محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
•[🌹🌱]• ز کدام رَه رسیدے؟ ز کدام در گذشتے؟ کہ ندیده دیده ناگَہ، بہ درون دل فِتادے :)!♥️✨ #شهید_محس
•[🌹🌱]•
چشم تو به حال من گر نیم نظر خندد خارم به چمن نازد عیبم به هنر خندد :) . .🫀 #شهید_محسن_حججی✨ #داداش_محسنم♥️ کـانـالرسمےشھیـدمحسنحججی🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『@Mohsendelha1370』
✨چله زیارت عاشورا✨
در کتاب مفاتیح الجنان و قبل از متن زیارت عاشورا، حدیثی از امام باقر در ثواب این زیارت آمده است که میفرمایند: به تحقیق این دعا دعایی است که ملائکه آن را میخوانند و خداوند در قبال آن برای تو صد هزار هزار درجه مینویسد و مثل کسی خواهی بود که با امام حسین (ع) شهید شده باشد. نوشته شود برای تو ثواب زیارت هر پیغمبری و رسولی و ثواب زیارت هر که زیارت کرده حسین (ع) را از روزی که شهید شده است.
🟢روز پنجم
🪴اسامی شرکت کننده:🙃🤍
۱_صلوات۳۱۳✅
۲_دلوین✅
۳_سࢪبـٰازࢪهبـࢪ|sᴀʀʙᴀᴢ ʀᴀʜʙᴀʀ✅
۴_صلوات✅
۵_فاطمه✅
۶_شهید حججی عزیز✅
۷_شهید حججی✅
۸_محمد طاها ربیعی✅
۹_احیا صفر پور✅
۱۰_شهید گمنام✅
۱۱_حلما طالبی✅
۱۲_خادم الشهدا✅
۱۳_یا زهرا✅
۱۴_جون خادم المهدی✅
۱۵_Z.F✅
۱۶_عاشق کربلا✅
۱۷_خانم عزیزی✅
از همگی قبول باشه انشاءالله🙃🤍
التماس دعا🤲🏻📿
#رمان_بدون_تو_هرگز 🌷🍃🍂
#پارت_پنجاه_و_چهارم
پله اول
پشت سر هم حرف می زدن …
یڪی تندتر … یڪی نرم تر …
یڪی فشار وارد می ڪرد …
یڪی چراغ سبز نشون می داد …
همه شون با هم بهم حمله ڪرده بودن …
و هر ڪدوم، لشڪری از شیاطین به ڪمڪش اومده بود …
وسوسه و فشار پشت وسوسه و فشار … و هر لحظه شدیدتر از قبل …
پلیس خوب و بد شده بودن …
و همه با یه هدف …
یا باید از اینجا برے … یا باید شرایط رو بپذیرے …
من ساڪت بودم …
اما حس می ڪردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمام انرژیم رو از دست دادم …
به پشتی صندلی تڪیه دادم …
– زینب … این ڪربلای توئه …
چی ڪار می ڪنی؟ … ڪربلائی میشی یا تسلیم؟ …
چشم هام رو بستم … بی خیال جلسه و تمام آدم هاے اونجا …
– خدایا … به این بنده ڪوچیڪت ڪمڪ کن …
نزار جاے حق و باطل توے نظرم عوض بشه …
نزار حق در چشم من، باطل…
و باطل در نظرم حق جلوه کنه …
خدایا … راضیم به رضای تو …
با دیدن من توے اون حالت …
با اون چشم های بسته و غرق فڪر …
همه شون ساڪت شدن … سڪوت ڪل سالن رو پر ڪرد …
خدایا … به امید تو … بسم الله الرحمن الرحیم …
و خیلی آروم و شمرده … شروع به صحبت کردم …
– این همه امڪانات بهم دادید …
ڪه دلم رو ببرید و اون رو مسخ کنید …
حالا هم بهم می گید یا باید شرایط شما رو بپذیرم … یا باید برم …
امروز آستین و قد لباسم ڪوتاه میشه و یقه هفت، تنم می ڪنید …
فردا می گید پوشیدن لباس تنگ و یقه باز چه اشڪالی داره؟ …
چند روز بعد هم … لابد می خواید حجاب سرم رو هم بردارم …
چشم هام رو باز ڪردم …
– همیشه … همه چیز … با رفتن روی اون پله اول … شروع میشه …
سڪوت عمیقی ڪل سالن رو پر کرده بود
نویسنده این متن👆فرزند شهید سید علے حسینے
#ادامه_دارد...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Mohsendelha1370
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#رمان_بدون_تو_هرگز 🌷🍃🍂
#پارت_پنجاه_و_پنجم
من یڪ دختر مسلمانم
سڪوت عمیقی ڪل سالن رو پر ڪرده بود … چند لحظه مڪث ڪردم …
– یادم نمیاد براي اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پاے ڪسی افتاده باشم و التماس ڪرده باشم …
شما از روز اول دیدید …
من یه دختر مسلمان و #محجبه ام …
و شما چنین آدمی رو دعوت ڪردید …
حالا هم این مشڪل شماست، نه من …
و اگر نمی تونید این مشڪل رو حل ڪنید …
ڪسی ڪه باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره … من نیستم …
و از جا بلند شدم … همه خشک شون زده بود …
یه عده مبهوت … یه عده عصبانی …
فقط اون وسط رئیس تیم جراحی عمومی خنده اش گرفته بود …
به ساعتم نگاه ڪردم …
– این جلسه خیلی طولانی شده …
حدودا نیم ساعت دیگه هم اذان ظهره …
هر وقت به نتیجه رسیدید لطفا بهم خبر بدید …
با ڪمال میل برمی گردم ایران …
نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام ڪرد …
– دڪتر حسینی …
واقعا علی رغم تمام این امڪانات ڪه در اختیارتون قرار دادیم …
با برگشت به ایران مشڪلی ندارید و حاضرید از همه چیز صرف نظر ڪنید؟ …
– این چیزی بود ڪه شما باید … همون روز اول بهش فڪر می ڪردید …
جمله اش تا تموم شد … جوابش رو دادم …
می ترسیدم با ڪوچڪ ترین مڪثی …
دوباره شیطان با همه فشار و وسوسه اش بهم حمله ڪنه …
این رو گفتم و از در سالن رفتم بیرون و در رو بستم …
پاهام حس نداشت … از شدت فشار …
تپش قلبم رو توے شقیقه هام حس می ڪردم …
#ادامه_دارد...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Mohsendelha1370
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#معرفی شهید
نام و نام خانوادگی: مرتضی(ابو علی) عطایی
نام پدر: حیدر
تاریخ تولد : 1355/12/04
محل تولد : مشهد
تاریخ شهادت : 1395/06/21
محل شهادت : لاذقیه - سوریه
محل مزار شهید : بهشت رضا ع - مشهد
کتاب مربوط به شهید: ابوعلی کجاست؟ ، مصطفی و مرتضی
#یاعلی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Mohsendelha1370
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
Ali-Fani-Ziyarat-Ashoura.mp3
11.65M
زیارت عاشورا 🌸
به نیابت شهید مرتضی عطایی🌷
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
#معرفی شهید نام و نام خانوادگی: مرتضی(ابو علی) عطایی نام پدر: حیدر تاریخ تولد : 1355/12/04 محل تولد
هدایت شده از محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
دعـاے فـرج بہ عشـق آقـا صاحبالزمان :)🌸..
