✨﷽✨
داستان کوتاه
✍عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود. روزی به آبادی دیگری رفت
عابد به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت. مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت: نه. گفت: فلان عابدبود، نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم،
عابد قبول نکرد.
نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد، وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی نان دادی!
🔅امام جعفرصادق(عليهالسلام):
عمل خالص آن عملی است که دوست نداری درباره آن، احدی جز خدای سبحان از تو تعريف و تمجيد کند.
📚اصول کافی، ج ۳، ص۲۶
↶【به ما بپیوندید 】↷
_______________________
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
هیچ چیزی را بی جواب نگذار
جواب سلام را باسلام بده
جواب تشکر را با تواضع
جواب کینه را با گذشت
جواب بی مهری را با محبت
جواب دروغ را با راستی
جواب دشمنی را با دوستی
جواب خشم را به صبوری
جواب سرد را به گرمی
جواب نامردی را با مردانگی
جواب پشت کار را با تشویق
جواب بی ادب را با سکوت
جواب نگاه مهربان را با لبخند
جواب لبخند را با خنده
جواب دل مرده را با امید
جواب منتظر را با نوید
جواب گناه را با بخشش
هیچ وقت هیچ چیز و هیچ کس را
بی جواب نگذار
مطمئن باش هر جوابی بدهی
یک روزی، یک جوری، یک جایی به تو باز گردد
: 🌷
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨
خواب دیدم پدرم میاید ...
باهمان صورت محبوب پر از لبخندش ...
صورتش بود پر از نور خدا ...
دست بردم که عصایش گیرم ...
گفت باشی تو عصایم فرزند ...
دل من تاب نیاورد ؛ و من بوسه زدم بر دستش ...
که نگاهش همان لحظه به چشمم لغزید ....
اشک در چشم دوتایی جوشید ...
دست پر مهرش را بر سرم باز کشید ...
گفتمش ای پدرم ...
ما کجا ؟...وتو کجا ؟...
ما که دلتنگ توهستیم ... پدر ...
پدرم لذت دیدار تو را کم دارم ...
سالها می گذرد ...
دستی از مهر ندارم به سرم ...
وچنان غرق توام که ندارم باور ...
گفتمش باز... پدر ...
اشکی از گوشه چشمش افتاد ...
وندیدم که چه سان رفت پدر ...
و دگر باز نگشت ...
تقدیم به پدرهای مهربونی که پیش ما نیستند ...
روحشون شاد و قرین رحمت الهی 🌹
↶【به ما بپیوندید 】↷
___________________
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨❄️✨
این آخرین زمستان قرن است
و دیگر هیچ پاییزی و زمستانی
با پسوند ١٣٠٠ تکرار نمی شود
این پایان یک داستان بلند است
صد سال دیگر در آخرین زمستان
قرن ١٤٩٩ دیگر هیچکدام از ما
نخواهد بود. همه رفته ایم. آنچنان
فراموش شده ایم که انگار هیچوقت
نبوده ایم باورش سخت است ولی
حقیقت دارد پس تا میتوانیم مهربان
باشیم و به هم خوبی کنیم...
: 🌷
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨
✅سیره امیر المؤمنین در کلام امام صادق علیهما السلام
✍شیخ مفید از سعید بن كلثوم روایت كرده است كه وقتى در خدمت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بودم، آن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را نام برد و مدح بسیار نمود آن جناب را تا آنكه فرمود:
به خدا قسم كه على بن ابى طالب علیه السلام هیچ گاهى در دنیا حرام تناول نفرمود تا از دنیا رحلت كرد و هیچ وقت دو امرى از براى او روى نمى داد كه رضاى خدا در آن دو امر باشد مگر آنكه امیرالمؤمنین علیه السلام اختیار مى كرد آن امرى را كه سخت تر و شدیدتر بود و نازل نشد بر رسول خدا صلى الله علیه و آله نازله و امر مهمى مگر آنكه على علیه السلام را براى كشف آن مى طلبید و هیچ كس را در این امّت طاقت عمل رسول خدا صلى الله علیه و آله نبود مگر امیرالمؤمنین علیه السلام و عمل آن حضرت مانند عمل شخصى بود كه مواجه جنّت و نار باشد كه امید ثواب و ترس عقاب داشته باشد و در راه خدا از مال خویش كه به كدّ یمین و رشح جبین حاصل كرده بود هزار بنده خرید و آزاد كرد و قوت اهل خانه آن حضرت زیت و سركه و عجوه بود و لباس او از كرباس تجاوز نمى كرد و هرگاه جامه مى پوشید كه آستین آن بلند بود مِقْراضى مى طلبید و آن زیادتى را مى برید، و هیچ كس در اهل بیت و اولاد آن حضرت مثل على بن الحسین علیه السلام در لباس و فقاهت اَشْبَه به او نبود...
