eitaa logo
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
1.2هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
#بِسم‌الࢪب‌الشهدا ولۍاگہ شهید بشین تابوتتون بہ بوسہ آسیدعلۍ متبࢪڪ میشہ.! قشنگ‌نیس(: #تولد۱۳۷٠/۰۴/۲۱ #شهادت۱۳۹۶/٠۵/۱۸ خادم‌المحسن: @Bisimchi_hojaji فروش‌کتاب‌سربلند: @Atfe_M84 #ڪانال_ࢪسمۍ #باحضوࢪخانواده‍‌شهید #ڪپۍباذڪࢪصلوات‌
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه میگفت: زیباترین شهادت را مےخواهم! یڪ بار پرسیدم: شهادت خودش زیباست زیباترین شهادت چگونه است؟! در جواب گفت: زیباترین شهادت این است ڪه جنازه‌اے هم از انسان باقے نماند :)
جوانان عزیز! در راهِ تحصیلات خود ناامید نشوید! آینده‌ی کشور،در دستانِ شماهاست من امید دارم که قطعا کشور را به بالاترین قله‌یِ موفقیت می‌رسانید ❤️
داداش عباس تولدتتتت تو آسمون ها مبارررک داداش برامون دعا کن🥹🥹 هرچه در توان هست صلوات بفرستید..🙏 🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳
Ali-Fani-Ziyarat-Ashoura.mp3
11.65M
زیارت عاشورا 🌸 به نیابت شهید عباس دانشگر🌷
معرفی شهید امشبمون ،شهید عباس دانشگر باشن؟🙂 https://abzarek.ir/service-p/msg/1463676 اینجا بهم بگین☝️
شَھیدْحُجَجۍمیـگفْٺ: یِہ‌وقٺٰـایۍ‌دِل‌ڪَندن‌أز، یِہ‌سِـࢪےچیـزٰاۍِ"خـوب" بٰاعِـث‌میشہ... چیـزٰاۍِ"بِهتَرے" بِدَسـٺ بیٰاریمْ.. بـَࢪاے‌ِࢪسیـدَن بِہ مَھـدےِ‌زهـࢪا"عج" أز‌چـۍ‌دِل‌ڪَندیمْ💔🖐🏻؟!
شهید نام و نام خانوادگی: عباس دانشگر نام پدر : مومن محل تولد : سمنان تاریخ ولادت: ۱۳۷۲/۲/۱۸ تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۳/۲۰ محل شهادت: حومه حلب جنوبی - سوریه مدت عمر: ۲۳سال محل مزار : امامزاده علی اشرف سمنان کتاب مربوط به این شهید: آخرین نماز در حلب ، لبخندی به رنگ شهادت
- میگفت.. خدایاشڪرت‌بخاطرِگریه‌کردن.. که‌وقتی‌دِلِمون‌پُره، سجـاده‌روپَهن‌میکنیم‌‌وبااشڪ‌باهات‌‌ حرف‌میزنیم‌وعجیب‌سَبُک‌وآروم میشیم:)✨
کفشاشونمیبرد داخل‌حرم؛ دلیلشوپرسیدم‌گفت: مھمون‌هیچ‌موقع‌کفششوداخل‌خونه‌میزبان‌نمیبره..! -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعـاے فـرج بہ عشـق آقـا صاحب‌الزمان :)🌸.. {عج‌اللّٰہ} : بہ شیعیـان و دوستـان ما بگوییـد کہ خـدا را بہ حـق عمـہ‌ام حضـرت زینب{سلام‌اللّٰہ‌عليها} قسـم دهنـد کہ فـرج مـرا نزدیک گردانـد. |📚 شیفتگان حضرت مهدے، جلد۱، صفحہ۲۵۱| کـانـال‌رسمےشھیـدمحسن‌حججی🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『@Mohsendelha1370
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 بسم الرب الشهدا و الصدیقین اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 ••••••••••♡♡♡♡••••••••••• 『@Mohsendelha1370
بدون تو هرگز با اون پاے مشڪل دارش، پا به پای همه ڪار می ڪرد ...  برمے گشت خونه اما چه برگشتنے ... گاهے از شدت خستگے، نشسته خوابش مے برد ... می رفتم براش چاے بیارم، وقتی برمے گشتم خواب خواب بود ...  نیم ساعت، یه ساعت همون طورے مے خوابید و دوباره مے رفت بیرون ... هر چند زمان اندڪی توے خونه بود ...  ولے توے همون زمان ڪم هم دل بچه ها رو برد ... عاشقش شده بودن ... مخصوصا زینب ... هر چند خاطره اے ازش نداشت اما حسش نسبت به علے ... قوے تر از محبتش نسبت به من بود ... توے التهاب حڪومت نوپایے ڪه هنوز دولتش موقت بود ...  آتش درگیرے و جنگ شروع شد ... ڪشوری ڪه بنیان و اساسش نابود شده بود ... ثروتش به تاراج رفته بود ...  ارتشش از هم پاشیده شده بود ... حالا داشت طعم جنگ و بی خانمان شدن مردم رو هم مے چشید ... و علے مردی نبود ڪه فقط نگاه ڪنه ... و منم ڪسی نبودم ڪه از علے جدا بشم ... سریع رفتم دنبال ڪارهاے درسیم ... تنها شانسم این بود ڪه درسم قبل از انقلاب فرهنگے و تعطیل شدن دانشگاه ها تموم شد ... بلافاصله پیگیر کارهاے طرحم شدم ...  اون روزها ڪمبود نیروے پزشڪے و پرستارے غوغا مے ڪرد ... نویسنده متن👆همسر وفرزند شهید سید علے حسینے ...
  رگ یاب اون شب علے مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ... رفتم جلوے در استقبالش ... بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم ... دنبالم اومد توے آشپزخونه ... - چرا اینقدر گرفته اے؟ حسابے جا خوردم ... من ڪه با لبخند و خوشحالے رفته بودم استقبال!! ... با تعجب، چشم هام رو ریز ڪردم و زل زدم بهش... خنده اش گرفت ... - این بار دیگه چرا اینطورے نگام مے کنے؟ ... - علے ... جون من رو قسم بخور ... تو ذهن آدم ها رو مے خونے؟ ... صداے خنده اش بلندتر شد ... نیشگونش گرفتم ... - ساکت باش بچه ها خوابن ...صداش رو آورد پایین تر ... هنوز مے خندید ... - قسم خوردن ڪه خوب نیست ... ولی بخواے قسمم مے خورم ... نیازے به ذهن خونے نیست ... روی پیشونیت نوشته ... رفت توے حال و همون جا ولو شد ... - دیگه جون ندارم روے پا بایستم ... با چایے رفتم ڪنارش نشستم ... - راستش امروز هر ڪار ڪردم نتونستم رگ پیدا ڪنم ... آخر سر، گریه همه در اومد ... دیگه هیچڪی نذاشت ازش رگ بگیرم ... تا بهشون نگاه مے ڪردم مثل صاعقه در می رفتن... - اینڪه ناراحتے نداره ... بیا روے رگ هاے من تمرین کن ... - جدے؟لاے چشمش رو باز ڪرد ... - رگ مفته ... جایے هم ڪه براے در رفتن ندارم ... و دوباره خندید ... منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش ... - پیشنهاد خودت بود ها ... وسط ڪار جا زدے، نزدے ... و با خنده مرموزانه اے رفتم توے اتاق و وسایلم رو آوردم ... نویسنده متن👆 همسر وفرزند شهید سیدعلے حسینے ...
خشنوی آقا امام زمان عج صلوات❤️🌿
هرموقع‌میخواست‌ازفضا‌ی مجازۍ ‌استفاده‌کنه،حتماًوضو‌میگرفت‌و ‌معتقدبود‌که این‌فضاآلوده‌است‌و‌ شیطان‌ما‌را‌وسوسه میکند.!.📲 -شھید‌مسݪم‌خیزاب•• ‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌
یک نفر اومده بود مسجد و از دوستان سراغ شهید ابراهیم هادی را میگرفت بهش گفتم: کار شما چیه؟ بگین شاید تونستم کمکتون کنم گفت: هیچی .میخوام بدونم این شهید ابراهیم هادی کی بوده؟ قبرش کجاست؟ موندم چی بهش بگم گفتم: شهید ابراهیم هادی مفقودالاثر هستش قبر نداره چرا سراغشو میگیری؟ با یک حزن خاص قضیه را برام تعریف کرد: کنار خونه ی ما تصویر یک شهید نصب کردند که مال شهید ابراهیم هادی هستش ، من دختر کوچکی دارم که هر روز صبح از جلوی این تصویر رد میشه و میره مدرسه یک روز بهم گفت: بابا این آقا کیه؟ گفتم : اینا رفتند با دشمنا جنگیدند و نذاشتن دشمن به ما حمله کنه و شهید شدند. از زمانی که این مطلب را بهش گفتم هر وقت از جلوی این تصویر رد میشه بهش سلام میکنه چند شب پیش این شهید اومده به خواب دخترم بهش گفته: من ابراهیم هادی هستم همون عکسی ک بهش سلام میکنی، دختر خانم تو هر وقت به من سلام میکنی من جوابت رو میدهم چون با این سن کمت انقدر خوب حجاب رو رعایت میکنی دعات هم میکنم . بعد از اون خواب مدام دخترم میپرسه ابراهیم هادی کیه؟ قبرش کجاست بغض گلوم رو گرفت گفتم: به دخترت بگو اگر میخوای شهید هادی همیشه هوایت را داشته باشه مواظب نماز و حجابت باش شهدا زنده اند و میبینند💖 👈 اینو باور کنیم
یکی از اعضای خوب کانال التماس دعا دارن... حاجت روایی شون نفری سه الهی به رقیه (س) بگیم🙂🙏 اجرتون با بی بی سه ساله🌷
-لابه‌لای‌دلواپسی‌هایمان‌باخودمان‌تکرارکنیم "اَفُوض‌اَمری‌الی‌الله" +کارم‌رابه‌خدامیسپارم🤍
‏عشـق یعنی.. بنویسی غزلی از چشمش در همان مصرع اول قلمت گریه کند💔🖋
💌 برای علاقمند شدن به خدا برای اینکه بتوانیم دل را از علاقه به خدا پر کنیم ...
شهید نام و نام خانوادگی: سید مجتبی علمدار نام پدر : سید رمضان محل تولد : ساری تاریخ ولادت: ۱۳۴۵/۱۰/۱۱ تاریخ شهادت : ۱۳۷۵/۱۰/۱۱ محل شهادت: ساری نحوه شهادت: عوارض شیمیایی مدت عمر: ۳۰ سـال محل مزار : گلزار شهدای ساری کتاب مربوط به این شهید: علمدار
Ali-Fani-Ziyarat-Ashoura.mp3
11.65M
زیارت عاشورا 🌸 به نیابت شهید رسول خلیلی🌷
‏سال اول دبیرستان بود هر روز صبح با هم کلاسی‌هایش می‌رفت دبیرستان یک روز صبح زنگ در خانه را زدند گفتم دوستانت آمدند دنبالت گفت بگویید آنها بروند دیگر نمیخواهم با آنها بروم آنها توی خیابان چشمشان دنبال دخترهای مردم است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا