ارباب شده آقا جان
تو دست مرا به دستِ ارباب بده...
#امام_زمان عجل الله
الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
#عزادارم_به_نیت_فرج_صاحب_عزا🏴
@Modafeaneharaam
🔳 امام رضا علیه السلام فرمودند:
◼️ هر گاه ماه محرم فرا می رسید، پدرم (موسی بن جعفر علیه السلام) دیگر خندان دیده نمی شد و غم و افسردگی بر او غلبه می یافت تا آن که ده روز از محرم می گذشت، روز دهم محرم که می شد، آن روز، روز مصیبت و اندوه و گریه پدرم بود .
📚 امالی صدوق، ص ۱۱۱
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مکتب_حاج_قاسم
#حاج_قاسم
🌷شهید سلیمانی:
✅ما ملت شهادتیم، ما ملت امام حسینیم.
بپرس! ما حوادث سختی را پشت سر گذاشتیم. بیا! ما منتظریم.
مرد این میدان ما هستیم برای شما.
شما می دانید این جنگ یعنی نابودی همۀ امکانات شما.
این جنگ را شما شروع می کنید اما پایانش را ما ترسیم می کنیم.
#ما_ملت_امام_حسینیم💛
@Modafeaneharaam
💢فرمانده جوان فاطمیون چطور آماده محرم میشد؟
💥💚از ملیت های مختلف /
مابه خون خواهی اولادعلی آمده ایم💚💥
اسمش مهدی بود، اما علاقه زیادی به حضرت علیاکبر(ع) داشت، وقتی قرار بود ماه محرم فرا برسد، خودش را مهیای ورود به عزای حسینی میکرد، معتقد بود برای ورود به این ماه باید با ادب کامل وارد شد، حتی از لحظهای که لباس سیاه میپوشید.
شهید «میرزا مهدی صابری» همیشه در آستانه محرم این توصیه را به دوستانش داشت که برای ورود به مجلس عزای امام، لباس سیاهت را با وضو بپوش، رو به قبله بپوش، چند روز هم پیشواز برو تا این پیراهنت یک خرده کهنه شود! با لباس نو توی محرم نروی.
در فارس بخوانید: fna.ir/3dm7zp
#شهید_مدافع_حرم 🥀
#شهید_میرزامهدی_صابری🌷⭐️
@Modafeaneharaam
⭕با موتورش تصادف کرده بود. رفتیم بیمارستان. دکتر ده روز براش استراحت مطلق نوشته بود. کمر درد شدیدی داشت. حتی در این حالت مقید بود که بعد از اذان مغرب موقع آب خوردن بنشیند. می گفت: «از امام صادق (ع) روایت داریم که اگر شب نشسته آب بخوریم، رزق مان بیشتر می شود»...❣
#شهید_حمید_سیاهکالی_مراد
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ کلیپ فوق العاده از استاد پناهیان
💥 زمان آن شده که فرزندانی به دنیا بیان بخاطر خدا و آقا امام زمان عج
@Modafeaneharaam
🗓 #تقویم_شهدایی
✅سالروز ولادت
🌷 پاسدار #شهید_محمدحسین_بشیری 🌷
دلتنگی یعنی:
جاذبه برعکس شود ؛
وزن زمین
روی دلت سنگینی کند . . .💔
🇮🇷تاریخ ولادت: ۱۳۶۰/۰۴/۲۹
🇮🇷تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۰۸/۲۲
(حلب،سوریه)
🔸مزار شهید:گلزار شهدای همدان
➖✨✨➖✨✨➖
✍🏻شهید مرتضی آوینی :
✨"در دنیا جز نامی و چند عکس و یک مشت یادگار ظاهرا چیزی از شهید باقی نمی ماند.اما با چشم سر ،در منظر حقیقت این خون شهید است که در شریان های حیات تاریخی انسان جریان دارد و هیچ فیضی نیست مگر آن که با وساطت شهید نزول می یابد."
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
🕊ولادتت مبارک🕊
@Modafeaneharaam
Mahmoud Karimi - Nori Too Alam Nabood.mp3
21.91M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
◾️الحـمدلله الـذی خلق الحـسیـن...
از آسمان آید ندا ، اهلا و سهلا
حسین(ع) رسید به کربلا ، اهلا و سهلا ...