📚منبع:
الإرشاد ج۲ ص۱۴۱-۱۴۲/شیخ مفید/ناشر:الموتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید/قم۱۳۷۲
↶【به ما بپیوندید 】↷
_______________
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✍امام علی (علیه السلام) :
دوستی بهتر از حفظ زبان. و لباسی زیبا تر از تقوای الهی. و مالی ارزنده تر از قناعت و میانه روی در خرج های زندگی. احسانی بر تر از گفتار نیکو و حکمت آمیز و غذایی گوارا تر از فرو خوردن خشم نیافتم...
📚نصایح، صفحۀ ۲۲۳
از دین نبی شکفته جان و دل من
با مهر علی سرشته آب و گل من
گر مهر علی به جان نمی ورزیدم
در دست چه بود از جهان حاصل من
: 🌷
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨خـدایـا ...
🌙دراےن دریاے پرتلاطم روزگار
✨با نگاه مهـربانت
🌙دلگرممان ڪن
✨به فـردایے بهتـر ...
🌙شبتون پراز آرامش
✨و نگاه خداونـد
🌙هر ڪجا ڪه هستین
✨همراهتان باشد ...
شبتون بخیر ✨🌙
🆔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 زندگی
❄️رسم پذیرایی از تقدیر است
🍃سهم من
❄️هرچه که هست
🍃من به اندازه
❄️این سهم نمی اندیشم
🍃وزن خوشبختی من
❄️وزن رضایتمندی است
🍃شاید این راز
❄️همان رازِ کنار آمدن و
🍃سازش با تقدیر است
❄️زندگیتون بر وفق مراد
🆔
#قصه_پنجاه_و_چهارم
💎#واپسین_روزها
✍نوح(ع) و هشتاد نفر یار باقی مانده اش با راهنمایی جبرئیل،در محلی که امروز مسجد کوفه واقع شده است، مشغول ساخت کشتی بودند.1
⚔در این میان آزار و اذیت اشراف حتی برای یک روز متوقف نمی شد.هر روز عده ای از ایشان با دار و دسته خود نزد نوح می آمدند و شروع به تمسخر می کردند:
🔺_ای نوح مثل اینکه دعوی پیامبری نگرفت و آخر سر،نجار شدی!
🔻_حالا که کشتی میسازی پس دریایش را هم بساز!
🔺_لااقل کشتی را کوچکتر بسازید تا بتوانید آن را بر شانه های خود تا دریا حمل کنید!
❇️میگفتند و قاه قاه میخندیدند. پدران فرزندان خود را به دیدن نوح(ع) و پیروانش می بردند و می گفتند:ببین پسرم! این عاقبت هم نشینی و رفاقت با اراذل اوباش است. پیر مرد پس از قرن ها ادعای پیامبری وسط بیابان کشتی می سازد!هرگز به خدایان و بزرگان قوم خود پشت نکن تا به این حال و روز دچار نشوی.
🚢و اما نوح(ع) و یارانش با جدیت فراوان به کار خود ادامه میدادند،فقط گاهی پیامبر سر بلند می کرد و یک جمله کوتاه می فرمود:
🗯" اگر امروز شما ما را مسخره میکنید ما هم در آینده نزدیکی شما را مسخره خواهیم کرد"!
✔️اشراف به تمسخر بسنده نکردند و افرادی را اجیر کردند تا در تاریکی شب بیایند آنچه را نوح(ع) از کشتی درست کرده بود،خراب کنند و تختهها را از هم جدا کرده و بشکنند.نوح از درگاه الهی استمداد کرد.
💎خداوند به او وحی کرد:سگی را برای نگهبانی بگمار.
