eitaa logo
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
1.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
56 فایل
#بِسم‌الࢪب‌الشهدا ولۍاگہ شهید بشین تابوتتون بہ بوسہ آسیدعلۍ متبࢪڪ میشہ.! قشنگ‌نیس(: #تولد۱۳۷٠/۰۴/۲۱ #شهادت۱۳۹۶/٠۵/۱۸ خادم‌المحسن: @Bisimchi_hojaji فروش‌کتاب‌سربلند: @Atfe_M84 #ڪانال_ࢪسمۍ #باحضوࢪخانواده‍‌شهید #ڪپۍباذڪࢪصلوات‌
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 دیدار تا قـــــیامت... نامـــت همیشه بـر لب باران اشــک دارد چشمم همیشـه هـر شب دلخسته ازغم عشـق درعمق شب نخفتم از این حدیــث هجـران با هیچکس نگفتم...
🔸دست نوشته : (س) خدایا اعتراف می‌کنم گذشته خوبی نداشته‌ام؛ بندۀ خوبی برایت نبوده‌ام؛ خیلی‌ها مرا به چشم گناه دیده‌اند، خیلی‌ها مرا به چشم گنهکار می‌شناسند. خدایا تو بیش از همه بر من آگاهی؛ خوب و بدم را می‌دانی و از گذشته‌ام باخبری. حال که به درگاهت آمده‌ام، جز شرمندگی و پشیمانی چیزی ندارم. خدایا تو را به حبیبه‌ات فاطمه زهرا(س) قسم می‌دهم از گذشته‌ام بگذر و مرا ببخش. خدایا اگر تو کمکم نکنی، در منجلاب گناه غرق می‌شوم. من به خودی خود در برابر شیطان و گناه ضعیفم، مگر اینکه تو به فریادم برسی. خدایا من آنگونه که اولیایت، شهدایت و خوبانت بندگی‌ات را کردند، بندۀ خوبی برایت نبوده‌ام، اما امید به رحمتت اینگونه جسارتم بخشیده که باری دیگر به آستانت پناه برم. خدایا دستم را بگیر و سرنوشتی برایم رقم بزن که برای خوبانت رقم زدی. خدایا این روسیاه پرگناه را هم به خیل شهدای درگاهت راه بده تا عالمیان به رحمتت پی ببرند. خدایا تو را به پهلوی شکستۀ فاطمه(س) قسم؛ تو را به صبر امیرالمومنین قسم؛ مرا در ایام فاطمیه بپذیر و توفیق نوکری و خادمی حضرت زینب(س) را بر من عطا کن. خدایا تو اگر بخواهی، احدی نمی‌تواند مانع رفتنم بشود. ای خدای محمد، ای خدای علی، ای خدای فاطمه، ای خدای حسن و ای خدای حسین... . تو را به این پنج نور مقدس قسم می‌دهم مرا از رحمتت نا امید نکن و مرا هم بپذیر... . خدایا دیگر برای شهادتم وقتی تعیین نمی‌کنم، اما تمنا می‌کنم سرنوشتم را ختم به شهادت قرار بدهی و این روسیاه را هم روسفید قبول کنی. 16بهمن1395 (دست نوشته شهید محسن حججی در صفحه 18 و 19 بهمن یادگار1395
{• 🍁🌙•} ...🙂 مجرد که بودم، همیشه سر سجاده نماز از خدا می خواستم کسی شریک زندگی ام بکند که حضرت زهرا(س)تاییدش کرده باشند. از ته دل این را از خدا می خواستم. وقتی محسن آمد خواستگاری ام. بهم گفت:《من همیشه از خدا می خواستم زن آینده م اسمش زهرا باشه.به عشق حضرت زهرا(س).》 بهم گفت:《از خدا میخواستم هم اسمش زهرا باشه و هم سید باشه و هم مورد تایید خود بی‌بی باشه》. وقتی فهمید من هم همین را از خدا می خواسته ام گل از گلش شکفت. (س) شد‌... پیونددهنده‌ی قلب هایمان❤️ 🕊
هرروزپیش‌از‌بیرون‌آمدن‌از‌برجڪ‌ بادعای‌محسن‌کارمان‌راتمام‌میکردیم؛💚 یڪی‌ازدعاهایش‌عجیب‌دلم‌را‌لرزاند: خدایامرگۍبهمون‌بده‌کہ‌همہ حسرتش‌رو‌بخورن!:)💔 • شهیدحججی✨ 🕊|@Siahkali1368
بــسم‌الله‌الـــــرحمن‌الــــرحیم
📿🕊 (: شہآدټ حڪآیټ عآشقآنہ آنآنے اسټ ڪہ دآنستند دنیآجآے مآندن نیسټ بآید پروآز ڪرد ...🕊♥
شهید : «زهرا درعشق من به خودت و پسرمون علی شک نکن 👌 ولی وقتی که پای حضرت زینب(س) بیاید وسط؛ زهراجان من شماها رامیگذارم ومیروم...
