eitaa logo
شعر | محسن علیخانی
1.3هزار دنبال‌کننده
508 عکس
48 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در مکتب جعفری، شهامت عشق است مردن به مسیر علم و طاعت عشق است کشتند و ربودند و دریدند ولی اینگونه رسیدن به شهادت عشق است پ.ن: حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ حمزه اکرمی، استاد حوزه علمیه ماهشهر به شهادت رسید. @MohsenAlikhanySher
برخیز ز خواب و آسمان را بنگر هم مشتری و ستارگان را بنگر بیهوده مدان خلقت آیاتش را با دیده جان و دل جهان را بنگر @MohsenAlikhanySher
اینجا کسی که باز لبش بر شکایت است بر سفره‌ای نشسته که تا بی‌نهایت است ما بندگان جود حسن تا قیامتیم رنگین کمان چهره‌ی ما از خجالت است زهرا، حسن، حسین و علی، مصطفی... خدا! این خانواده عادتشان بر کرامت است در پیش مجتبی که کسی بی نصیب نیست! آقای ما، خدای کرم! با عنایت است! هر کس که از دو دست حسن بی‌نصیب شد توفیق او کم است اگر کم سعادت است شایسته نیست پیش حسن التماس‌ها «در حضرت کریم تمنا چه حاجت است» پ.ن: ۱. مصرع آخر تضمین شعر حضرت حافظ است: ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست در حضرت کریم تمنا چه حاجت است؟! ۲. «حضرت» به معنای «حضور» است. @MohsenAlikhanySher
غزل قدیمی سیل اشک آید ز مژگانم در این شب‌های قدر از خجالت غرق بارانم در این شب‌های قدر آبرویی هم نمانده تا که سر بالا کنم! دست‌ها خالی و حیرانم در این شب‌های قدر فکر عصیان خاطرم را کرده آزرده؛ خدا! با تمام جان به افغانم در این شب‌های قدر پشت پلکم بحر اشکی جزر و مدها می‌کند ناخدا! محتاج طوفانم در این شب‌های قدر بغض‌ها در سینه دارم آه! گر سر واکنند می‌شود چون چشمه چشمانم در این شب‌های قدر التماس از حضرت حق در دعاها می‌کنم بهر آمرزش ز عصیانم در این شب‌های قدر اضطراب و اضطراری بر دلم حاکم شدست همچو بید از خوف لرزانم در این شب‌های قدر مرحمت کن جان جانان بر دل شوریده‌ام حفظ فرما دین و ایمانم در این شب‌های قدر عهد می‌بندم که زین پس بندگی‌ات را کنم می‌زنم انگشتِ پیمانم در این شب‌های قدر چون که کارم با خداوند کریم افتاده‌ است مستحق روح و ریحانم در این شب‌های قدر بارالها! گوشهٔ چشمی بر این آشفته کن درگذر از من که مهمانم در این شب‌های قدر پ.ن: سروده شده در ۵ مردادماه ۱۳۹۲ مصادف با ۱۸ رمضان‌المبارک ۱۴۳۴ @MohsenAlikhanySher
با بار گناه محضرت آمده‌ام😔 در شام عزای حیدرت آمده‌ام🖤 گویند که امشب، شب نومیدی نیست با چشم امید بر درت آمده‌ام😢 @MohsenAlikhanySher
«بیچاره ولی امیدوارم تا صبح» در چنته بجز اشک ندارم تا صبح تا اینکه مرا عفو کنی، ورد زبان «سبحانک سبحانک» دارم تا صبح پ.ن: مصرع اول از شاعر گرانقدر آقای است. @MohsenAlikhanySher
یا رب از ما بگذر در عوض حبّ علی نیست امید شفاعت بخدا جز به علی بهر آمرزش خود ذکر من امشب این است: بـعـلـیٍ بـعـلـیٍ بـعـلـیٍ بـعـلـی @MohsenAlikhanySher
