eitaa logo
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
1.1هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
#بِسم‌الࢪب‌الشهدا ولۍاگہ شهید بشین تابوتتون بہ بوسہ آسیدعلۍ متبࢪڪ میشہ.! قشنگ‌نیس(: #تولد۱۳۷٠/۰۴/۲۱ #شهادت۱۳۹۶/٠۵/۱۸ خادم‌المحسن: @Bisimchi_hojaji فروش‌کتاب‌سربلند: @Atfe_M84 #ڪانال_ࢪسمۍ #باحضوࢪخانواده‍‌شهید #ڪپۍباذڪࢪصلوات‌
مشاهده در ایتا
دانلود
با بچه ها رفته بودیم اردوی مناطق جنگی،رسیدیم فکه. تا از اتوبوس پیاده شد،کفش هایش رادرآورد و پا برهنه راه افتاد. بعدروکرد به‌بچه‌هاو گفت: 《بچه ها،ما اینجاداریم پامیذاریم‌روی ، روی‌بدن‌واجزای‌مطهر‌شهدا》. همه تعجب‌کرده‌بودندکه چه‌می گوید! ادامه داد: 《وقتی بچه های تفحص دنبال جنازه ی شهدا می گردن،فقط چند تیکه استخوان پیدا می کنن. "پس‌گوشت‌این‌بچه‌هاکجاست"؟ "خونش‌کجاست"؟ "چشم‌واعضای‌بدنش‌کجاست"؟ ایناهمه‌اش‌همین‌جاست توی‌این‌خاک》 محسن‌اینطور‌اعتقادی‌داشت‌درباره‌ مناطق‌عملیاتی. 🦋☘ ✨🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی گوید چگونه بدون تو زندگی کنم ای تمام زندگی ام؟ تمام زندگی مولا را گرفتند... اما روزی خواهد رسید که با پسرش مهدی انتقام میگیرد وعده ی الهی است این انتقام گفت: صبر کن تا با مهدی ام انتقام بگیرم
مادر که نباشَد نظم‌ خانه‌ بهم‌ می ریزد ؛ نگاه‌ کن ، علی نجف ؛ حـسن‌ بقیع ؛ حُـسین‌ کربلا ؛زینب‌ دمشق .. 💔 و‌ مهدی را‌ نمیدانم‌ کجا‌ بیابم !
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه گردنت را میشکست آن جا اگر عباس بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایتی‌اززندگی‌شهیدآرمان‌علی‌ وردی،درمستند"آرمان‌عزیز" -شبکه۵سیما- ✓دوشنبه۵دی‌ماه‌ساعت۲۲ ✓چهارشنبه۷دی‌ماه‌ساعت۱۵:۳۰
انا‌الله‌واناالیه‌راجعون...💔 مراسم‌تشییع‌پیڪر‌زخمۍ‌مادر‌شهیده‌ زمان‌:امشب‌،نیمہ‌هاۍ‌شب مڪان:مدینہ؛ڪوچه‌بنۍ‌هاشم نشانۍ:علامٺ‌سوختگۍ‌درب‌خونه‌ لطفابنا‌به‌معذوریت‌هایۍ‌ آستین‌به‌دهان‌گریه‌ڪنید..
دیگر آن خنده زیبا به لب مولا نیست همه هستند ، ولی ... هیچکسی زهرا نیست🕯:]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من زیر چادرت حالم بهتره.. خاکش ضمانت روز محشره.. 🥀💔🚶‍♀
این قسمت: شهید کاظم عبدالامیر
ـــــ♡ـــــ قسمت اول....
ـــــ☆ـــــ قسمت دوم....
ـــــ🦋ـــــ قسمت سوم.....
ــــــ✨ــــــ قسمت چهارمـ.....
سرگذشت عجیب یک شهید عراقی: از جسارت به سید آزادگان در عراق تا شهادت در سوریه
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
سرگذشت عجیب یک شهید عراقی: از جسارت به سید آزادگان در عراق تا شهادت در سوریه
خداوند درباره ی اهمیت خوش اخلاقی و برخورد خوب با مردم رسول خود در قرآن می فرماید: اگر اخلاق تو تند بود مردم از اطراف تو می رفتند.