⛓نوح(ع)چنین کرد و وقتی که شبانه مزدوران برای خراب کردن کشتی میآمدند،سگ به ایشان حمله می کرد و مهاجمان از ترس فرار می کردند.3
⚓️ساخت کشتی هشتاد سال طول کشید. اما باز رحمت الهی از اینکه بدون مقدمه عذابی بزرگ بر کافران جهان نازل شود،ابا داشت.پس مدتی زنان و مردان عقيم شدند و تا چهل سال دیگر فرزندی به دنيا نيامد،چهل سال نيز قحطی و بيماری بر آنان چيره شد و اموال و فرزندانشان از بين رفتند.پیامبر دائما با صدای بلند به ایشان می فرمود:
✅اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا:به درگاه خدای خود توبه کنید و آمرزش طلبید که او بسیار خدای آمرزندهای است.4
اما...دیگر کاری از دست پیامبر ساخته نبود.آری! این جماعت سالها پیش غرق شده بودند.
📚منابع:
۱)مجلسی،محمدباقر،بحارالانوار، ج۱۱، ص۳۱۹
۲)سوره هود، آیه۳۸.مکارم شیرازی، ناصر،تفسیر نمونه،ج۹،ص۹۱
۳)مجلسی،محمدباقر،بحارالانوار، ج ۶۵،ص۵۲.
۴)سوره نوح آیه۱۰مجلسی،بحار الانوار،ج ۱۱،ص۲۹۹
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 راه ارتباط با عالم غیب
┄┅═✾•••✾═┅┄┈
استاد مسعود عالی
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✍#هزار_تازیانه_ی_مرگبار!
برای هارون الرشید لباسهای فاخر و گران قیمتی آورده بودند. آن را به علی بن یقطین وزیر [شیعه ] خود بخشید. از جمله آن لباسها دراعه ای* طلابافت و از جنس خز بود که به لباس پادشاهان شباهت داشت. علی بن یقطین نیز آن لباسها را همراه اموال دیگری برای امام کاظم (ع) فرستاد. حضرت، دراعه را توسط شخص دیگری برای وزیر فرستاد. او شک کرد که علت چیست؟ حضرت در نامه ای نوشتند: آن را نگهدار و از منزل خارج مکن که روزی احتیاج میشود. علی بن یقطین پس از چند روز بر یکی از غلامان خود خشم گرفت و او را از خدمت عزل کرد. غلام معزول نزد هارون الرشید سخن چینی کرد که علی بن یقطین قائل به امامت موسی بن جعفر است و خمس اموال خود را در هر سال برای او میفرستد. به عنوان نمونه همان ص: ۱۰۰ دراعه ای را که شما به او بخشیدید در فلان روز برای موسی بن جعفر فرستاد. هارون بسیار خشمگین شد و گفت: باید این راز را کشف کنم. همان دم در پی علی بن یقطین فرستاد؛ هنگامی که حاضر شد، گفت: آن دراعه ای را که به تو دادم چه کردی؟ علی بن یقطین گفت: در خانه است و آن را در پارچه ای پیچیدهام و هر صبح و شام آن را باز میکنم و به آن، تبرک میجویم! هارون گفت: هم اکنون آن را بیاور. علی بن یقطین یکی از خادمان خود را فرستاد و گفت: دراعه در فلان اتاق، داخل فلان صندوق و در پارچه ای پیچیده است. برو آن را زود بیاور. غلام رفت و آن را آورد. هارون دید دراعه میان پارچه گذاشته شده و عطر آلود است. خشمش فرو نشست و گفت: آن را به منزل خود برگردان. دیگر سخن کسی را در باره ی تو قبول نمیکنم و جایزه ی زیادی به او بخشید. آن گاه دستور داد غلامی را که سخن چینی کرده بود، هزار تازیانه بزنند. هنوز بیش از پانصد تازیانه به او نزده بودند که مرد.
*لباسی که جلویش باز است و روی لباس میپوشند.
📙یکصد موضوع، پانصد داستان ۳۹۸-۳۹۷/۱ ؛ به نقل از: داستانها و پندها ۵۲/۱
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 چگونه پس از مرگ رجعت کنیم؟
┄┅═✾•••✾═┅┄┈
استاد مسعود عالی
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
#قصه_پنجاه_و_دوم
💎#زبانهای_آخته
✍در مجلس اشراف صدای ساز و آواز بلند بود و حاضرین در حال میگساری بودند که نوکر یکی از اشراف وارد شد و چیزی در گوشش زمزمه کرد.مرد اشرافی که چشمانش از تعجب گرد شده بود با حرکت دست به نوازندگان و رقاصه ها دستور داد تا ساکت شوند.