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
شهید #محسن_حججی : «زهرا درعشق من به خودت و پسرمون علی شک نکن 👌 ولی وقتی که پای حضرت زینب(س) بیاید و
همینه که گفتن بعضے وقتا برای بدست آوردن یه سری چیزای بهتر باید از یه سری چیزای خوب دل کند.... از زن و بچه گذشت تا به خدا برسہ...
🕊 پسرم، هرگاه شیطان به سراغت آمد، سلامی خدمت ارباب بی کفن عرض کن، و از او مدد بگیر... بدان خودت به تنهایی، هیچ‌گاه نمیتوانی بر شیطان غلبه کنی، وتنها راه غلبه برآن، متوسل شدن به اهل بیت است... . .
᎒༄⚠️⸙ وقتی‌یہ‌جـاداره‌جوشـکاری‌میـشہ‌سـرتـو میندازی‌پایین‌ونمیبینی‌چون‌بهـت‌آسیـب‌ میزنہ‌ولی؛چراجلونامحرم‌سرتونمیندازی پایین؟!اون‌کہ‌آسیبش‌بیشتره!!
💥 جوان‌ها! به محض اینکه می‌بینید خیابانی، جایی گرفتارِ گناه می‌خواهید شوید، بگویید امام زمان(عج) به حقِ مادرت نگهم دار! 🌱 :) 🍃
عـالم‌‌منتظر‌امـام‌‌زمـٰانھ‌و‌امـام‌ زمان‌؏ـج منتظرِ‌آدمایـےکھ‌بلندبشن‌ وخودشون‌ُ‌ بسازن💔 - استاد‌پناهیان🌱 "" "" "" "" "" "" "" "" "" "" "" "" "" از این بیو های قشنگ مهدوی میخوای؟ میخوای امام زمانت خوشحال کنی با رفتارات؟ میخوای پروفايل شیک داشته باشی و توی چالش های باحال شرکت کنی؟! خب نگران نباش بدو بیا اینجا👇🏻👇🏻 ╔═════ஜ۩۞۩ஜ═════╗ @meragrooh313 ╚═════ஜ۩۞۩ஜ═════╝
همه‌میگن:شهدارفتن، تامابمونیـم...! ولی‌من‌میگم:شهـدا رفتن‌تامادنبالشون‌بریم ‌ ♥️
بزرگواران رمان دیگری هست از شهید طاها ایمانی ارسال میشه خدمتتون امیدوارم راضی باشید...
✅رمان غروب شلمچه 🌻قسمت اول 🌹با من ازدواج میکنید؟ توی دانشگاه مشهور بود به اینکه نه به دختری نگاه می کنه و نه اینکه، تا مجبور بشه با دختری حرف می زنه... هر چند، گاهی حرف های دیگه ای هم پشت سرش می زدن... توی راهرو با دوست هام ایستاده بودیم و حرف می زدیم که اومد جلو و به اسم صدام کرد... خانم همیلتون می تونم چند لحظه باهاتون صحبت کنم؟ کنجکاو شدم... پسری که با هیچ دختری حرف نمی زد با من چه کار داشت؟... دنبالش راه افتادم و رفتیم توی حیاط دانشگاه بعد از چند لحظه این پا و اون پا کردن و رنگ به رنگ شدن؛ گفت: می خواستم ازتون درخواست ازدواج کنم؟ چنان شوک بهم وارد شد که حتی نمی تونستم پلک بزنم! ما تا قبل از این، یک بار با هم برخورد مستقیم نداشتیم حتی حرف نزده بودیم! حالا یه باره پیشنهاد ازدواج؟ پیشنهاد احمقانه ای بود!!!... اما به خاطر حفظ شخصیت و ظاهرم سعی کردم خودم رو کنترل کنم و محترمانه بهش جواب رد بدم... بادی به غبغب انداختم و گفتم: می دونم من زیباترین دختر دانشگاه هستم اما... پرید وسط حرفم: به خاطر این نیست در حالی که دل دل می زد و نفسش از ته چاه در میومد دستی به پیشانی خیس از عرق و سرخ شده اش کشیده و ادامه داد: دانشگاه به شدت من رو تحت فشار گذاشته که یا باید یکی از موارد پیشنهادی شون رو قبول کنم یا اینجا رو ترک کنم،برای همین تصمیم به ازدواج گرفتم شما بین تمام دخترهای دانشگاه رفتار و شخصیت متفاوتی دارید رفتار و نوع لباس پوشیدن تون هم... همین طور صحبتش رو ادامه می داد و من مثل آتشفشان در حال فوران و آتش زیر خاکستر بودم! تا اینکه این جمله رو گفت: طبیعتا در مدت ازدواج هم خرج شما با منه... دیگه نتونستم طاقت بیارم و با تمام قدرت خوابوندم زیر گوشش... 💐به روایت شهید طاها ایمانی 🕊✨🕊✨❤️✨🕊✨🕊