در فتنه و آشوب مراقب باشیم بر «سید علی» یار مناسب باشیم «او» از همه باتجربه‌تر هست و ما در پیروی از «ولی» مواظب باشیم پ.ن: ناراحتی و احساسات دوستان از شهادت سرداران و عزیزان شهید را درک می‌کنم ولی وقتی شخصیت جامعی نظیر مقام معظم رهبری، زعامت و رهبری جامعه را بر عهده گرفتند، وظیفه شرعی ما «اطاعت محض» است نه اینکه مستقیم و غیرمستقیم، تصمیمات ایشان، به‌عنوان «فرمانده کل قوا» را زیر سوال ببریم. @MohsenAlikhanySher
شیخ ما در فکر رؤیت من به فکر روی یار در پی آن ماه باشم یا که رخسار نگار ؟! @MohsenAlikhanySher
رسید فصل بهار و وصال او نرسید خزان به طعنهٔ تلخش به بغض ما خندید رسید موسم گل‌ها ولی دلم خون است به جای خنده گل، داغ نوبرانه رسید تمام فکر من این است اگر نیامد یار چرا بدون رخ او گل از گیاه دمید؟! چرا به باغ و گلستان نوای بلبل مست به شوق می‌دهد اصلا نوید و مژده عید؟! چه بغض تلخ و گلوگیر و خانمان‌سوزی است! نشسته کنج گلویم! گرفته راه امید! شکست بغض من آخر ز داغ هجرانت ز دیده اشک فراقت به روی گونه چکید بهار آمده اما بهار، یعنی «تو»... «چه بی‌نشاط بهاری که بی رخ تو رسید» پ.ن: مصرع آخر از هوشنگ ابتهاج است. @MohsenAlikhanySher
نشود سایه تو کم ز سرای وطنم می‌دهم بهر وطن خون سر و خون تنم وطنم زیر لوای تو و قرآن باشد نرود زیر سم و چکمه دشمن، وطنم آنکه فرمان دهد و رهبر ما هست تویی آنکه فرمان تو را هست خریدار، منم نگذارم وطنم دست اجانب افتد گرچه باشد تن من سرخ به خون کفنم تا که جمهوری اسلامی ایران باقی است هست آن پرچم خوش‌رنگ وطن، پیرهنم خاک بر سر کنم آن دم که نبینم رویت! زنده باش! ای همهٔ روشنی انجمنم! زنده باشی و ببینم رخ زیبایت را نشود سایه تو کم ز سرای وطنم @MohsenAlikhanySher
در راه عشق، کشته‌شدن افتخار ماست این افتخار همره ما تا مزار ماست این ابلهان چه با خودشان فکر کرده‌اند؟! مرگی چنین میانهٔ میدان، شعار ماست ما ملت شهادت و ایثار و غیرتیم این انقلاب، زنده از این کارزار ماست از خون‌بهای پاک شهیدان هنوز هم خون می‌دهیم و خونِ شهید اعتبار ماست دنیا به خود ندیده چنین ملتی که گفت: در راه عشق، کشته‌شدن افتخار ماست @MohsenAlikhanySher
نشود سایه تو کم ز سرای وطنم می‌دهم بهر وطن خون سر و خون تنم وطنم زیر لوای تو و قرآن باشد نرود زیر سم و چکمه دشمن، وطنم آنکه فرمان دهد و رهبر ما هست تویی آنکه فرمان تو را هست خریدار، منم نگذارم وطنم دست اجانب افتد گرچه باشد تن من سرخ به خون کفنم تا که جمهوری اسلامی ایران باقی است هست آن پرچم خوش‌رنگ وطن، پیرهنم خاک بر سر کنم آن دم که نبینم رویت! زنده باش! ای همهٔ روشنی انجمنم! زنده باشی و ببینم رخ زیبایت را نشود سایه تو کم ز سرای وطنم @MohsenAlikhanySher