🗯سپس گفت:دوستان!هم اکنون خبری به من رسید که شنیدنش بزممان را کامل می کند.نوح و یارانش بیرون شهر در حال ساختن کشتی هستند.
💬برای لحظاتی مجلس در سکوت فرو رفت و همگی هاج و واج به یکدیگر می نگریستند،اما خیلی زود شلیک خنده همگان به هوا رفت.یکی از اشراف که از خنده بی حال روی تختش افتاده بود گفت:حیف است از کنار این واقعه ساده بگذریم،من که میخواهم همین امروز از نزدیک این صحنه را ببینم.
🔮اینگونه بود که اشراف با خدم و حشم راهی شدند و خود را به محل ساخت کشتی رساندند.
🏞پیامبر و یارانش در حال آماده سازی محل کار خود بودند که متوجه حضور اشراف شدند.نوح(ع)سریعا به یارانش تذکر داد که در مقابل هر زخم زبان و سخن تحریک کننده ای آرام باشند و هیچ بهانه ای برای درگیری به دشمن ندهند.
یکی از اشراف با صدای بلند طوری که نوح(ع) و یارانش هم بشنوند گفت:
ای سروران! به ود و سواع قسم که اگر با چشم خود این صحنه را نمی دیدم باور نمیکردم!
🚢کشتی؟!آن هم اینجا؟! میدانید از اینجا تا دریا چقدر فاصله هست؟!چند نفر از شما تا کنون به چشم خود دریا را از نزدیک دیده اید؟!اصلا دریا به درک! آخر ای دیوانه ها!حتی رودخانه ها تبدیل به جوی شده و از چشمه ها چیزی جز خاکی خشک باقی نمانده است!آن وقت شماها در حال کشتی ساختن در بیابانید؟!
🔱شلیک خنده حضار دوباره به هوا رفت. یک نفر که از خنده بی حال شده بود گفت:ای نوح!اعتراف می کنم ما اشتباه می کردیم که در پی جان تو بودیم.چه کسی بجز تو در این دنیا می تواند ما را اینگونه بخنداند؟!به خدایان قسم که هرگاه می پنداریم انتهای حماقت و دیوانگی را به ما نشان داده ای،شگفتی جدیدی پدید می آوری و مرز های جنون را جا به جا می کنی!
⚜اشراف و کفار دیگر حتی توان خندیدن هم نداشتند.عده ای روی زمین دراز کشیده بودند و عده ای دیگر شکم خود را با دو دست می فشردند.در جمع اشراف فقط یک نفر نمی خندید.دست به سینه به یک درخت تکیه داده بود و با صورت در هم کشیده واقعه را نگاه می کرد، کنعان، فرزند بزرگ نوح(ع)
📚منابع:
برداشت آزاد از آیات و روایات مربوط به تمسخر شدن نوح(ع)توسط اشراف(آیات ۳۸ و ۳۹ سوره هود)و(مجلسی بحارالانوار ج۱۱،ص۳۲۳)
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 عاقبت شوخی با نامحرم!!!
┄┅═✾•••✾═┅┄┈
شیخ حسین انصاریان
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✍#چند_تار_مو
مردی که با همسرش بسیار صمیمی بود و زندگی خوشی داشت به بازار رفت تا غلامی برای کمک به زندگی شان بخرد، پس از انتخاب غلام، از فروشنده احوال او را پرسید. وی گفت: این غلام عیبی ندارد، جز این که سخن چین است. خریدار نیز این عیب را مهم ندانست و او را خریداری کرد. پس از مدتی روزی غلام در صدد سخن چینی برآمد؛ از این رو به خانم مولایش گفت: همسرت تو را دوست ندارد و تصمیم گرفته همسر دیگری اختیار کند و اگر هنگام خواب، چند تار مو از زیر گردن او ببری و بیاوری، من او را سحر میکنم تا از کارش منصرف شود و باز هم تو را دوست بدارد، آن گاه بی درنگ خود را به مولایش رساند و گفت: همسرت رفیقی پیدا کرده و تصمیم دارد هنگام خواب سرت را ببرد. شوهر به خانه آمد و خود را به خواب زد، وقتی همسرش کارد را نزدیک گردن او برد از جا پرید و او را کشت. وقتی خویشان زن خبردار شدند آمدند و شوهر را کشتند و به دنبال آن، همه به جان هم افتادند و درگیری میان آنها ادامه یافت!