✅رمان غروب شلمچه 🌻قسمت دوم 🌹تا لحظه مرگ تو با خودت چی فکر کردی که اومدی به زیباترین دختر دانشگاه که خیلی ها آرزو دارن فقط جواب سلام شون رو بدم؛ پیشنهاد میدی؟ من با پسرهایی که قدشون زیر 190 باشه و هیکل و تیپ و قیافه شون کمتر از تاپ ترین مدل های روز باشه اصلا حرف هم نمیزنم چه برسه... از شدت عصبانیت نمی تونستم یه جا بایستم دو قدم می رفتم جلو، دو قدم برمی گشتم طرفش... اون وقت تو ... تو پسره سیاه لاغر مردنی که به زور به 185 میرسی اومدی به من پیشنهاد میدی؟ به من میگه خرجت رو میدم تو غلط می کنی فکر کردی کی هستی؟ مگه من گدام؟ یه نگاه به لباس های مارکدار من بنداز یه لنگ کفش من از کل هیکل تو بیشتر می ارزه... و در حالی که زیر لب غرغر می کردم و از عصبانیت سرخ شده بودم ازش دور شدم... دوست هام دورم رو گرفتن و با هیجان ازم در مورد ماجرا می پرسیدن! با عصبانیت و آب و تاب هر چه تمام تر داستان رو تعریف کردم... هنوز آروم نشده بودم که مندلی با حالت خاصی گفت: اوه فکر کردم چی شده؟ بیچاره چیز بدی نگفته. کاملا مودبانه ازت خواستگاری کرده و شرایطی هم که گذاشته عالی بوده!! تو به خاطر زیبایی و ثروتت زیادی مغروری... خدای من! باورم نمی شد دوست چند ساله ام داشت این حرف ها رو می زد با عصبانیت کیفم رو برداشتم و گفتم: اگر اینقدر فوق العاده است خودت باهاش ازدواج کن بعد هم باهاش برو ایران، شتر سواری! اومدم برم که گفت: مطمئنی پشیمون نمیشی؟ . باورم نمی شد واقعا داشت به ازدواج با اون فکر می کرد؟! داد زدم: تا لحظه مرگ و از اونجا زدم بیرون... 💐به روایت شهید طاها ایمانی 💕❣💕❣💚❣💕❣💕
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
ویښ شهید حججے بہ علے آقا✨
چهارسال پیش بود که این صوت را ضبط کردی صوتی که کلمه به کلمه اش درس است مثل امروز بود که با این صوت به ما درس زندگی دادی و این آخرین صدایی بود که از تو به یادگار ماند... از سلام باباجان گفتنت مهربانی می‌بارد از اینکه گفتی اگه ما نمی‌رفتیم به حرم حضرت زینب جسارت میشد غیرت میبارد عشقت به شهادت را خوب میشود از این صوت فهمید اینکه گفتی راضی ام به رضای خدا به ما می گوید رضای خدا بر همه چیز ارجحیت دارد علی جان بابا جامعه خیلی داره روز به روز سخت تر میشه خطرهای آخرالزمان را گوشزد کردی نه تنها مواظب خودت باشی مواظب اطرافیانت هم باشی درس امر به معروف و نهی از منکر است الگوت بشه علی یعنی اهل بیت بهترین الگوهایند به ما گفتی که درس خواندنمان، شغلمان، زندگیمان در جهت سربازی امام زمان باشد من همیشه به یادت هستم همیشه بالا سرت هستم اگه ان شاء الله شهید شدم همیشه پا به پا تو زندگی دنبالت میام تفسیر این آیه است "ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون"
رِفیـقِ شَهـید کَه‍ـ دآشت‍ـهٔ باشی؛ یِک قَدَم بهٔـ خُدا نَزدیک تَري! :) رِفیقِ شَهیدَم*مُحسِنِ حُجَجی*🌹🍃