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
خداوند درباره ی اهمیت خوش اخلاقی و برخورد خوب با مردم رسول خود در قرآن می فرماید: اگر اخلاق تو تند ب
نوید شاهد: در اردوگاه تکریت 5 مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام «کاظم عبدالامیر مزهر النجار» معروف به کاظم عبدالامیر. یکی از برادران کاظم، اسیر رزمندگان ایرانی بود، برادر دیگرش در جنگ کشته شده بود و خودش نیز بچه دار نمی شد، با این اوصاف کینه ی خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت. انگار مقصر همه مشکلات خود را اسرای ایرانی می دانست! در این میان آقای ابوترابی را بیشتر اذیت می کرد. او می دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، از این رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد می کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت، اما هیچ گاه مرحوم ابوترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام می گذاشت! کاظم از هر فرصتی برای شکنجه ی روحی، روانی و جسمی اسرا به ویژه آقای ابوتراپی استفاده می کرد. ما هم به جسارت های او عادت داشتیم. تنها حُسن کاظم عبدالامیر شیعه بودنش بود. از خانواده ی خوبی بهره برده بود. خانواده ی او به روحانیون و سادات احترام می گذاشتند. اما آقای ابوترابی آنجا حکم یک اسیر را داشت. نه یک روحانی سید. تا ا ینکه یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد! یک راست به سمت سید آزادگان آقای ابوترابی رفت و گفت: بیا اینجا کارت دارم! ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجه های جدید و ... اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصاً آقای ابوترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمی زد. حتی به آقای ابوترابی احترام می گذاشت. برای همه ی ما این ماجرا عجیب بود، تا اینکه از خود آقای ابوترابی سوال کردیم چرا از آن روز که کاظم با شما صحبت کرد رفتارش تغییر کرده؟! ایشان هم ماجرای آن روز را نقل کرد و گفت: کاظم الامیر در آن روز به من گفت: خانواده ی ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده بود. بارها به من گفته بود مبادا ایرانی ها را اذیت کنی. اما مادرم دیشب خواب حضرت زینب علیه السلام را دیده و حضرت زینب علیه السلام نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده! صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا در اردوگاه ایرانی ها را اذیت می کنی؟ حلالت نمی کنم. حالا من آمده ام که حالالیت بطلبم. کم کم به مروز زمان محبت حاج آقا ابوترابی در دل او جا باز کرد. او فهمید بود آقای ابوترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانواده اش را از حاج آقا می پرسید.
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
نوید شاهد: در اردوگاه تکریت 5 مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام «کاظم عبدالامیر مزهر النجار
آقای اوحدی ادامه دادند: بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه شهید ابوترابی بسیار خوب بود تا اینکه روزی قرار شد آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگر منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و گریان بود، به هر نحوی بود سوار ماشینی شد که آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل می کرد.
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
آقای اوحدی ادامه دادند: بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه شهید ابوترابی بسیار خوب بود
بعدها جویای احوال کاظم از آقای ابوترابی شدیم که ایشان گفت: آقاجان کاظم فرد بسیار مومن و محترمی است، در طول مسیر راجع به اهل بیت علیه السلام، قرآن و احکام سوالات متعددی کرد، بنده هم پاسخ هایش را دادم. در واقع کاظم می خواست در طول مسیر تا اردوگاه بعدی نیز از حضور مرحوم ابوترابی بهره مند شود، او شدیداً علاقه مند به این سید بزرگوار شده بود. کاظم عبدالامیر یک شیعه ی عراقی بود که گذر زمان از او یک شیفته ی حقیقی ساخت. مرید حاج آقا ابوترابی شد. تحولات عجیبی در او به وجود آمد و گرایشش به سید آزادگان از او شخصیت دیگری خلق کرد. او یکی از تاثیرات شگرف اخلاقی سید آزادگان بود که افراد را جذب خود می کرد و افراد بی آنکه خود متوجه وضعیت باشند شیفته ی او می شدند. روزها گذشت تا اینکه اسرای ایرانی آزاد شدند. کاظم برای خداحافظی با آنان به خصوص سید آزادگان تا مرز ایران آمد. او پس از مدتی نتوانست دوری حاج آقا را تحمل کند و به هر سختی بود راهی ایران شد. او برای دیدن حاج آقا به تهران آمد. وقتی فهمید حاج آقا ابوترابی در مسیر مشهد و در یک سانحه ی رانندگی مرحوم شده اند به شدت متاثر شد. برای همین به مشهد و سرمزار آقای ابوترابی رفت و مدت ها آنجا بود. کاظم از خدا می خواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذرد. او سراغ برخی دیگر از اسرای ایرانی رفت و از آنها بابت شکنجه ها و ... حلالیت طلبید. حالا شاید این سوال را بپرسید که این ماجرا هر چند زیباست و نشان از توبه ی یک انسان دارد چه ربطی به مدافعان حرم دارد؟! ربط ماجرا در اینجاست که انسان اگر توبه ی واقعی کند می تواند مقام شهادت کسب کند. کاظم داستان ما مدتی قبل درراه دفاع از حرم حضرت زینب علیه السلام در سوریه به شهادت رسید. او ثابت کرد که مانند حر اگر از گذشته سیاه خود توبه کنیم، می توانیم حتی به مقام شهادت برسیم. یادش گرامی. منبع: مدافعان حرم/1395/ زندگینامه و خاطرات چهل شهید مدافع حرم حضرت زینب علیه السلام به همراه زندگینامه، کرامات و عنایات حضرت زینب علیه السلام / گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به بنیاد شهید و امور ایثارگران است و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است. طراحی و تولید: "ایران سامانه"
اندکی‌چشم‌هایَت‌رابه‌من‌قرض‌می‌دهی؟ میخواهم‌ببینم‌دنیارا‌چگونه‌دیدی که‌از‌چشمت‌افتاد... 🙂💔
- ازـٰاین‌عڪس‌قشنگآ..シ❤ !'
تا دلی هست بیا رفتم از دست بیا بغض تو راه نفس های من را بست بیا به هوای دل بیچاره که تنگ است بیا 🌱💔