میان دو کس جنگ چون آتش است سخن چین بدبخت، هیزمکش است کنند این و آن خوش دگر باره دل وی اندر میان، کوربخت و خجل میان دو تن آتش افروختن
📙پند تاریخ ۵/ ۱۵۷ - ۱۵۸؛ به نقل از: سفینة البحار / ۶۱۳؛ جوامع الحکایات / ۳۱۹.
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مي گويند
خداوند داستان ابليس را تعريف کرد ،
تا بداني که نمي شود به عبادتت ،
به تقربت و به جايگاهت اطمينان کنی!
خدا هيچ تعهدي براي آنکه
تو هماني که هستی بمانی ، نداده است
شايد به همين دليل است که
سفارش شده وقتی حال خوبی داری
و مي خواهي دعا کني ،
يادت نرود عافيت و عاقبت بخيری بطلبی
پس به خوب بودنت مغرور نشو
که شيطان روزی مقرّب درگاه الهی بود
دوستان مهربانم عاقبت بخیری
را براتون آرزومندم
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
❤️(ردّپا)
✍#داستانی_زیبا
🔷 شبي مردي در رؤيا بود. او در خواب ديد كه با معبودش در طول ساحل قدم ميزند، و در پهنهی آسمان صحنه هائي از زندگيش آشكار ميشود.
در هر صحنه، او متوجه شد دو اثر ردپا بر روي ماسهها هستند. يكي متعلق به او وديگري از آن معبودش. زماني يك صحنه از زندگي گذشته اش را ديد. اوبه ردپاها در روي ماسه نگاه كرد.
🔸متوجه شد در بعضي مواقع در طول مسير زندگيش، فقط يك ردپا وجود دارد. اوهمچنين متوجه شد كه اين اتفاق در مواقعي رخ ميدهد كه در زندگيش افت كرده و غمگين و افسرده است، اين موضوع او را واقعاً پريشان كرد.
او از معبودش سؤال كرد: "بار خدايا تو گقته بودي كه مصمّمي مرا حمايت كني و با من در طول راه زندگي قدم برميداري اما من متوجه شدم در مواقعي كه در زندگيم آشفتهام، فقط اثر يك ردپا وجود دارد. من نميفهمم چرا من وقتي به تو نيازدارم تو مرا ترك ميكني؟
🔹معبودش پاسخ داد: "عزيزم، آفریدهی عزيز من، من ترا دوست دارم و هرگز ترا ترك نخواهم كرد. در مواقعي كه رنجي را تحمل ميكني، زمانيكه تو فقط اثر يك ردپا را ميبيني، آن همان وقتيست كه من تو را روي شانه هايم حمل ميكنم."
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان دختر یتیم و نذر سوره واقعه برای تبلت
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✍#مسیحی_گستاخ
«باقر» لقب پنجمین اختر فروزان آسمان امامت و ولایت امام محمد بن علی بن الحسین علیهم السلام است. باقر؛ یعنی شکافنده. به آن حضرت باقر العلوم میگفتند؛ یعنی شکافنده ی دانش ها. روزی مردی مسیحی به صورت سخریه و استهزا به آن حضرت گفت: أنت بقر [۱] امام بدون آن که از خود ناراحتی نشان دهد، با کمال سادگی و خونسردی فرمود: من بقر نیستم من باقرم. مسیحی گفت: تو پسر زنی هستی که آشپز بود. امام فرمود: شغلش این بود؛ عار و ننگی به شمار نمی آید. مسیحی گفت: مادرت سیاه و بی شرم و بدزبان بود. امام فرمود: اگر این نسبتها که به مادرم میدهی، راست است خداوند او را بیامرزد و از گناهش بگذرد و اگر این نسبتها دروغ است، خداوند از گناه تو بگذرد که دروغ و افترا بستی. این روحیه ی امام (ع) باعث شد آن مرد مسیحی، مسلمان شود. [۲]
[۱]: بقر: گاو.
[۲]: داستان راستان ۱۷/۱ ؛
به نقل از: بحار الأنوار ۱۱/ ۸۳
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
‼حضرت محمد(ص):
به واجبات خدا عمل کن تا با تقواترین مردم باشی.
به قسمت الهی راضی باش بینیاز ترین مردم شوی.