#امام_زمان{عجاللّٰہ} :
بہ شیعیـان و دوستـان ما بگوییـد کہ خـدا را بہ حـق عمـہام حضـرت زینب{سلاماللّٰہعليها} قسـم دهنـد کہ فـرج مـرا نزدیک گردانـد.
|📚 شیفتگان حضرت مهدے، جلد۱، صفحہ۲۵۱|
کـانـالرسمےشھیـدمحسنحججی🥀
♡j๑ïท🌱↷
『@Mohsendelha1370』
✨چله زیارت عاشورا✨
در کتاب مفاتیح الجنان و قبل از متن زیارت عاشورا، حدیثی از امام باقر در ثواب این زیارت آمده است که میفرمایند: به تحقیق این دعا دعایی است که ملائکه آن را میخوانند و خداوند در قبال آن برای تو صد هزار هزار درجه مینویسد و مثل کسی خواهی بود که با امام حسین (ع) شهید شده باشد. نوشته شود برای تو ثواب زیارت هر پیغمبری و رسولی و ثواب زیارت هر که زیارت کرده حسین (ع) را از روزی که شهید شده است.
🟢روز ششم
🪴اسامی شرکت کننده:🙃🤍
۱_صلوات۳۱۳✅
۲_دلوین✅
۳_سࢪبـٰازࢪهبـࢪ|sᴀʀʙᴀᴢ ʀᴀʜʙᴀʀ✅
۴_صلوات✅
۵_فاطمه✅
۶_شهید حججی عزیز✅
۷_شهید حججی✅
۸_محمد طاها ربیعی✅
۹_احیا صفر پور✅
۱۰_شهید گمنام✅
۱۱_حلما طالبی✅
۱۲_خادم الشهدا✅
۱۳_یا زهرا✅
۱۴_جون خادم المهدی✅
۱۵_Z.F✅
۱۶_عاشق کربلا✅
۱۷_خانم عزیزی✅
از همگی قبول باشه انشاءالله🙃🤍
التماس دعا🤲🏻📿
#رمان_بدون_تو_هرگز 🌷🍃🍂
#پارت_پنجاه_و_ششم
دزدهاے انگلیسی
وضو گرفتم و ایستادم به نماز …
با یه وجود خسته و شڪسته …
اصلا نمی فهمیدم چرا پدرم این همه راه، من رو فرستاد اینجا …
خیلی چیزها یاد گرفته بودم …
اما اگر مجبور می شدم توے ایران، همه چیز رو از اول شروع ڪنم …
مثل این بود ڪه تمام این مدت رو ریخته باشم دور …
توی حال و هواے خودم بودم ڪه پرستار صدام ڪرد …
– دکتر حسینی … لطفا تشریف ببرید اتاق رئیس تیم جراحی عمومی …
در زدم و وارد شدم …
با دیدن من، لبخند معناداری زد …
از پشت میز بلند شد و نشست روی مبل جلویی …
– شما با وجود سن تون … واقعا شخصیت خاصی دارید …
– مطمئنا توی جلسه در مورد شخصیت من صحبت نمی ڪردید …
خنده اش گرفت …
– دانشگاه همچنان هزینه تحصیل شما رو پرداخت می ڪنه…
اما ڪمڪ هزینه هاے زندگی تون ڪم میشه …
و خوب بالطبع، باید اون خونه رو هم به دانشگاه تحویل بدید …
ناخودآگاه خنده ام گرفت …
– اول با نشون دادن در باغ سبز، من رو تا اینجا آوردید …
تحویلم گرفتید …
اما حالا ڪه حاضر نیستم به درخواست زور و اشتباه تون جواب مثبت بدم …
هم نمی خواید من رو از دست بدید …
و هم با سخت ڪردن شرایط، من رو تحت فشار قرار می دید …
تا راضی به انجام خواسته تون بشم …
چند لحظه مڪث ڪردم …
– لطف ڪنید از طرف من به ریاست دانشگاه بگید …
برعڪس اینڪه توی دنیا، انگلیسی ها به زیرڪ بودن شهرت دارن …
اصلا دزدهای زرنگی نیستن …
و از جا بلند شدم …
#ادامه_دارد...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Mohsendelha1370
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