#مـحرم 🏴
حـاج محمـود کریمـی🎙
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🗓 #تقویم_شهدایی ✅سالروز ولادت 🌷 پاسدار #شهید_محمدحسین_بشیری 🌷 دلتنگی یعنی: جاذبه برعکس شود ؛ وزن
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊
📜خلاصه ی زندگینامه ی فرمانده و استاد نمونه تخریب و انفجارات...
#شهید_مدافع_حرم_سرهنگ_پاسدار_محمد_حسین_بشیری.
👈شهید محمد حسین بشیری در سال ۱۳۶۰/۴/۲۹ در یک خانواده ی مذهبی و متدین با پدری سخت کو ش و فداکار و مادری مهربان و دلسوز در شهر #همدان چشم به جهان گشود و دوران دبستان خود را در مدرسه ی شهید جلال سنایی و پس از فارغ التحصیل شدن از دبیرستان صدر در ✍دانشگاه پیام نور استان همدان و کارشناسی #فقه و حقوق و کارشناسی ارشد در یکی از شهرستانهای استان #مازندران مدرک تحصیلی خود را کسب کرد.🎓
در سن۱۹سالگی به خدمت سپاه پاسداران قدس همدان در آمد، در ورزش #تکواندو دارای مهارت زیادی شده و دارای دان ۳ تکواندو بود.🥋
حس مسئولیت پذیری و سخت کوشی اش باعث اقتدار و درایت در فرماندهی اش بود و توانایی هدایت یک لشکر را داشت خیلی محکم و استوار در صحنه حاضر میشد بدون ترس و استرس و به نیروها دلگرمی میداد و تسلط کامل بر #زبان عربی داشت.👌
*در سال ۱۳۸۳ در سن ۲۳ سالگی در نیمه ی شعبان #ازدواج و زندگی مشترک خود را آغاز کرد.💍💍
او در سال ۱۳۸۶ وارد کمیته تخریب شد و شروع به کسب تجربه و موفقیت های بسیاری در این مسیر گشت تا در نهایت به استاد نمونه #تخریب و انفجارات تبدیل گشت و سپس بعد از ۴ سال در سال ۱۳۸۷ خداوند متعال فرزند پسری به او عطا کرد و نام او را #علیرضا گذاشتند.
استاد به تمام معنا در رشته ی تکواندو و در رشته های جودو،غواصی،صخره نوردی،یخ نوردی ،🧗♂کوه نوردی،کونفو و در طب سنتی تبحر خاصی داشت.
مسئول کمیته تخریب و مسئول آموزش یگانهای نیرو زمینی و مقاومت شد و در یکی از قرارگاه های #سوریه متولی آموزش تخریب به نیروی های فاطمیون،زینبیون و نیروهای حزبالله لبنان در سوریه بود.
یکی از خصوصیات این شهید والامقام احترام بیش از حد به #مادر و پدرش بود.
💫از دیگر خصوصیاتش:خوش رویی،گشاده رویی،مهربانی،غیرت و تعصب،متواضع و افتاده و هرگز اهل ریا نبودند و #لبخند از روی لبانشان هرگز پاک نمیشد.😊
🔹ارادت خاصی به #حضرت_زهرا_سلام_الله داشت به طوری که همیشه شروع صحبتش با این جمله بود:شادی قلب نازنین حضرت زهرا سلام الله صلوات،صلوات،صلوات.
👊سخت کوش و خستگی ناپذیر بود و میگفتند:اگر شهید نشیم میمیریم.
عاشق ولایت بود و حضور همیشگی چفیه او بر دوشش نشان از هم رنگی با مقام معظم رهبری داشت.✌️
و سرانجام در سن ۳۵سالگی در ۱۳۹۵/۸/۲۲ در اعزام آخر طبق گفته ی خود شهید(من با حضرت زهرا سلام الله قرار دارم) در #حلب سوریه در اثر انفجار💣 تله انفجاری به همراه دو تن از همرزمهایش دعوت حق را لبیک گفتند و به سوی خدا پرواز کرد و حسینی شد.
وقتی میگوییم شهید مدافع حرم محمد حسین بشیری یعنی:
👌بیش از یک دهه مجاهدت در جبهه های مختلف
یعنی اعزام از این شهر به آن شهر امروز #کردستان و فردا #سیستان و پس فردا #سوریه و....