از حرام های خدا پرهیز کن تا پرهیزکارترین مردم باشی،
و با کسی که همسایه توست خوش رفتاری کن تا مومن باشی.
{الامالی صدوق ج۱ ص۲۰۱}
🔶🔸راه های گناه نکردن🔸🔶
🔸🔸
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروردگارا در این شبهای سرد زمستان✨
دلهایمان را با نور ایمانت گرم کن...❄️
خدایا خانه دوستانم مملو از مهر...✨
چراغ خونه هاشون روشن... ❄️
زندگیشون پر برکت بگردان✨
شبتون آروم ❄️
🆔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صبح
🍂🌸در این روز زیبا
💞امیدوارم نگاه پرمهرخدا
🍂🌸همراه لحظههاتون
💕سلامتی ونیکبختی
🌸گوارای وجـودتـون
💞بارش برکت ونعمت
🍂🌸جاری در زندگیتون
🌸آخر هفتهتون گلبارون 😍♥️
سلام
صبحتون بخیر باشه ♥️♥️
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
جاریم تُرکه
لامصب زندگیش از #بیخ تمیزه
نظافت آشپزخونش بیسته👌
از #چدنای_گازش بگیر تا #ته_قابلمه_هاش برق میزنه
دیدزندگیم فقط #ظاهری تمیزه!لینک اینجاروداد👇
https://eitaa.com/joinchat/4061790232Ce34d28ffd6
میخوای ببینی خانه داری به سبک #ترک ها چطوره؟بیا اینجا👆😍😍
♨️خانمی که برای عید سال جدید میخوای
چیدمان خونه روعوض کنیولی ایده ای نداری☹️
💑 عروس خانوم گلی که عروسیته ودنبال بهترین وجدیدترین جهیزیه هاوچیدمان هستی💑
🏡اینجا 👇
جدیدترین ولاکچری تریناروبرات میزارن
👏بدوکه ازبقیه فامیل چندقدم جلوترباشی😜
https://eitaa.com/joinchat/4061790232Ce34d28ffd6
⛔️ببین چجوری و بهمین سادگی #جهیزیه_های_میلیاردی دست وپاکردن😳😱
📚حکایتی بسیار زیبا از خواجه عبد الله انصاری📚
روزی حضرت سلیمان با لشکریان خود بر مرکب باد می گذشت . کشاورزی را دید که با بیل کار میکند و هیچ به حشمت سلیمان و سپاه او نمی نگرد .
سلیمان در شگفت شد و گفت : ما از هر جا که گذشتیم کسی نبود که ما را و حشمت ما را نظاره نکند . و پیش خود گفت این مرد یا خیلی زیرک و دانا و عارف است یا بسیار نادان و جاهل ....
پس فرمان ایست داد. سلیمان فرود آمد و گفت : ای جوانمرد جهانیان را شکوه و هیبت ما در دل است و از سیاست ما ترسند . چون ملک ما را ببینند در شگفت اندر شوند . و تو هیچ بما ننگری و تعجب نکنی؟
و این نوعی استخفاف و بی اعتنائی است که همی کنی .
آن مرد گفت : حاشا و کلا که چنان کنم . چگونه در مملکت تو استخفافی از دل کسی گذر کند . لیکن ای سلیمان من در نظاره جلال حق و قدرت او چنان مستغرق هستم که نیروی نظاره دیگران ندارم .
ای سلیمان عمر من این یک نفس است که میگذرد اگر به نظاره خلق آنرا ظایع کنم آنگاه عمر من بر من تاوان بود .
سلیمان گفت : اکنون از من حاجتی بخواه اگر حاچتی در دل داری؟
گفت : آری حاجتی در دل دارم و مدتهاست که من در آرزوی آن حاجتمو آن این است که مرا از دوزخ رها کن.
سلیمان گفت : این نه کار من است که کار آفریدگار عالم است .
گفت : پس تو هم چون من عاجزی و از عاجز حاجت خواستن به چه روی بود ؟؟؟؟
سلیمان دانست که مرد هوشیار و بیدار است . پس او را گفت : مرا پندی ده....مرد گفت : ای سلیمان در ولایت حاظر منگر بلکه در عاقبت بنگر ....
ای سلیمان چشم نگاه دار تا نبینی که هر چه چشم نبیند دل نخواهد و سخن باطل مشنو که باطل نور دل را ببرد .......
📚کشف الاسرار
📚خواجه عبدالله انصاری
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi