eitaa logo
دکتر محمدرضا کرامتی
497 دنبال‌کننده
877 عکس
948 ویدیو
38 فایل
دکتر رشته علوم قرآن و حدیث از دانشگاه فردوسی مشهد نکات تفسیری نقد ترجمه‌های قرآن، آثار متفکران و... مفردات قرآن معرفی کتاب فرق کلمات طرح سؤال عقاید امامیه اخلاق احکام و... @mohammadrezakaramatitafsirdoost
مشاهده در ایتا
دانلود
در سطر اول، به عبارت «پیامهای» دقت کنید. «استاد شهید مطهری» تنها شخصیتی است که بعد از هجرت از دنیا، امام خمینی چند بار در موردش، پیام و بیان داشته‌اند: صدور پیام در 12 اردی‌بهشت 58 سخنرانی در 14 اردی‌بهشت 58 صدور پیام در 30 فروردین 59 صدور پیام در 9 اردی‌بهشت 60 سخنرانی در 11 اردی‌بهشت 61 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
تحت تربیت و تعلیم امام خمینی ... پس از مهاجرت به قم گمشده خود را در شخصيتي ديگر يافتم . همواره‏ مرحوم آقا ميرزا مهدي را بعلاوه برخي از مزاياي ديگر در اين شخصيت مي‏ديدم‏ ، فكر مي‏كردم كه روح تشنه‏ام از سرچشمه زلال اين شخصيت سيراب خواهد شد . اگر چه در آغاز مهاجرت به قم هنوز از " مقدمات " فارغ نشده بودم و شايستگي ورود در " معقولات " را نداشتم ، اما درس اخلاقي كه وسيله‏ شخصيت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته مي‏شد و در حقيقت درس معارف و سير و سلوك بود نه اخلاق به مفهوم خشك علمي ، مرا سرمست مي‏كرد . بدون‏ هيچ اغراق و مبالغه‏اي اين درس مرا آنچنان به وجد مي‏آورد كه تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را شديدا تحت تأثير آن مي‏يافتم . بخش مهمي از شخصيت فكري و روحي من در آن درس - و سپس در درسهاي ديگري كه در طي‏ دوازده سال از آن استاد الهي فرا گرفتم - انعقاد يافت و همواره خود را مديون او دانسته و مي‏دانم . راستي كه او " روح قدسي الهي " بود... . کرامتی: منظور شهید علامه مطهری از «روح قدسی الهی» آقا سید روح الله مصطفوی (امام خمینی) است. https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
قال رسول الله صلّى اللّه عليه و آله : إذا ظهرت البدع في أمتي فليظهر العالم علمه فمن لم يفعل فعليه لعنة الله (بحار الأنوار ج 105 ص 15) ترجمه: وقتی بدعت‌ها در بین أُمّتم ظاهر شود، پس باید عالم علمش را آشکار کند، پس کسی [عالمی] که [علمش را آشکار] نکند، پس لعنت خدا شامل حالش می‌گردد. شهید علامه مطهری رضوان الله علیه عالمی عالی‌قدر بود که وقتی می‌دید در جامعه ایران یا دنیا بدعتی آشکار شده، شروع به روشنگری و گره‌گشایی می‌کرد. https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
اين بنده از حدود بيست سال پيش كه قلم به دست گرفته ، مقاله يا كتاب نوشته‏ام ، تنها چيزي كه در همه نوشته‏هايم آن را هدف قرار داده‏ام‏ حل مشكلات و پاسخگوئي به سؤالاتي است كه در زمينه مسائل اسلامي در عصر ما مطرح است . نوشته‏هاي اين بنده ، برخي فلسفي ، برخي اجتماعي ، برخي اخلاقي ، برخي‏ فقهي و برخي تاريخي است . با اينكه موضوعات اين نوشته‏ها كاملا با يكديگر مغاير است ، هدف كلي از همه اينها يك چيز بوده و بس . دين مقدس اسلام يك دين ناشناخته است . حقايق اين دين تدريجا در نظر مردم ، واژگونه شده است ، و علت اساسي گريز گروهي از مردم ، تعليمات‏ غلطي است كه به اين نام داده مي‏شود . اين دين مقدس در حال حاضر بيش از هر چيز ديگر از ناحيه برخي از كساني كه مدعي حمايت از آن هستند ضربه و صدمه مي‏بيند . هجوم استعمار غربي با عوامل مرئي و نامرئيش از يك طرف ، و قصور يا تقصير بسياري از مدعيان حمايت از اسلام در اين عصر از طرف‏ ديگر ، سبب شده كه انديشه‏هاي اسلامي در زمينه‏هاي مختلف ، از اصول گرفته‏ تا فروع ، مورد هجوم و حمله قرار گيرد . بدين سبب اين بنده وظيفه خود ديده است كه در حدود توانايي در اين ميدان انجام وظيفه نمايد . همچنانكه در برخي از نوشته‏هاي خود يادآور شده‏ام ، انتشارات مذهبي ما از نظر نظم ، وضع نامطلوبي دارد . بگذريم از آثار و نوشته‏هائي كه اساسا مضر و مايه بي آبروئي است ، آثار و نوشته‏هاي مفيد و سودمند ما نيز با برآورد قبلي نيست ، يعني بر اساس محاسبه احتياجات و درجه بندي ضرورتها صورت نگرفته است ، هر كسي به سليقه خود آنچه را مفيد مي‏داند مي‏نويسد و منتشر مي‏كند ، بسي مسائل ضروري