می‌ترسم از اشتیاق و از حبّ علی کافر شوم و «خدا» بگویم به علی... این‌بار بیا و اینقدَر خرده مگیر!! لا حول و لا قوة الا بعلی😍😍 @MohsenAlikhanySher
ما عاشق و سینه‌چاک ایران هستیم دنباله‌رو مکتب ایمان هستیم تا آخر عمر و تا قیام مهدی مدیون سپاه پاسداران هستیم پ.ن: دوم اردیبهشت، سالروز تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی @MohsenAlikhanySher
غزل قدیمی «مرگ» این مرگ، خدا چه بی‌خبر می‌آید! از راست و چپ ز پشت سر می‌آید گر اذن به او دهی که جانم گیرد بی فوتِ زمان و بی‌خبر می‌آید از آمدنش کسی خبردار نشد او در شب و روز و در سحر می‌آید بی‌رحم‌تر از او نبوَد در عالم وقتی که سراغ محتضر می‌آید از سلطه و چنگ او کسی بیرون نیست هم داخل قصر و هم کَپَر می‌آید گویند برای او ندارد فرقی در خلوتِ خانه و گذر می‌آید برخیز! گناه و جور و عصیان تا کی؟ برخیز که آهنگ سفر می‌آید! @MohsenAlikhanySher
غزل قدیمی «جهل» جاهلیم و غرقه در دریای جهل می‌کُشد ما را جراحت‌های جهل چشم‌ها را بر حقایق بسته‌ایم هست این معلول ناپیدای جهل نفس، انسان را ز حق غافل کند می‌کشاند تحت استیلای جهل آفت دین عُجب باشد با حسد هست این صغرا و آن کبرای جهل کور گشتیم از غبار جاهلی بار باید بست از صحرای جهل تا به کی با کاهلی، با جهل خود در صدد آییم بر اخفای جهل؟! تا به کی عیش جهالت پهن هست؟ جمع باید سفره‌ی پهنای جهل! خانه‌ی دل را مصفا خوشتر است پاک باید کرد سر تا پای جهل ای خدا! با لطف خود پایان بده بر شب تاریک و بر یلدای جهل لطف خود را شامل این بنده کن تا رها گردد از این سودای جهل پ.ن: سروده شده در نهم بهمن ۱۳۹۲ @MohsenAlikhanySher
نورخدا جان حسینست وبس معدن ایمان حسینست وبس عالم فانی بخدامرده است زنده فقط جان حسینست وبس علت ایجاد تمام جهان لطف فراوان حسینست وبس حکمت اگرگمشده مؤمن است دردل برهان حسینست وبس منبع قدسی همه عارفان چشمه جوشان حسینست وبس راه نجات بشرازنفس خود کشتی ایمان حسینست وبس نعمت بی حصروحدولایزال سفره احسان حسینست وبس تاج مزّین به وفاومرام برسریاران حسینست وبس سرخی نابی که به جام بلاست خون درخشان حسینست وبس تشنگی عارف وعامی ورند ازلب عطشان حسینست وبس آن بدن پاک وپرازچاک‌چاک پیکرعریان حسینست وبس آن بدن زیرسم اسب‌ها پیکربی‌جان حسینست وبس شمس حقیقت زبلندای نی چهره تابان حسینست وبس ظلم‌ستیزی،شرف وبندگی معنی قرآن حسینست وبس وعظ وسخن گفتنِ ازروی نی رزم نمایان حسینست وبس کشتی افتاده به طوفان غم گوش بفرمان حسینست وبس پرچم این کشتی طوفانزده زلف پریشان حسینست وبس غمزده‌تر بین همه کاروان زینب نالان حسینست وبس تلخی غم برسربازارشام بغض یتیمان حسینست وبس آه ازآن لحظه‌ای که خیزران بر لب ودندان حسینست وبس سرّسرمنکسرزینبش آن لب خندان حسینست وبس مجلس غم کنج خرابه شده شام غریبان حسینست وبس مایه آرامش آن دخترش روضه سوزان حسینست وبس هرکه شنیداین غم جانکاه را بی سروسامان حسینست وبس عارف اگروصل براوسهل شد دست بدامان حسینست وبس مدعی معرفت راستین تشنه عرفان حسینست وبس راه شفابر همه بیمارها نسخه درمان حسینست وبس هر که براوقطره اشکی بریخت یکسره مهمان حسینست وبس عاشق اوشعله نسوزاندش چون بگلستان حسینست وبس آنکه چنین شعرتَری راسرود جیره‌خورخوان حسینست وبس @MohsenAlikhanySher
