eitaa logo
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
1.1هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
74 فایل
#بِسم‌الࢪب‌الشهدا ولۍاگہ شهید بشین تابوتتون بہ بوسہ آسیدعلۍ متبࢪڪ میشہ.! قشنگ‌نیس(: #تولد۱۳۷٠/۰۴/۲۱ #شهادت۱۳۹۶/٠۵/۱۸ خادم_المحسن: @Bisimchi_hojaji #ڪانال_ࢪسمۍ #باحضوࢪخانواده‍‌شهید #ڪپۍباذڪࢪصلوات‌
مشاهده در ایتا
دانلود
 هم راز علے حسابے جا خورد و خنده اش کور شد ... زینب رو گذاشت زمین ... - اتفاقے افتاده؟ ... رفتم تو اتاق، سر کمد و علے دنبالم ... از لاے ساک لباس گرم ها، برگه ها رو کشیدم بیرون ... - اینها چیه علے؟ ... رنگش پرید ... - تو اونها رو چطورے پیدا کردے؟ ... - من میگم اینها چیه؟ ... تو مے پرسے چطور پیداشون کردم؟ ... با ناراحتے اومد سمتم و برگه ها رو از دستم گرفت ... - هانیه جان ... شما خودت رو قاطے این کارها نکن ... با عصبانیت گفتم ... یعنے چے خودم رو قاطے نکنم؟ ...  مے فهمے اگر ساواک شک کنه و بریزه توے خونه مثل آب خوردن اینها رو پیدا مے کنه ... بعد هم مے برنت داغت مے مونه روے دلم ...نازدونه علے به شدت ترسیده بود ... اصلا حواسم بهش نبود... اومد جلو و عباے علے رو گرفت ...  بغض کرده و با چشم هاے پر اشک خودش رو چسبوند به علے ...  با دیدن این حالتش بدجور دلم سوخت ...  بغض گلوے خودم رو هم گرفت...خم شد و زینب رو بغل کرد و بوسیدش ...  چرخید سمتم و دوباره با محبت بهم نگاه کرد ... اشکم منتظر یه پخ بود که از چشمم بریزه پایین ... - عمر دست خداست هانیه جان ... اینها رو همین امشب مے برم ... شرمنده نگرانت کردم ... دیگه نمیارم شون خونه... زینب رو گذاشت زمین و سریع مشغول جمع کردن شد ... حسابے لجم گرفته بود ... - من رو به یه پیرمرد فروختے؟ ... خنده اش گرفت ... رفتم نشستم کنارش ... - این طورے ببندی شون لو میرے ... بده من می بندم روے شکمم ...  هر کے ببینه فکر مے کنه باردارم ... - خوب اینطورے یکی دو ماه دیگه نمیگن بچه چے شد؟ ... خطر داره ... نمی خوام پاے شما کشیده بشه وسط ... توی چشم هاش نگاه کردم ... - نه نمیگن ... واقعا دو ماهے میشه که باردارم ... نو یسنده متن👆همسر وفرزند شهید سید علے حسینے ...