و لازم كه يك كتاب هم در باره آنها نوشته‏ نشده است و بسي موضوعات كه بيش از حد لازم كتابهائي در باره آنها نوشته شده است و هي پشت سر هم نوشته مي‏شود . از اين نظر ، مانند كشوري هستيم كه اقتصادش پايه اجتماعي ندارد ، هر كسي به سليقه خود هر چه مي‏خواهد توليد مي‏كند و يا از خارج وارد مي‏نمايد ، بدون آنكه يك نيروي حسابگر ، آنها را رهبري كند و ميزان توليد كالا يا وارد كردن كالا را بر طبق احتياجات ضروري كشور ، تحت كنترل در آورد . به‏ عبارت ديگر همه چيز به دست " تصادف " سپرده شده است . بديهي است‏ كه در چنين وضعي برخي كالاها بيش از حد لزوم و تقاضا عرضه مي‏شود و بي‏ مصرف مي‏ماند و برخي كالاها به هيچ وجه در بازار يافت نمي‏شود . اينكه راه علاج چيست ؟ ساده است . هسته اولي اين كار اصلاحي را همكاري‏ و همفكري گروهي از اهل تأليف و تصنيف و مطالعه مي‏تواند بوجود آورد . ولي متأسفانه غالبا ما آنچنان شيفته و عاشق سليقه خود هستيم كه هر كدام‏ فكر مي‏كنيم تنها راه صحيح همان است كه خود ما يافته‏ايم . من گاهي به‏ برخي از اهل تأليف ، اين پيشنهاد را عرضه كرده‏ام ، اما آنها به جاي‏ استقبال ، رنجيده و اين را نوعي تخطئه سليقه خود تلقي كرده‏اند . اين بنده هرگز مدعي نيست كه موضوعاتي كه خودش انتخاب كرده و درباره‏ آنها قلمفرسائي كرده است لازم ترين موضوعات بوده است ، تنها چيزي كه‏ ادعا دارد اين است كه به حسب تشخيص خودش از اين اصل ، تجاوز نكرده كه‏ تا حدي كه برايش مقدور است در مسائل اسلامي " عقده گشائي " كند و حتي‏ الامكان حقايق اسلامي را آنچنانكه هست ارائه دهد ، فرضا نمي‏تواند جلوي‏ انحرافات عملي را بگيرد ، باري حتي الامكان با انحرافات فكري مبارزه‏ نمايد و مخصوصا مسائلي را كه دستاويز مخالفان اسلام است روشن كند ، و در اين جهت " الا هم فالاهم " را لا اقل به تشخيص خود - رعايت كرده است. مقدمه‌ی کتاب عدل الهی، استاد مطهری، صص 14 و 15 تاریخ این مقدمه: 29 خرداد 1352 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
ممكن است كسى از نظر فلسفى- طرز تفكر مادى نداشته باشد- ولى اخلاقا و عملا مادى باشد-. ولى غالبا ماديت اخلاقى- منجر به ماديت فلسفى مى‌شود- يعنى ماديت اخلاقى طبعا آدمى را- بانتخاب ماديت فلسفى متمايل مى‌كند- فرو رفتن در شهوات حيوانى سبب مى‌شود كه- انسان براى اينكه عمل خود را نزد وجدان خود- و نزد ديگران توجيه كند تمام معنويات- و مخصوصا سر سلسله آنها را- كه اعتقاد به خدا است منكر گردد- فلسفه مادى را از اين جهت مى‌پذيرد- كه بتواند ماديت اخلاقى خود را توجيه نمايد-. بالاتر اينكه شيفتگى بماديات- در طرز تفكر شخص اثر مى‌گذارد- بطورى كه مطلب بر خود شخص مشتبه مى‌شود- به اين معنى كه دستگاه فكرى او- آن چنان اسير تمايلات نفسانى مى‌شود- و مجرى بى چون و چراى آنها واقع مى‌گردد- كه خود شخص نمى‌فهمد كه- از آزادى فكر برخوردار نيست-. اصول فلسفه و روش رئالیسم (این کتاب، تألیف علامه طباطبایی است اما پاورقی به قلم شهید مطهری است و این مطلب، از پاورقی است) ج 5 صص 45 و 46 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
غريزه پرسش يكي از غرايز اوليه بشري است و نمونه رشد و اعتلاي دستگاه‏ فكر و انديشه است . حالت پرسش و سؤال وقتي در ذهن نسبت به مطلبي پيدا مي‏شود كه ذهن درباره آن مطلب دچار شك و ترديد شده باشد ، و به طور كلي‏ شك ، حاكي از نوعي رشد و اعتلاء است . حيوان شك نمي كند ، نه از آن‏ جهت كه به مرحله بالاتر از شك يعني يقين رسيده است ، بلكه در مرحله دون‏ شك است . بسياري از انسانها در مرحله دون شك‏اند نه در مرحله فوق شك . طفل از حدود سه سالگي و گاهي كمتر شروع مي‏كند به سؤال و پرسش از پدر و مادر و پرستار درباره اموري كه دور و برش هستند و نظرش را جلب مي‏كنند ، علي الاتصال مي‏پرسد كه اين چيست و آن چيست ؟ فلان چيز براي چيست ؟ و امثال اينها . روان شناسان سه سالگي را سن پرسش نام داده‏اند . يكي از مسائل تربيتي ، كيفيت مواجهه پدر و مادر و ساير مربيان است در برابر سؤالات اطفال . البته نبايد جلوي اين غريزه را گرفت و ممانعت كرد و هم نبايد به آنها دروغ گفت ، بايد در حدود فهم خود آنها ، آنها را راهنمايي كرد ... . سؤال ، از جهلي آميخته به علم ، ناداني اي آميخته به دانش پيدا مي‏شود . يعني يك مجهول در برابر بشر خودنمايي مي‏كند ، از طرفي آن مجهول را نمي‏ داند ، و از طرف ديگر مي‏فهمد كه مجهولي دارد ، يعني به جهل خود پي برده‏ است ، لهذا سؤال مي كند . اگر آن مجهول برايش معلوم باشد سؤال نمي كند ، و اگر هم آن مجهول واقعا برايش مجهول باشد اما خودش التفات به جهل و بي خبري خود نداشته باشد ، باز در صدد جستجو و تحقيق بر نمي آيد . پس‏ انسان وقتي در صدد تحقيق و جستجو و پرسش بر مي‏آيد كه نداند ، اما بداند كه نمي داند . اين است كه دانشمندان گفته‏اند بزرگترين امتياز انسان‏ نسبت به ساير جانداران آن است كه جهل او جهل بسيط است ، يعني به جهل‏ خود مي‏تواند علم و توجه داشته باشد و بداند كه نمي داند ، و در نتيجه در صدد سؤال و جستجو و تحقيق برآيد . برخلاف حيوانها كه جهل آنها جهل مركب‏ است ، يعني هر چه را نمي دانند ، نمي دانند كه نمي دانند ، قهرا در صدد تحقيق بر نمي آيند و نمي توانند برآيند . پرسش كليد دانش است پرسش كليد دانش است . در كتب حديث آمده كه امام باقر ( ع ) فرمود : " « الا ان مفتاح العلم السؤال » " . ( كليد دانش ، پرسش است ) . بیست گفتار، استاد مطهری، صص 269 و 270 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
با عرض تسلیت سال‌روز شهادت شیخ الأئمة امام جعفر صادق علیه السلام، مطلبی از شهید علامه مطهری رضوان الله علیه در مورد ایشان تقدیم می‌گردد: زمان امام صادق ( ع ) زماني بود كه برخورد افكار و آراء و جنگ عقايد شروع شده بود و ضرورت ايجاب مي‏كرد كه امام كوشش خود را در اين صحنه و اين جبهه قرار دهد . هميشه بايد در اين گونه امور به اثر كار توجه داشت‏ : سيدالشهداء ( ع ) دانست كه شهادتش اثر مفيد دارد ، قيام كرد و شهيد شد و اثرش هنوز هم باقي است ، امام صادق ( ع ) فرصت را براي تعليم و تأسيس كانون علمي مناسب ديد ، به اين كار همت گماشت . بغداد كه كانون‏ جنبش علمي اسلامي صدر اسلام است در زمان امام صادق ( ع ) بنا شد . ظاهرا ايشان آخر عمر سفري به بغداد آمده است . اثر امام صادق ( ع ) است كه‏ مي‏بينيم شيعه ، در مقدم ساير فرق ، در علوم اسلامي پيشقدم و مؤسس شد و يا لااقل دوش به دوش ديگران حركت كرد و در همه رشته‏ها از ادب و تفسير و فقه و كلام و فلسفه و عرفان و نجوم و رياضي و تاريخ و جغرافي كتابها نوشت‏ و رجال بزرگ بيرون داد و عالي‏ترين و نفيس‏ترين آثار علمي را به جهان‏ تحويل داد . اگر امروز مي‏بينيم اصلاح طلباني ، به رسميت مذهب شيعه بعد از هزار سال اقرار و اعتراف مي‏كنند به خاطر اين است كه شيعه يك مكتب‏ واقعي اسلامي است و آثار شيعي در هر رشته نشان مي‏دهد كه ديگر نمي‏توان‏ اتهامات سياسي به آن بست . اين آثار مولود ايمان و عقيده است ، سياست‏ نمي‏تواند اينچنين فقه يا اخلاق يا فلسفه و عرفان يا تفسير و حديثي به وجود آورد . رسميت امروز شيعه معلول طرز كار و عمل آن روز امام صادق سلام الله عليه است . مقصود اين است كه ائمه اطهار ( ع ) در هر زماني مصلحت اسلام و مسلمين‏ را در نظر مي‏گرفتند و چون دوره‏ها و زمانها و مقتضيات زمان و مكان تغيير مي‏كرد خواه و ناخواه همان طور رفتار مي‏كردند كه مصالح اسلامي اقتضا مي‏كرد و در هر زمان جبهه‏اي مخصوص و شكلي نو از جهاد به وجود مي‏آمد و آنها با بصيرت كامل آن جبهه‏ها را تشخيص مي‏دادند . اين تعارضها نه تنها تعارض واقعي نيست ، بلكه بهترين درس آموزنده‏ است براي كساني كه روح و عقل و فكر مستقيمي داشته باشند ، جبهه‏شناس‏ باشند و بتوانند مقتضيات هر عصر و زماني را درك كنند كه چگونه مصالح‏ اسلامي اقتضا مي‏كند كه يك وقت مثل زمان سيدالشهداء ( ع ) نهضت آنها شكل‏ قيام به سيف به خود بگيرد و يك زمان مثل زمان امام صادق ( ع ) شكل‏ تعليم و ارشاد و توسعه تعليمات عمومي و تقويت مغزها و فكرها پيدا كند و يك وقت شكل ديگر " « إن في ذلك لذكري لمن كان له قلب أو ألقي السمع‏ و هو شهيد »" ( ق/37 ). بیست گفتار، صص 184 و 185 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
جامعه اسلامی را خطر از داخل تهدید می‌کند. از کتاب پانزده گفتار شهید مطهری https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
