eitaa logo
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
1.4هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
41 فایل
شهید محمدحسین محمدخانے [حاج عمار] ولادت ۱۳۶۴/۴/۹ ټـهران شهادت ۱۳۹۴/۸/۱۶ حلب سوریہ🕊 با حضور مادر‌بزرگـوار شهیــد🌹 خادم تبادل⇦ @shahid_Mohammad_khani_tab خادم کانال ⇦ @Sh_MohammadKhani کانال متحدمون در روبیکا⇦ https://rubika.ir/molazeman_haram313
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از تشییع دوستانش مے آمد مے گفت: فلانے شهید شدھ و بچهھ سھ ماهش رو گذاشتن روے تابوت! بعد مے گفت: اگھ من شهید شدم، تو بچھ رو نذار روے تابوت، بذار روے سینھ م! حتے گاهے نمایش تشییع جنازھ خودش را هم بازے مے کردیم. وسط حال دراز بھ دراز مے خوابید کھ مثلا شهید شدھ و مے خندید، بعد مے گفت: محکم باش! و سفارش مےکرد چھ کارهایے انجام دهم. گوش بھ حرف هایش نمے دادم و الکے گریه زارے مے کردم تا دیگر از این شیرین کارے ها نکند :)💔🕊
یک روز ظهر ناهار درست کردھ بود. نرفتم خانھ. گوشے ام خاموش شدھ بود. غروب برگشتم. گفت: کجا بودے؟ چرا گوشے ت خاموشھ؟ گفتم: شارژ خالے کردھ. گفت: غذا هست بیا بخور. خودش آشپزے کردھ بود. وا رفتم. لب نزدھ بود بھ غذا. منتظر نشستھ بود تا بیایم. زیاد از این مرام ها مے گذاشت ♥️🕊
هر وقت مے گفتیم حسینــ برو فلان کار را بکن مے گفت: من قرارھ شهید بشــم. یک بار پدر همسرم بهش گفت: شما درس خوندے قرارھ چیکارھ بشے؟ میگفت: قرارھ شهید بشــم:))🍀💚
زیاد هیئت دو نفرے داشتیم. براے هم سخنرانے و چاشنے اش چند خط روضھ هم مے خواندیم، بعد چاے، نسکافھ یا بستنے مے خوریم. مے گفت: این خوردنیا الان مال هیئت! هر وقت چاے مے ریختم مے آوردم، مے گفت: بیا دوسھ خط روضھ بخونیم تا چاے روضھ خوردھ باشیم! زیارت عاشورا مے خواندیم و تفسیر مے کردیم. اصرا نداشتیم زیارت جامعھ کبیرھ را تا تھ بخوانیم. یکے دو صفحھ را با معنے مے خواندیم، چون بھ زبان عربے مسلط بود، برایم ترجمھ مے کرد و توضیح مے داد :)💚🌱
هیچوقت از کارش نمے گفت، در خانھ هم همینطور. خیلے کھ سماجت میکردم چیزهاے مے گفت و سفارش مے کرد: بھ کسے چیزے نگو، حتے پدر و مادرت. البتھ بعد رگ خوابش دستم آمد. کلکے سوار کردم.بعضے از اطلاعات را کھ لو مے داد، خودم را طبیعے جلوھ مے دادم و متوجھ نمے شد روحم در حال معلق زدن است. با این ترفند خیلے از چیز ها دستم مے آمد:)😂🖐🏼
زایمانم در بیمارستان خصوصے بود. لباس مخصوص پوشید و آمد داخل اتاق. بہ نظرم پرسنل بیمارستان فکر مے کردند الان گوشہ اے مے نشیند و لام تا کام حرف نمے زند. بر عکس، روے پایش بند نبود، هے قربان صدقہ ام مے رفت. براے کادر پزشکے خیلے جالب بود کہ آدم مذهبے این قدر تقلا و جنب و جوش! با گوشے فیلم مے گرفت. یکے از پرستار ها مے گفت: کاش میشد از این صحنه ها فیلم بگیرے، بہ بقیہ نشون بدے تا یاد بگیرن! قبل از اینکہ بچہ را بشویند، در گوشش اذان و اقامہ گفت و همان جا برایش روضہ خواند.♥️🍃
ناراحت‌بود، بهش‌گفتم‌محمدحسین‌چراناراحتۍ؟ گفت:خیلۍ‌جامعہ‌خراب‌شدھ، آدم‌بہ‌گناه‌مۍ‌افته. رفیقش‌گفت:خد‌اتوبہ‌رو‌براۍ‌همین‌گذاشته وگفتہ‌ڪہ‌من‌گناهاتون‌رو‌میبخشم. محمد‌حسین‌قانع‌نشد‌وگفت: وقتۍ‌یہ‌قطرھ‌جوهر‌مۍ‌افتہ‌ روآینہ، شایددستمال‌بردارۍ‌وقطرھ روپاڪ‌کنۍ‌،ولۍ‌آینہ‌کدر‌میشه..(:🌱
روز بعد از عقدمون امتحان داشتیم؛ من نرفتم امتحان بدم، محمدحسین هم ظهرش امتحان داشت و درس نخونده بود ولی با اعتماد به نفس رفت سرجلسه. قبل از امتحان زنگ زد و گفت:"دارم میام ببینمت!" گفتم:'برو امتحان بده که خراب نشه!' پشت گوشی خندید و گفت:"اتفاقا دارم میام ببینمت که امتحانم خراب نشه:)" آمد و گوشه حیاط چنددقیقه ای با هم صحبت کردیم. چند بار این جمله را بهم گفته بود و دوباره برایم تکرارش کرد: "تو همونی هستی که دلم میخواست، کاش منم همونی بشم که تو دلت میخواد:)💛🌻
2.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ـشهید قدیر سرلـک: عمـار براے خمپارھ بلند نشد ولے براے حاج قاسم بلند شد‌!:)💔🕊
کسے بود کھ حاج قـاسـم برایش صدقھ کنار مے گذاشتـ. چرا مے گوید عمار همتـ من بود؟ یک جوان سے سالھـ. عکسے کھ منتشر شدھ خیلے حرف دارد؛ نوع بغل کردن و سر روے سر گذاشتـن؛ یعنے آخر ارتباطـ.❤️✨