حضرت علامه آیت‌الله سید محمدحسین حسینی طهرانی اعلی الله مقامه الشریف قطعه‌ای با همین ردیف و وزن دارند که در کتاب شریف درج شده است. حقیر جسارت کرده و غزلی در از شعر ایشان سیاهه نمودم. ان‌شاءالله سیاهه حقیر، مخاطبین را به قطعه زیبای مرحوم حضرت علامه طهرانی رهنمون سازد و الا ما کجا و مقام علمی و عرفانی ایشان کجا؟؟! ضمنا علت رعایت‌نکردن نکات دستوری و ویرایشی و همچنین حذف فواصل تا حد امکان در سیاهه حقیر، بخاطر محدودیت پیام در ایتاست که به سختی توانستم کل غزل را در یک پیام جای‌گذاری کنم. به امید دستگیری حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام از حقیر در دنیا و آخرت😢
قطعه زیبای مرحوم علامه طهرانی
کار خوبان را قیاس از خود مگیر گر چه باشد در نبشتن شیر، شیر...
غزل قدیمی دلم گرفته ز دوران چرا نمی آیی؟ امان ز غصه هجران چرا نمی آیی؟ به درد و زخم و بلا دل چه مبتلا گشته است! امان و مرهم و درمان! چرا نمی آیی؟ بهار عمر به عصیان چه بی ثمر طی شد بیا بهانه غفران! چرا نمی آیی؟ به دل غبار و سیاهی، به چشم اشکِ روان به دوش بار گناهان؛ چرا نمی آیی؟ سطور جرم و جنایت یکی یکی پر شد تویی تو نقطه‌ی پایان چرا نمی آیی؟ دلم ز غیبتت آقا کویر خشکی شد کجایی ابر بهاران چرا نمی آیی؟ جواب این همه پرسش فقط در این بیت است دگر مپرس ز ایشان چرا نمی آیی؟ ز حال زار من و توست او نمی‌آید اگر چه هست کماکان "چرا نمی آیی؟" @MohsenAlikhanySher
غزل قدیمی (هیچ) دنیا دگر از اهل نظر هیچ ندارد تلخ است به کامم بنگر هیچ ندارد در کوچه و بازار تباهی شده افزون فریاد به جز خون جگر هیچ ندارد دل‌ها همه سرسخت شده بر اثر جهل آهنگ خدا در دل اثر هیچ ندارد عاشق شدن دل شده جولانگه امیال این عشقِ هوسبار شرر هیچ ندارد دنیا شده ویرانه ز خودخواهی این قوم ویرانه به جز خاک، دگر هیچ ندارد مشغول به خود گشته هر آنکس که شنیدیم همسایه ز همسایه خبر هیچ ندارد خون گشت دلم از غم بی مهری و نیرنگ خون خوردن دل آه! ثمر هیچ ندارد از حال غم‌آلوده‌ی دل هیچ مپرسید بر چهره به جز آب بصر هیچ ندارد @MohsenAlikhanySher
می‌ترسم از اشتیاق و از حبّ علی کافر شوم و «خدا» بگویم به علی... این‌بار بیا و اینقدَر خرده مگیر!! لا حول و لا قوة الا بعلی😍😍 @MohsenAlikhanySher
یا رب مرا به عشق علی مبتلا نما با جامی از ولای علی آشنا نما چشمم از این جهان پر از های و هو ببند بازش دوباره بر حرم مرتضی نما @MohsenAlikhanySher