علامه جوادی آملی: او (شهید علامه مطهری) تا مطلب را در کنار دلیل مبرهن نمی‌یافت، نمی‌گفت و نمی‌نوشت. مصلح بیدار (در مورد شهید مطهری) جلد 2 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
مرحوم آية الله خزعلی‌ فقیه وقت شورای نگهبان و حافظ کل قرآن کریم و نهج البلاغه: استاد شهید مطهری، طلبه، تلاشگر، متعبد، متفکر، متتبع، نقاد، محقق، استاددیده، استاد، مدرس، مجتهد، رابط حوزه و دانشگاه، نویسنده، متعهد، مبلغ، مرابط، مرزبان، مدافع صریح، روشنگر، رسواگر، مقاوم، نستوه،... بالأخره شهید. مصلح بیدار، ج 2 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
منشأهای خطا از نظر قرآن‏ از جمله منشأهایی که قرآن برای خطا ذکر می‌کند این است که انسان گمان را به جای یقین بگیرد. اگر بشر خود را مقید کند که در مسائل تابع یقین باشد و گمان را به عوض یقین نپذیرد، به خطا نخواهد افتاد [2]. قرآن روی این مسئله‌ بسیار تأکید نموده است و حتی در یک جا تصریح دارد که بزرگترین لغزشگاه فکری بشر همین پیروی از گمان است و یا در جای دیگر خطاب به پیامبر می‌فرماید: وَ انْ تُطِعْ اکثَرَ مَنْ فِی الْارْضِ یضِلّوک عَنْ سَبیلِ اللهِ انْ یتَّبِعونَ الَّا الظَّنَّ وَ انْ هُمْ الّا یخْرُصونَ‏ [3]. اکثر مردم زمین چنین‌‏اند که از گمان پیروی می‌کنند. تو هم اگر بخواهی از آنها پیروی کنی تو را نیز گمراه می‌کنند چون مردم تابع گمانند نه یقین و به . البته باید توجه داشت که در مسائل ظنّی و احتمالی و در مواردی که نمی‌توان یقین حاصل نمود، می‌باید همان ظن و احتمال را در نظر گرفت. اما ظن را به جای ظن و احتمال را به جای احتمال باید پذیرفت نه آنکه ظن و احتمال را به جای یقین در نظر گرفت. این دومی است که ایجاد خطا می‌کند. ↩ . انعام/ 116 ↩ همین دلیل خطا می‌کنند. و یا در آیه دیگری می‌فرماید: وَ لا تَقْفُ ما لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ‏ [1]. آنچه را که بدان علم نداری پیروی مکن. این تذکری است که در طول تاریخ اندیشه بشر، اول بار قرآن به بشر داده است و او را از این‏گونه خطا نهی کرده است. دومین منشأ خطا در ماده استدلال که بالاخص در مسائل اجتماعی مطرح می‌شود، مسئله‌ تقلید است. بسیاری از مردم این‏گونه‏‌اند که چیزهای مورد باور اجتماع باورشان می‌شود؛ یعنی چیزی که در اجتماع مورد قبول قرار گرفته است و یا نسل‌های گذشته آن را پذیرفته‏‌اند، صرفاً به دلیل اینکه نسل‌های گذشته آن را قبول کرده‌اند می‏‌پذیرند. قرآن می‌فرماید هر مسئله‌ای را با معیار عقل بسنجید نه اینکه هرچه نیاکان شما انجام دادند آن را سند بدانید یا آنکه آن را بکلی طرد کنید. بسا مسائل هست که در گذشته مطرح شده و در همان موقع هم غلط بوده اما مردم آن را پذیرفته‌‏اند و بسا مسائل درست که در زمان‌های دور عرضه شده اما مردم به دلیل نادانی از قبول آن خودداری کرده‌اند. در پذیرش این مسائل باید از عقل و اندیشه مدد گرفت نه اینکه کورکورانه به تقلید پرداخت. قرآن اغلب پیروی از آباء و اجداد را در مقابل عقل و فکر قرار . اسراء/ 36. ↩ می‌دهد: وَ اذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعوا ما انْزَلَ اللهُ قالوا بَلْ نَتَّبِعُ ما الْفَینا عَلَیهِ اباءَنا ا وَ لَوْ کانَ اباؤُهُمْ لایعْقِلونَ شَیئاً وَ لا یهْتَدونَ‏[1]. به ایشان گفته می‌شود از دستورات الهی پیروی کنید. می‌گویند آیا از روشهای پدرانمان دست برداریم؟ آیا اگر پدران و مادران شما شعور نداشتند شما باید جریمه بی‌شعوری آنها را بدهید؟! قرآن تأکید می‌کند که قدمت یک اندیشه نه دلیل کهنگی و غلط بودن آن است و نه موجب صحت و درستی آن. کهنگی در امور مادی راه می‌یابد اما حقایق هستی هرقدر که زمان بر آنها گذشته باشد کهنه و فرسوده نمی‌شوند. حقیقتی مثل‏ «انَّ اللهَ لایغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی‏ یغَیروا ما بِانْفُسِهِمْ» تا دنیا دنیاست پابرجا و استوار و صادق است. قرآن می‌گوید باید با سلاح عقل و اندیشه با مسائل روبرو شد؛ نباید عقیده‌ای درست را به دلیل آنکه دیگران انگ و برچسب به انسان می‌‏زنند رها کرد و نباید عقیده‌ای را به صرف تعلق داشتن به این یا آن شخصیت بزرگ و معروف پذیرفت. در هر زمینه‌‏ای باید خود به تحقیق و بررسی در مورد مسائل پرداخت‏ [2]. . بقره/ 170. ↩ . مسئله‌ تقلید از نیاکان یا بزرگان یا مد زمانه و یا رنگ اجتماع که قرآن به شدت از آن نهی می‌کند نباید با مسئله‌ تقلید از مجتهد اعلم و اعدل که در فقه مطرح می‌شود و امری واجب و مبتنی بر رعایت تخصص و استفاده از دانش تخصصی است، اشتباه و خلط شود. ↩ عامل مؤثر دیگر در ایجاد خطا که قرآن از آن یاد می‌کند پیروی از هوای نفس و تمایلات نفسانی و داشتن غرض و مرض است. به قول مولوی: چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شد در هر مسئله‌ای تا انسان خود را از شر اغراض بی‏‌طرف نکند نمی‌تواند صحیح فکر کند؛ یعنی عقل در محیطی می‌تواند درست عمل بکند که هوای نفس در کار نباشد. استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج 1، صص 59 تا 62 (شماره صفحات بر اساس نرم افزار «استاد مطهری» است.) https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
اهمیت تعلیم و تعلم 1 رسول اكرم و دو حلقه جمعيت رسول اكرم " ص " وارد مسجد ( مسجد مدينه ( 1 " شد ، چشمش به دو اجتماع افتاد كه از دو دسته تشكيل شده بود ، و هر دسته‏اي حلقه‏اي تشكيل‏ داده سر گرم كاري بودند : يك دسته مشغول عبادت و ذكر و دسته ديگر به‏ تعليم و تعلم و ياد دادن و ياد گرفتن سرگرم بودند ، هر دو دسته را از نظر گذرانيد و از ديدن آنها مسرور و خرسند شد . به كساني كه همراهش بودند رو كرد و فرمود : " اين هر دو دسته كار نيك مي‏كنند و . 1 مسجد مدينه ، در صدر اسلام ، تنها براي اداء فريضه نماز نبود ، بلكه‏ مركز جنب و جوش و فعاليتهاي ديني و اجتماعي مسلمانان همان مسجد بود . هر وقت لازم مي‏شد اجتماعي صورت بگيرد مردم را به حضور در مسجد دعوت‏ مي‏كردند ، و مردم > بر خير و سعادتمند " . آنگاه جمله‏اي اضافه كرد : " لكن من براي تعليم و داناكردن فرستاده شده‏ام " ، پس خودش به طرف همان دسته كه به كار تعليم و تعلم اشتغال داشتند رفت ، و در حلقه آنها نشست ( 2 ) . > از هر خبر مهمي در آنجا آگاه مي‏شدند . و هر تصميم جديدي گرفته مي‏شد در آنجا به مردم اعلام مي‏شد . مسلمانان تا در مكه بودند از هرگونه آزادي و فعاليت اجتماعي محروم‏ بودند ، نه مي‏توانستند اعمال و فرائض مذهبي خود را آزادانه انجام دهند و نه مي‏توانستند تعليمات ديني خود را آزادانه فرا گيرند . اين وضع ادامه‏ داشت تا وقتي كه اسلام در نقطه حساس ديگري از عربستان نفوذ كرد كه نامش‏ " يثرب " بود ، و بعدها به نام " مدينة النبي " يعني شهر پيغمبر معروف شد . پيغمبر اكرم بنا به پيشنهاد مردم آن شهر و طبق عهد و پيماني‏ كه آنها با آن حضرت بستند ، به اين شهر هجرت فرمود . ساير مسلمانان نيز تدريجا به اين شهر هجرت كردند . آزادي فعاليت مسلمانان نيز از اين وقت‏ آغاز شد . اولين كاري كه رسول اكرم بعد از مهاجرت به اين شهر كرد ، اين‏ بود كه زميني را در نظر گرفت ، و با كمك ياران و اصحاب اين مسجد را در آنجا ساخت . . 2 منية المريد ، چاپ بمبئي ، صفحه . 10 استاد مطهری ،داستان راستان ج اول صص 1 و 2 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
أهمّیّت آزادی معنوی تنها آزادی اجتماعی مقدس نیست، بلکه آزادی معنوی هم مقدس است و آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر و عملی نیست. و این است درد امروز جامعه بشری که بشر امروز می‌خواهد آزادی اجتماعی را تأمین کند ولی به دنبال آزادی معنوی نمی‌رود؛ یعنی نمی‌تواند، قدرتش را ندارد، چون آزادی معنوی را جز از طریق نبوت، انبیاء، دین، ایمان و کتاب‌های آسمانی نمی‌توان تأمین کرد. استاد مطهری، آزادی معنوی، ص16 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
مساله چشم‏زخم مقدمتا دو مطلب را عرض بكنم . يكي اينكه چشم‏زخم اگر هم حقيقت باشد به اين معناي رايج امروز در ميان ما بالاخص در ميان طبقه نسوان كه فكر مي‏كنند همه مردم چشمشان شور است قطعا نيست . همان كفار جاهليت هم به‏ چنين چيزي قائل نبودند ، بلكه معتقد بودند كه يك نفر وجود دارد و احيانا در يك شهر ممكن است يك نفر يا دو نفر وجود داشته باشند كه چنين خاصيتي‏ در نگاه و نظر آنها باشد . پس قطعا به اين شكل كه همه مردم داراي چشم شور هستند و همه مردم به‏ اصطلاح نظر مي‏كنند ، نيست . دوم : اگر بعضي مردم داراي چنين خصلت و خاصيتي باشند ، آيا آيه " ²و ان يكاد الذين كفروا ليزلقونك بابصارهم" خاصيت جلوگيري از چشم‏زخم‏ دارد ؟ ما تا حالا به مدركي ( حديثي ، جمله‏اي ) برخورد نكرده‏ايم كه دلالت‏ كند و بگويد از اين آيه براي چشم‏زخم استفاده كنيد . اينكه چشم‏زخم حقيقت‏ است يا نه ، يك مساله است ( فرضا حقيقت است ولو در بعضي از افراد ) و اينكه اين آيه براي دفع چشم‏زخم باشد مساله ديگري است . چيزي كه از طرف پيغمبر يا ائمه به ما نرسيده باشد ، از پيش خود نبايد بتراشيم . نظر به اينكه روح مردم براي چنين چيزي آمادگي دارد [ آن را از پيش خود مي‏سازند . ] از شعارهايي كه مردم انتخاب مي‏كنند روحيه مردم را مي‏شود شناخت . ما در قرآن آيه زياد داريم ، آياتي كه براي شعار قراردادن‏ فوق‏العاده عالي است ، جمله‏هاي زيادي داريم از پيغمبر و ائمه ، ولي هيچ‏ آيه‏اي به اندازه آيه " « و ان يكاد الذين كفروا »" در ميان مردم براي‏ شعار رايج نشده است . در هر خانه‏اي كه بروي مي‏بيني يك " ان يكاد " آنجا زده‏اند ، يعني چشم تو كور كه خانه و زندگي من را مي‏بيني ، اين تابلو را اينجا نصب كرده‏ام براي اينكه چشم تو كور باشد . اين امر يك حالت‏ خودخواهي در مردم از يك طرف و يك حالت بدبيني به ديگران از ناحيه‏ ديگر را نشان مي‏دهد . شما همه شهر تهران را بگرديد ، به ندرت ديده مي‏شود كه در خانه‏اي مثلا آيه " « هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون » " ( 1 ) تابلو . 1 زمر / . 9 شده باشد. براي شعار چه از اين بهتر: " « هل يستوي الذين يعلمون و الذين‏ لا يعلمون »" ؟ براي شعار چه از اين بهتر : " « ان اكرمكم عند الله‏ اتقيكم »" (1)؟ اينقدر هست الي ماشاالله ، آياتي كه انسان هر وقت يكي‏ از آنها را نگاه كند براي او يك درس و آموزش است . اينها را انسان‏ نمي‏بيند ولي در هر خانه‏اي كه برويد آيه " « و ان يكاد الذين كفروا " را مي‏بينيد ، يعني منم كه خداوند چنين نعمتهايي به من داده و تويي كه‏ چشم شور داري و مي‏خواهي چشم زخم به ما بزني ، براي اينكه جلوي چشم شور تو را گرفته باشم اين تابلو را در اينجا نصب كرده‏ام ، و شايد كمتر خانه‏اي‏ است كه چنين چيزي در آن نباشد . حال منطقا چگونه است ؟ آيا چشم‏زخم مي‏تواند حقيقت باشد يا نه ؟ و اگر حقيقت است آيا امر جسماني است يا امر روحي و نفساني ؟ در اينكه اجمالا چنين حقيقتي هست نمي‏شود ترديد كرد ، منتها بعضي از علماي جديد معتقدند كه در برخي از چشمها چنين خاصيتي هست ، يعني بعضي از چشمها نوعي اشعه را از خود بيرون مي‏دهند كه اين اشعه يك اثر سوئي در اشيا وارد مي‏كند ، مخصوصا اگر با يك نگاه و نظر مخصوص باشد . قبول‏كردن‏ اين حرفها در قديم خيلي مشكل بود كه انسان بگويد يك نفر وقتي كه نگاه‏ مي‏كند ، از چشم او شعاعي بيرون مي‏آيد كه مثلا مي‏تواند يك سنگ را بتركاند ، اصلا قابل باوركردن نبود . ولي امروز كه ميدان عمل اين شعاعها و امثال‏ اينها پيدا شده كه چقدر در طبيعت امواج وجود دارد و اين امواج چه كارهاي‏ خارق‏العاده‏اي را انجام مي‏دهند ، ديگر اين امر تعجبي ندارد كه شعاعي‏ . 1 حجرات / . 13 از چشم يك انسان بيرون بيايد و واقعا يك شتر را به زمين بزند . تاثير اعمال روحي از اين بالاتر مساله نفوس است ، و اين قضيه بيشتر به نفوس برمي‏گردد تا به شعاع چشم . آن وقت اين مساله داخل مساله ديگري مي‏شود : مساله‏ تاثير اعمال روحي ، كه يك بحث بسيار وسيعي است و از قديم فلاسفه‏اي از قبيل بوعلي سينا ، ملاصدرا و ديگران اين مساله را طرح كرده‏اند و در عصر جديد هم اين مساله به شدت بيشتري مطرح است . مرحوم حسين كاظم‏زاده‏ ايرانشهر كه شايد اسمش را شنيده باشيد پيرمردي بود كه در زمان ما فوت‏ كرد . يك مرد ايراني بود و تحصيلات قديمه هم داشت . در حدود پنجاه سال‏ پيش به اروپا رفت و ظاهرا در سويس مانند يك درويش و يك قطب سكنا كرد و به ايران نيامد ولي در عين حال فكرش فكر شرقي و اسلامي بود . همه‏ كتابهايي كه نوشته در اين زمينه است . كتاب كوچكي نوشته است به نام‏ تداوي روحي . او در آنجا يك بحث خيلي عالي كرده است و نظريات علماي‏ جديد را راجع به تاثيرات روحي و رواني بيان كرده است . البته دايره‏ تاثيرات روحي و رواني ، يك وقت در  منطقه وجود خود انسان است . ادامه دارد 👇 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
نجوم ریاضی، معتبر است. نجوم احکامی، نامعتبر است. این حدیث در وسائل است: عبد الملک بن اعْین می‌آید خدمت امام صادق علیه السلام. عبد الملک برادر زُراره است و خودش هم از راویان بزرگ و مرد عالمی است. او نجوم خوانده بود و به همین جهت به این چیزها عمل می‌کرد. کم کم احساس کرد برای خودش مصیبت درست کرده؛ مثلاً از خانه بیرون می‌آید، یک وقت می‌بیند که امروز قمر در عقرب است، اگر بروم چنین خواهد شد، یک روز می‌بیند فلان ستاره از جلویش درآمد. کم کم خود بیچاره‌اش احساس کرد که دست و پایش به کلی بسته شده است. روزی آمد خدمت امام صادق علیه السلام و عرض کرد: یاابن رسول الله! من به نجوم احکامی مبتلا شده‌ام‌ [1]. من کتاب‌هایی در این زمینه دارم و کم کم احساس می‌کنم که مبتلا شده‌ام، اصلاً گرفتار شده‌ام و تا به این کتاب‌ها مراجعه نکنم در هیچ کاری نمی‌توانم تصمیم بگیرم. تکلیف من چیست؟ امام صادق با تعجب فرمود: تو از اصحاب ما، تو راوی روایات ما به این چیزها عمل می‌کنی؟! بله یا ابن رسول الله. فرمود: الآن بلند شو برو منزل؛ به محض رسیدن، تمام این کتاب‌ها را آتش بزن، و دیگر نبینم که حتی به یک کلمه از این حرفها عمل کرده‌ای. علی رغم یک سلسله روایات که در این زمینه هست، ما یک سلسله روایات دیگر داریم که در تفسیرالمیزان در ذیل یکی از آیات سوره فصّلت (فی ایامٍ نَحِساتٍ) [2] ذکر شده است. از مجموع روایاتی که از اهل 1- البته نجوم ریاضی غیر از نجوم احکامی است. اشتباه نشود، دو نجوم داریم. نجوم ریاضی یعنی حساب خسوف و کسوف و امثال اینها، و جزء ریاضیات است. نجوم احکامی است که بی‌اعتبار است. 2- فصلت/ 16. بیت اطهار رسیده است این مطلب استنباط می‌شود که این امور یا اساساً اثر ندارد و یا اگر هم اثر دارد توکل به خدا و توکل به پیغمبر و اهل بیت پیغمبر اثر اینها را از بین می‌برد. بنابراین یک مسلمان، شیعه واقعی، در عمل به این امور اعتنا نمی‌کند؛ اگر می‌خواهد به مسافرت برود، صدقه بدهد، به خدا توکل کند، به اولیای خدا توسل بجوید و به هیچ یک از این امور اعتنا نکند. از همه بالاتر این است که شما ببینید در تاریخ پیغمبر و ائمه اطهار آیا یک دفعه هم اتفاق افتاده که خود آنها به این مسائل عمل کنند؟! «سیره» یعنی چنین چیزها. آیا آنها در منطق عملی خودشان از این‌جور امور استفاده کرده‌اند یا نه؟. استاد مطهری، سیری در سیره نبوی، صص 74 و 75 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
تسلط علمی و انصاف إعلامِ نظرِ اسلام‌شناسِ کم‌نظیر (أعنی شهید علامه مطهری) در مورد جزوه‌ی اسلام‌شناسی دکتر علی شریعتی: این جزوه مانند غالب نوشته‌های نویسنده (دکتر علی شریعتی) از نظر ادبی و هنری اعلاست و از نظر علمی متوسط است و از نظر فلسفی کمتر از متوسط و از نظر دینی و اسلامی صفر است. استاد مطهری و روشنفکران ص 34 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
اشتباه کردن یک فیلسوف بهتر است یا اشتباه نکردن یک عامی؟ فرق است میان اشتباه کردن یک فیلسوف و حتی اشتباه نکردن یک عامی؛ یعنی اشتباه کردن یک فیلسوف بر اشتباه نکردن یک عامی ترجیح دارد تا چه رسد بر اشتباه کردن یک عامی، چرا؟ زیرا یک فیلسوف در تلاش است که خود را به قلّه‌‏ای برساند، از یک راه پر پیچ و خم کوهستانی می‌خواهد بالا برود (در حالی که گاهی جهتها برایش نامشخص می‌شود) بلکه خودش را به قلّه برساند. آدم قهرمان از این پیچ به آن پیچ و از این دره به آن دره می‌رود و بر سر صد دوراهی قرار می‌گیرد، به خوبی می‌فهمد که از کدام طرف باید برود، ولی به صد و یکمی که می‌رسد راه را گم می‌کند؛ یکدفعه به یک لغزشگاه بزرگ می‌رسد، زیر پایش را نگاه می‌کند می‌بیند هزار متر تا درّه فاصله است، پایش را به زمین می‌گذارد، همان جا معلّق می‌شود و سقوط می‌کند. این فرد اشتباه کرد و به مقصد نرسید. اما آن آقای ضدّ قهرمان آن کسی که وقتی چشمش به کوه می‏افتد فکر رفتنش را هم نمی‌کند، در دامنه کوه می‌ایستد و فقط تماشا می‌کند، او سالم مانده است. حال آیا این که سالم مانده برتری دارد بر آنکه اشتباه کرد و افتاد؟ نه، او به این دلیل سالم مانده که پایش را آنجا نگذاشته است؛ یکی از آن دهها نکته‌ای را که او کشف کرده این کشف نکرده است. آن بیچاره صد جاده مجهول را کشف کرد، یک جا هم اشتباه کرده و به خاطر اشتباهی که کرده سقوط کرده و مرده است. اشتباه کردن او، سقوط و مرگ او، بر نمردن این فضیلت دارد، چون این فرد قدمی بر نداشته است. لهذا اشتباه امثال کانت و هگل هم ارزش دارد چرا که اینها پیچ و خم‏ها را تا مقدار زیادی رفته‌اند، ولی این آقایان اصلاً نرفته‌اند و نمی‌دانند پیچ و خم راه چیست و کجاست. استاد مطهری، مسئله [گمان کرامتی این است که املای مسأله درست است] شناخت، صص 118 و 119 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