یعنی بیش از یک دهه غربت یعنی دلکندن از خانواده
یعنی ندیدن بزرگشدن عزیزترینت(فرزندش)😔
یعنی مداومت بر تقوا یعنی مداومت بر نماز اول وقت یعنی مداومت بر ترک گناه یعنی مداومت اکرام مادر یعنی گذشتن از همه خوشی های دنیا و دائم السفر بودن
یعنی ...یعنی....#شهادت امروز نتیجه زهد و تقوای بیش از ۱۰،۱۵ ساله است نتیجه دوری از شهر و خانواده و کشور و همه مستی های دنیا.👌
#مهمان_شهید
#شهدای_همدان
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_بشیری
@Modafeaneharaam
🌾شهید #محمدکاظم_توفیقی🌹 به روایت همسر
🏍پژمان در انجام حرکات نمایشی با موتور و دوچرخه مهارت داشت طوری که در چند سال اخیر در پایان مراسم راهپیمایی ۲۲بهمن، در استادیوم ورزشی ، حرکاتی همچون عبور از حلقه ی آتش و پرش از روی چندین موتورسیکلت و … را انجام می داد.💪
💠 همیشه به مادرش می گفت: «ای کاش شما زودتر ازدواج کرده بودید تا من همراه عمویم، شهید می شدم…».❤️
وقتی ما به مزار عموی پژمان می رفتیم، همیشه من باید دقایقی از پژمان جدا می شدم تا پژمان با عموی شهیدش تنها صحبت کند.😊
وقتی از او می پرسیدم که با عمو چه می گویی؟ می گفت: « این رازی است بین خودم و عمو که در آینده خواهی فهمید…». عشق شهادت در سر داشت. همیشه گله می کرد که چرا من در جنگ هشت سال دفاع مقدس نبودم که در کنار آن رزمندگان می جنگیدم.💔
@Modafeaneharaam
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_دست_بالا*
#نویسنده_بیژن_کیا*
#قسمت_یکم
انگار خنکای اول صبح هم نمی توانست آن مرد همیشه آرام را آرام کند. قرار بود پدر شود. در حیاط قدم میزد .گاه گوشه ای می نشست و گاه می ایستاد و با گامهایی تند و کوتاه، طول و عرض حیاط را طی میکرد. دستی در موهای جوگندمی اش می کشید و بی اختیار نگاهش کشیده میشد به سمت اندرونی.
آن روز صبح نرم بادی می وزید آفتاب تازه از دل خاک برخاسته بود و سرشاخه درختان نارنج و پرتقال را با انگشتان طلاییاش نوازش میکرد. اما نهال خرمالو هرچه می کرد نمی توانست با برگ های نازک و کرکی اش، دست طلایی آفتاب را بگیرد.
زنی ضیق ضد مادر بود مرد از جا جهید و دلشوره داشت که سر به آسمان برد و زیر لب زمزمه کرد: «امن یجیب و المضطر اذا دعا و یکشف السؤ»
مادر همچنان درد میکشید و پدر بی قرار بود و مضطرب. با قدم های تند طول و عرض حیاط را طی کرد و قهرمان داستان واقعی ما هنوز متولد نشده بود که پدر روی پله سنگی ایوان نشست.
پدر به خاطر آورد جایی شنیده بود که در بعضی از روایات این آیه تفسیر به قیام حضرت مهدی علیه السلام شده است از یکی از علما شنیده بود در روایتی از امام صادق علیه السلام چنین آمده که این آیه درباره مهدی (عج) نازل شده به خدا سوگند ،مضطر اوست که در مقام ابراهیم دو رکعت نماز به جا می آورد و دست به درگاه خداوند متعال بر میدارد .خدا دعای او را اجابت می کند و ناراحتی ها را برطرف...»
ناگهان آرامشی به او دست داد. لبخند کمرنگی بر لبانش نشست و خیره شد به لاجوردی حوض سنگی بزرگی که وسط حیاط دراز کشیده بود و ماهی های ریز و درشت در آغوشش این سو و آن سو می رفتند.
مرد نفسی عمیق کشید و بعد نگاهش تا آن شمشادهای همیشه سبزی رفت که در حاشیه باغچه رشد کرده بودند.
قابله کنار مادر نشسته بود و از او مراقبت می کرد. زنی بلندقامت میانسال و سرد و گرم چشیده. قرآن انگار همه شیرازی های قدیمی میشناختند و احترامش را نگه می داشتند. از اهالی خیابان های خیابان احمدی و سردزک گرفته تا عربان و فلکه شاهزاده قاسم. همه میگفتند دستش سبک است و حضورش اطمینان بخش.
قابله دست بر پیشانی عرق نشسته مادر کشید و گفت:« دل نگران نباش دیگه تمومه»
#ادامه_دارد
@Modafeaneharaam