مراسم تشییع شهید گمنام 💔
📌شنبه ۱۵ اردیبهشت
⏱ساعت ۹:۳۰
📍پارک فناوری و نوآوری صنعت نفت
🌺اگر تشریف اوردید به غرفه ی #همسفر_من هم سر بزنیند
🌸منتظر تون هستیم
Ali FaniAli-Fani-Ziyarat-Ashoura.mp3
زمان:
حجم:
11.65M
زیارت عاشورا 🌸
به نیابت شهید محمودرضا بیضایی🌷
شهادت جانسوز حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بر مولایمان امام زمان عج و رهبر عزیزمان و عموم شیعیان جهان تسلیت باد🖤
#امامصادقع
#داداشمحسن
#شهادت
#تسلیت
@Maddahionlinمداحی آنلاین - شهر مدینه باز عزادار یه داغه - نریمان پناهی.mp3
زمان:
حجم:
3.16M
🔳 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
🌴شهر مدینه باز عزادار یه داغه
🌴بازم بلا پشت بلا داره میباره
🎙 #نریمان_پناهی
⏯ #شور
👌بسیار دلنشین
#مداحی های روز
هدایت شده از محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
دعـاے فـرج بہ عشـق آقـا صاحبالزمان :)🌸..
#امام_زمان{عجاللّٰہ} :
بہ شیعیـان و دوستـان ما بگوییـد کہ خـدا را بہ حـق عمـہام حضـرت زینب{سلاماللّٰہعليها} قسـم دهنـد کہ فـرج مـرا نزدیک گردانـد.
|📚 شیفتگان حضرت مهدے، جلد۱، صفحہ۲۵۱|
کـانـالرسمےشھیـدمحسنحججی🥀
♡j๑ïท🌱↷
『@Mohsendelha1370』
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
بسم الرب الشهدا و الصدیقین
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادیروحشهداصلوات
••••••••••♡♡♡♡•••••••••••
『@Mohsendelha1370』
زندگیم به طرز عجیبی نگاه مهر و محبتت را می خواهد ای برادر شهیدم...✨🌿
#داداشمحسن
#برادرشهیدم
#صبحبخیر
9.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گر چه چندین سال است
بقیع توندارد شمعی
به سینه ام حرم داری تو….
#شهادت_امام_جعفر_صادق
#امام_صادق
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
#رمان_بدون_تو_هرگز #پارت_دهم دستپخت معرکه چند لحظه مکث کرد ... زل زد توے چشم هام ... واسه این ن
#رمان_بدون_تو_هرگز
#پارت_یازدهم
فرزند کوچک من
هر روز که مے گذشت علاقه ام بهش بیشتر می شد ...
لقم اسب سرکش بود ... و علے با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود ...
چشمم به دهنش بود ... تمام تلاشم رو مے کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم ...
من که به لحاظ مادے، همیشه توے ناز و نعمت بودم ...
مے ترسیدم ازش چیزے بخوام ...
علے یه طلبه ساده بود ... مے ترسیدم ازش چیزے بخوام که به زحمت بیوفته ... چیزے بخوام که شرمنده من بشه ...
هر چند، اون هم برام کم نمے گذاشت ...
مطمئن بودم هر کارے برام مے کنه یا چیزے برام مے خره ... تمام توانش همین قدره ...
علے الخصوص زمانے که فهمید باردارم ...
اونقدر خوشحال شده بود که اشک توے چشم هاش جمع شد ...
دیگه نمے گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم ...
این رفتارهاش حرص پدرم رو در مے آورد ...
مدام سرش غر مے زد که تو دارے این رو لوسش مے کنے ... نباید به زن رو داد ... اگر رو بدے سوارت میشه ...
اما علے گوشش بدهکار نبود ...
منم تا اون نبود تمام کارها رو مے کردم که وقتے برمے گرده ... با اون خستگے، نخواد کارهاے خونه رو بکنه ...
فقط بهم گفته بود از دست احدے، حتے پدرم، چیزے نخورم ... و دائم الوضو باشم ...
منم که مطیع محضش شده بودم ... باورش داشتم ...
9 ماه گذشت ... 9 ماهی که براے من، تمامش شادے بود ... اما با شادے تموم نشد ...
وقتی علے خونه نبود، بچه به دنیا اومد ...
مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادے خبر تولد نوه اش رو بده ...
اما پدرم وقتے فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت ...
لابد به خاطر دختر دخترزات ... مژدگانے هم می خواے؟ ...
و تلفن رو قطع کرد ...
مادرم پاے تلفن خشکش زده بود ... و زیرچشمے با چشم هاے پر اشک بهم نگاه مے کرد ...
نویسنده متن👆همسر وفرزند شهید سیدعلے حسینے
#ادامه_دارد...