انقلاب اسلامی یا اسلام انقلابی؟ ولی خوشبختانه در این صد ساله اخیر این مسائل از نو مطرح شد. حرف من این است: حالا که مطرح شده است ما بر سر یک دوراهی قرار گرفته‌ایم. گفتیم که اسلام با انقلاب پیوند دارد، بذر انقلاب در اسلام وجود دارد. ولی ما مسلمان‌های به اصطلاح انقلابی، ما که الان، هم مسلمانیم و هم معتقد به انقلاب، بر سر یک دوراهی قرار گرفته‌ایم و این دوراهی خیلی دقیق است یعنی در ابتدا تشخیص داده نمی‌شود که دو راه است اما واقعا دو راه است و تدریجا با یکدیگر زیاد فاصله می‌گیرند و آن این است که انقلاب اسلامی یا اسلام انقلابی؟ آینده ما چه باید باشد؟ راه آینده ما راه انقلاب اسلامی باید باشد یا راه اسلام انقلابی؟ انقلاب اسلامی یعنی راهی که هدف اسلام و ارزش‌های اسلامی است، انقلاب و مبارزه برای برقراری ارزش‌های اسلامی است، یعنی مبارزه برای ما هدف نیست وسیله است، اسلام و ارزش‌های اسلامی برای ما هدف است. ما انقلاب می‌کنیم برای ارزش‌های اسلامی، مبارزه می‌کنیم برای ارزش‌های اسلامی، پس هدف برای ما اسلام است، مبارزه و انقلاب برای ما وسیله است. اما عده‌ای میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی اشتباه می‌کنند یعنی برای آنها مبارزه و انقلاب هدف است، اسلام وسیله‌ای است برای مبارزه و انقلاب. نتیجه‌اش این است که از اسلام انتخاب می‌کنیم؛ هر چه از اسلام ما را در مسیر مبارزه قرار بدهد آن را قبول می‌کنیم و هر چه از اسلام- لااقل فکر کنیم- ما را در مسیر مبارزه قرار ندهد آن را از اسلام طرد می‌کنیم. آنوقت بر اساس این که ما اسلام را هدف و مبارزه و جهاد را وسیله‌ای برای برقراری ارزش‌های اسلامی بدانیم یا مبارزه را هدف بدانیم تفسیرها از اسلام، انسان، توحید، تاریخ، جامعه و تفسیرها از آیات قرآن متضاد و متناقض می‌شود. آن که مبارزه را هدف می‌داند می‌گوید من همیشه باید در حال مبارزه باشم و اصلا اسلام آمده برای مبارزه. نه، اسلام نیامده برای مبارزه، در اسلام عنصر مبارزه هست. اسلام خیلی دستورها آورده است یکی از آنها مبارزه‏ است اما نه این که اسلام آمده فقط برای مبارزه و هدفی جز مبارزه ندارد. اسلام آمده برای این که بشریت را به سعادت برساند، یکی از وسایلی که در شرایط خاص از آن وسایل استفاده می‌کند مبارزه است. استاد مطهری، آینده انقلاب اسلامی ایران، صص 92 و 93 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
از آن شاهکارهای سیاسی مرحوم سید حسن مدرس نقل می‌کنند که در همان دوره تقریباً چهل و پنج سال پیش یک موجی پیدا شده بود- که هر چند وقت یک بار هم پیدا می‌شود و آن وقت این موج شدیدتر از امروز بود- که ما باید لغات بیگانه را (به قول اینها) از زبان فارسی بیرون بریزیم و اصلًا نباید هیچ لغت عربی در زبان ما وجود داشته باشد. این موج در مجلس هم راه پیدا کرده بود و می‌خواستند آن را به صورت یک قانون در بیاورند. مرحوم مدرس با این فکر مبارزه می‌کرد. (گاهی یک شوخی، یک متلک، یک هو کردن اثرش از چند برهان بیشتر است.) گفته بود بسیار خوب، حالا ببینیم چی می‌‏شِد! (به قول خودش؛ اصفهانی بود)، چه از آب در می‌آید! رو کرده بود به رئیس مجلس و گفته بود آقای رئیس مجلس! اسم من حسنِس، اسم جنابعالی هم حسینِس، حالا این اسمها را می‌خواهند تبدیل کنند به فارسی، پس من می‌شوم «نیک»، حسین هم که تصغیر حسن است می‌شود نیکچه، پس بعد از این من نیکم شما نیکچه، مثل دیگ، دیگچه؛ یک چند تا از اینها را با همدیگر جور کرد، مجلس خندید، لایحه به همین [شوخی] از بین رفت. استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج 6، ص195 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402