محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
سلام خانم پورجعفری عزیز
سلام عباداتتان قبول حق باشه
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
۱) یک بیوگرافی کوتاه از شهید بفرمایید
۱_ سعید پورجعفری جوزم
متولد تهران
تاریخ ولادت: ۱۸ بهمن ماه ۱۳۴۲
فرزند ارشد خانواده
سابقه مبارزاتی در دوران طاغوت و بعد از انقلاب با شروع جنگ تحمیلی دبیرستان را رها کردند و در ابتدا به ستاد جنگ های نامنظم دکتر چمران پیوستن و بعد از شهادت دکتر چمران به جهاد سازندگی و در طول جنگ فرماندهی ستاد کربلا در شلمچه و قرارگاه تاکتیکی کربلا را بر عهده داشتند
بعد از ۸ سال دفاع مقدس نیز به آبادسازی نقاطی مثل بشاگرد هرمزگان و مناطق محروم به همراهی جمعی از جهادگر پرداختند
در تاریخ ۱۷ شهریور ماه ۱۳۷۹ به علت عارضه شیمیایی و قرارگرفتن زیاد در مناطق خاکی برای آبادسازی به فیض شهادت نائل آمدند.
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
۲)بارزترین خصوصیات اخلاقی شهید چی بود؟
۲_از بارز ترین خصوصیات می توان به مردم داری، کمک به اطرافیان چه از نظر مالی چه از هر لحاظ که نیازمند کمکی بودنو در صورتی که ممکن بود خیلی وقتا خودشون گره مالی داشته باشن.
معرفت و مهربانی با اطرافیان ، ادب در محضر بزرگان و حفظ احترام، نماز اول وقت، خواندن قرآن یا دعاهایی مثل زیارت عاشورا و دعای توسل حتی به صورت کم ولی روزانه فراموش نمی کردند.حضور در هیئت و عضوانجمن هیئت و مداح اهل بیت بودند
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
۳)شهید چه سفارشی به خانواده میکردن در جهت تکامل یافتن؟
۳_تاکید بر حجاب داشتن و به چادر اهمیت والایی می دادند. رعایت حق الناس و مردم داری هم سفارش همیشه شان بود. پیروی از ولایت فقیه و فرایض دینی ائمه اطهار هم مشخص کردن مسیر درست در زندگی میدونستن
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
راز شهادت پدرتون رو در چه چیزی میبینید ؟
۴_ راز شهادت: البته نمیشه یقینا چیزی را بیان کرد شهدا چیزهایی میدیدند که شاید خیلی از ما سعادت دیدنش را نداریم.بنظرم مجموعه ای از فعالیت ها میتونه مسیر شهادت را رقم بزنه. اما با این حال تصور من این هست که همان دلسوزی های برای مظلوم، آبادسازی نقاطی از ایران عزیزمان با اینکه برای مجروحیت های به یادگار از جنگ که داشتند جدا مضر بود ، خالصانه برای اهل بیت خدمت کردن در هیئت اباعبدالله از آشپزی برای هیئت و نوحه خوانی و سعی برپایی مراسمات جشن و عزاداری یا اینکه اگر دوستانشان گره ای داشتن فورا و از ته قلب کمک می کردند و انتظاری از اطرافیان نداشتند. خوش روزی با مردم میتواند مسیر شهادت را رقم زده باشد.
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
به کدوم معصوم ارادت بیشتری داشتن؟
۵_ علاقه به اهل بیت پیامبر را در همه معصومین داشتند اما ارادت خاصی به خانم فاطمه الزهرا(س) داشتند که در کلام مادرم خانم فاطمه (س) بیان می کردند. علاقه بسیار زیادی نیز به حضرت عباس (ع) داشتند تا جایی که در روضه ها بیشتر از همه برای حضرت عباس(ع) بی تابی میکردند و هرسال شب تاسوعا نذر داشتند عدس پلو در هیئت می پختند.
البته چندین مورد بعد از شهادت دیده ایم که بزرگواران پیام دادند که قسمشان دادیم به امام علی(ع) و حاجت گرفتیم.
نظر شهید درباره امر به معروف و نهی از منکر و چگونگی انجام اون چی بود؟
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
نظر شهید درباره امر به معروف و نهی از منکر و چگونگی انجام اون چی بود؟
۶_ در مواجهه با امر به معروف و نهی از منکر: بیشتر با دوستی و دوستانی که بسیار نزدیک بودن تشویق به انجام امور نیک می گردند ما ندیدیم که مستقیم و یا با تندی موارد منفی را گوش زد کنند. لطافت در صحبت و اول همسو شدن را داشتن بیشتر حرف کوچک تر ها را گوش میدادن و بعد در حد نصیحت راهنمایی میکردند اجباری در کارشان نبود.
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
راجع به شهادت حرف میزدن؟
۷_راجب شهادت: همیشه غصه میخوردن که خیلی از دوستانشان به شهادت رسیدن و از رفقا جا ماندن خیلی وقتها دلتنگشان می شدند. و همیشه بعد تمام دعاهاشون آرزوی شهادت داشتن ولی بعد از هربار بازگو کردن میدیدن که مادرم غصه دار میشن سریع میگفتن نگران نباش من هیچیم نمیشه خیالت راحتِ راحت ولی این شوق به شهادت در همه کارهاشون مشهود بود. همیشه این جمله رو میگفتن: شما در راه اهل بیت(ع) پیامبر و اسلام قدم بردارید و کار خیری که خدا دوست داشته باشه انجام بدید اگر قسمت به شهادت باشه در زمان خودش براتون رقممیخوره.
بنظر بنده هم همین شیوه بود که شهادت را براشون رقم زد.
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
چه دعایی رو مستمر میخوندند؟
۸_دعای توسل،زیارت عاشورا در روز های هفته حدالامکان خانواده را جمع میکردن یا با دوستان و یا در هئیت میخواندند و عقیده داشتن صفای دعای جمعی بیشتر و حاجت روایی نزدیک تر هست.
خواندن قرآن هم حتی چند آیه در روز رو سعی میکردن داشته باشن چون مشغله کاریشون زیاد بود شاید وقت نمیکردن در طول روز حتی غذایی بخورن همیشه خاکی بودن وقتی به خانه میرسیدن از بس که در مناطق مختلف در جهادسازندگی مشغول بودن
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
البته چندین مورد بعد از شهادت دیده ایم که بزرگواران پیام دادند که قسمشان دادیم به امام علی(ع) و حاجت
《یاخَیْرَمُجیبٍومُجاب》
-ایبهتریناجابتکنندهوکردهٔمن.."🖐🏻🍃
#خدا
#دلتنگے_شهدایے🕊
هرڪسیباهرشهیدیخوگرفت
روزمحشرآبروازاوگرفت...♥️
#برادر_شهیدم
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
ـــ همسر شهید: هنگام شهادت خواسته بود سرش را بلند كنند تا به آقا سلام دهد/ به قبر شهید صدرزاده اشار
همه نگران سنا بوديم، چون خيلي به پدرش وابسته بود. همان شب شهادت با تب زياد از خواب بلند شد فكر كنم اولين كسي كه متوجه شهادت سجاد شد سنا بود. شبي هم كه پيكرش را از سوريه ميآوردند سنا با دو جيغ از خواب بيدار شد. روزي سجاد زنگ زد گفت: از حضرت رقيه(س) خواستهام تا دل سنا را آرام كند. واقعاً هم همينطور شد.
گروه حماسه و مقاومت - کبری خدابخش: قصه مدافعین حرم تمام ناشدنی است. حریم اهل بیت قرنهاست که فدایی دارد حتی اگر تنها حرمی از آن بزرگواران باشد... «اصلاً حرم ناموس ما شیعهست!»
«آیا در زمان حیات شهید خود به این نکته توجه داشتید که آنها از اولیاء الهی به شمار میروند؟ شهیدی که در سوریه، عراق و در هر مکان و زمانی، شهید شده باشد همانند این است که جلوی در حرم امام حسین (علیهالسلام) شهید شده است؛ چراکه اگر این شهیدان نبودند، اثری از حرم اهل بیت(ع) نبود.» این سخنان نقل قولی است از فرمایشات امام خامنهای است در جمع خانوادههای شهدای مدافع حرم که به تنهایی گویای منزلتی است که میتوان برای این شهدا تصور کرد. امروز همسر شهید عفتی گذری کوتاه از زندگی همسرش را برای رجانیوز روایت میکند
زندگی سجاد
سجاد عفتی 30 تیر سال 1364 به دنیا آمد. پدرش در دو مرحله در جبهه جانباز شد. یکی به دست منافقین در درگیری چالوس در سال 60 و یکی عملیات محرم. سجاد از همان زمان وقتی پنج سال داشت عاشق چیزهای جنگی بود. اسباب بازیهایش بیشتر اسلحه بود. حدود سه سالی که در اطراف شهر رشت زندگی میکردند، سجاد برای بازی به باغ میرفت دو تکه چوب بر میداشت با آنها تفنگ درست میکرد. و همین روحیه را داشت تا اینکه بزرگ شد.
سجاد کلاس پنجم بود که در شهریار ساکن شدند. آن زمان هنوز مسجدی ساخته نشده بود. یک کانتینر بود که بچهها در آنجا نماز میخواندند و جمع میشدند، کلاسهای قرآن و ورزش میگذاشتند تا اینکه کمکم به لطف حاجآقا بهرامی مسجد تأسیس شد. و بچههای شهرک مثل شهید آژند و جانباز امیرحسین حاج نصیری که بهتازگی جانباز شدند کنار هم جمع شدند. این بچهها از همان دوران باهم جوانی و نوجوانیشان را گذراندند. بچه درسخوانی بود، بدون تجدیدی قبول میشد. با این که بیشتر اوقات در بسیج بود، اما نمرات خوبی میگرفت. درسش را در همان مدرسه میگرفت چون در خانه وقت درس خواندن نداشت. بیشتر وقتش در بسیج بود. در کانتینرهایی که پایگاه بچهها بود کلاس قرآن دایر میکردند. شیطانیهای سجاد شیرین بود. مثل تنها دخترش که عین پدرش است. شیطان و شر به معنایی که در ذهن عموم است نه، ولی برای ضد انقلاب و اشرار میتوانم بگویم عیناً شر بود، یعنی از هیچ چیزی نمیترسید.