✨﷽✨
💠توجّه به نعمت ها💠
✍حاج آقا قرائتی: شناخت نعمت هاى خداوند و توجّه به آنها، انسان را شیفته خدا مى سازد و دل را خانه عشق الهى مى سازد «وَالَّذینَ آمنوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّه» و از همین رو، در دعاهاى اسلامى و مناجات معصومین، به بیان و یاد این نعمت ها پرداخته شده است. از جمله در عاى «ابوحمزه ثمالى»، امام سجّاد علیه السلام به یكایك نعمت ها اشاره مى كند:
خدایا! كوچكى بودم كه بزرگم كردى
ذلیلى بودم كه عزّتم بخشیدى
جاهلى بودم كه آگاهم كردى
گرسنه اى بودم كه سیرم ساختى
برهنه اى بودم كه مرا پوشانیدى
گمراهى بودم كه هدایتم نمودى
فقیر بودم، بى نیازم كردى
بیمار بودم، شفایم بخشیدى
گناه كردم، پوشاندى
و... نعمت هاى فراوان دیگر.
💥امام حسین علیه السلام هم در دعاى عرفه به ذكر نعمت هاى حق مى پردازد تا از این راه، عشق الهى در دل زنده شود و انسان عاشق خدا، جز براى او و رضاى خداوند، كار نكند و به اخلاص نزدیك شود.
📚 کتاب پرتوی از اسرار نماز،
↶【به ما بپیوندید 】↷
_____________________
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
آب هزار
سال است از
خجالت دور عباس میگردد
👌تصویر سرداب حرم حضرت عباس (ع)
💠
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
آیا می دانید گناهان کبیره کدامند ؟
عبید بن زراره میگوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: گناهان کبیره کدام اند؟
آن حضرت فرمود: گناهان کبیره در نوشتار امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام هفت چیز است :
کفر به خداوند، کشتن انسان، عاق پدر و مادر شدن، ربا گرفتن، خوردن مال یتیم به ناحق، فرار از جهاد و تعرب بعد از هجرت.
عبید میگوید: از امام پرسیدم: یک دِرهَم از مال یتیم خوردن، بزرگتر است یا ترک نماز؟
حضرت فرمود: ترک نماز.
عرض کردم: ولی شما ترک نماز را از گناهان کبیره به حساب نیاوردید.!!
حضرت فرمود: اولین چیزی که از گناهان کبیره برایت گفتم چه بود؟
عرض کردم: کفر به خداوند. حضرت فرمود: همانا تارک نماز کافر است.
منابع :
* - الکافی ج : 2 ص : 278
* - بحار الانوار، ج ,84 ص 249
💠
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید خدا پشت خط باشد ...
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
رشاد القلوب: حكايت شده است كه نوجوانى كه هنوز به سنّ بلوغ نرسيده بود، به پيامبر صلى اللّه عليه و آله سلام كرد و از خوشحالىِ ديدن ايشان، چهره اش گشاده گشت و لبخند زد. پيامبر صلى اللّه عليه و آله به اوفرمود:" اى جوان! مرا دوست دارى؟
گفت: اى پيامبر خدا! به خدا سوگند، آرى! فرمود:" همچون چشمانت؟".
گفت: بيشتر.
فرمود:" همچون پدرت؟".
گفت: بيشتر.
فرمود:" همچون مادرت؟".
گفت: بيشتر.
فرمود:" همچون خودت؟".
گفت: اى پيامبر خدا! به خدا سوگند، بيشتر.
فرمود:" همچون پروردگارت؟".
گفت: خدا را، خدا را، خدا را، اى پيامبر خدا! كه اين مقام، نه براى توست و نه ديگرى. در حقيقت، تو را براى دوستىِ خدا، دوست مى دارم.
در اين هنگام، پيامبر صلى اللّه عليه و آله به همراهان خود روى كرد و فرمود:
" اين گونه باشيد. خدا را به سبب احسان و نيكى اش به شما، دوست بداريد و مرا براى دوستى خدا، دوست بداريد".
منبع: حكمت نامه پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلم،محمدى رى شهرى و همكاران، دارالحدیث، قم: 1386، صص 319-320.
✍
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از خدا پرسیدم:
اگر در سرنوشت ماهمه چیز
را از قبل نوشته ای،
آرزوکردن
چه سوددارد؟؟
خداوند خندیدو فرمود:
شاید در سر نوشتت
نوشته باشم،
هر چی آرزو کرد...
شبتون پر از آرزوهای زیبا🌹
🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗صبحتون زیبا و شاد
🌸روزگارتون معطر
💗به بوی مهربانی
🌷دلتون غرق عشق
🌸و محبت
💗لبتون خندان
🌷زندگیتون مملو از آرامش
🌸و لحظاتتون شیرین
💗و ناب در کنار خانواده محترمتان
در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند لااقل در آسایش زندگی کند! برای همین سکه ای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قوی ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه اش داد تا بخورد.
همسایه دوم سم را سرکشید و به خانه اش رفت. قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض. او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معده اش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید.
صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایه اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری.
او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید!
همسایه اول هرروز میشنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد. با هر ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد. کم کم نگرانی و ترس همه ی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شبها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه ی همسایه میشنید دلهره اش بیشتر میشد و تشویش سراسر وجودش را میگرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربه ای بود که در نظرش سم را مهلک تر میکرد.
روز سوم خبر رسید که مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود!!
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
💎#حکایت
فردی از کشاورزی پرسید: آیا گندم کاشتهای؟
کشاورز جواب داد: نه، ترسیدم باران نبارد.
مرد پرسید: پس ذرت کاشتهای؟
کشاورز گفت: نه، ترسیدم ذرتها را آفت بزند
مرد پرسید: پس چه چیزی کاشتهای؟! کشاورز گفت: هیچچيز، خیالم راحت است!
👈همیشه بازندهترین افراد در زندگی، کسانی هستند که از ترس هرگز به هیچ کاری دست نمیزنند...
💠 ]
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
❣#واقعا_زيباست👇🏻
🌼🍃روزي گنجشکي عقربي را ديد که
در حال گريستن است ،
🌼🍃گنجشک از او پرسيد :
براي چه گريه ميکني؟
گفت :
ميخواهم آن سمت رودخانه بروم نميتوانم...
🌼🍃 گنجشک او را روي دوش خود
گذاشت و پريد...
وقتي به مقصد رسيد
گنجشک ديد پشتش ميسوزد..
🌼🍃 به عقرب گفت :
من که کمکت کردم
براي چه نيشم زدي.؟
🌼🍃گفت : خودم هم ناراحتم
ولي چکار کنم ذاتم اين است...!!
حکايت بعضي از ما آدمهاست...👌🏻
🦋🧚♀🧚♀🦋
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴حامل زباله ها نباش!
🎙استاددانشمند
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🐑گوسفند قربانی
مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند . گوسفند ازدست مرد جدا شد و فرار کرد.مردشروع کردبه دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد . عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند.
هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .ناگهان همسای شان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده . زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند .او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت :خدا قبول می کند. ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش. بعدا مرد رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن.
روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده . گوسفندی چاق و چله تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم. مرد گوسفند را برد وسوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند .فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد .
پس این نصیب توست ...
صدقه را بنگر که چه چیزیست!!
صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است ...
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬دلتنگ های کربلا و عاشقان حرم امام حسین علیه السلام دیدن این کلیپ رو از دست ندین...
🔺این کلیپ به همراه تصاویر زیبا از حرمین شریفین است.
💠
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚تیله
یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی می کردن.
پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت.
پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت: من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینی هاتو به من بده.
دختر کوچولو قبول کرد.
پسر کوچولو بزرگ ترین و قشنگ ترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقیه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود، تمام شیرینی هاشو به پسرک داد.
همون شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و خوابش برد. ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه؛ چون به این فکر می کرد که همون طوری که خودش بهترین تیله هاشو یواشکی پنهان کرده، شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینی هاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
آیت الله کشمیری :
سوره یس بخوانید و ثوابش را به امام جواد علیه السلام هدیه کنید ، حاجات شما را خواهد داد.
💠
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🍃🐞
🐞
🔰کفش ملا
ملا درمنزل یکی از دوستان به نهار دعوت داشت، وقتی وارد منزل شد دید کفش های مهمانها روی هم ریخته اگر کفش نو خود را میان این کفشها بگذارد، سهوا یا عمدا عوض خوا هد شد. فکر کرد وکفشها را در دستمال خود بپیچد به کمرش بست ورفت سر سفره شروع کرد با دیگران به غذا خوردن. شخصی که پهلوی ملا نشسته بود متوجه شد که ملا به کمرش چیزی بسته است از ملا سوال کرد: ببخشید این بسته چیست که به کمر خودتان بسته اید ؟ ملا جواب داد کتاب است. مرد دوباره پرسید چه کتابی است ودرچه خصوص نوشته شده ؟ ملا جواب داد: راجع احتیاط. مرد گفت به به نویسنده آن کیست ملا گفت یک نفر کفاش.
🦋🧚♀🧚♀🦋
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
خود را درگیر طوفان هایی که
دیگران برایت میسازند،
نکن
تو آنقدر وقت نداری
تا به هرکس که
به سویت سنگ پرتاب میکند،
واکنش نشان دهی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
قشنگه بخونید
حکایت : عدالت خداوند
ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟
ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺎﺩﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ،
ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ 3ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﻌﺪﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍي ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ طناب ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ، ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ . ﻫﻨﻮﺯ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ، درب خانه حضرت داوود را زدند، و ايشان اجازه ورود دادند، ده نفر از تجار وارد شدند و هرکدام کيسه صد ديناري را مقابل حضرت گذاشتند، و گفتند اينها را به مستحق بدهيد.
حضرت پرسيد علت چيست؟
ايشان گفتند در دريا دچار طوفان شديم و دکل کشتي آسیب ديد و خطر غرق شدن بسيار نزديک بود که درکمال تعجب پرنده اي طنابی بزرگ به طرف ما رها کرد. و با آن قسمتهاي آسيب ديده کشتي را بستيم و نذر کرديم اگر نجات يافتيم هر يک صد دينار به مستحق بدهيم حضرت داوود رو به آن زن کرد و فرمود: خداوند براي تو از دريا هديه ميفرستد، و تو او را ظالم مي نامي. اين هزار دينار بگير و معاش کن و بدان خداوند به حال تو بيش از ديگران آگاه هست.
اراده خداوند غالبا از قدرت درک ما خارج است، اما همیشه به سود ماست.
✍
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
هر زمیـــن خوردنی را #مصــیبت تصور نکن
در بــسیاری از افتادن ها
"خیــری" نهفته است
🍂 چه بسا چيزى را خــوش نمیداریــد و آن براى شما خــوب است.
🔮 #سوره_بقره_21
🦋🧚♀🧚♀🦋
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨
💐اعمالی که باعث خوشحالی اموات میشود
✍با توجه به اینکه اموات دستشان از اعمال خیر کوتاه است؛ به احسان و دعاى فرزندان و خویشان و دوستان مؤمن خود، نیازمندند. مرحوم «علاّمه مجلسى» مى فرماید: دعا کردن براى اموات در نماز شب و بعد از نمازهاى فریضه و همچنین یاد آنها در مکان هاى زیارتى خوب است و براى پدر و مادر باید بیشتر دعا کرد و اعمال خیر براى آنان بجاآورد.
همچنین مى فرماید: «در حدیث صحیحى آمده است که امام صادق(ع) در هر شب براى فرزند خود و در هر روز، براى پدر و مادر خود، دو رکعت نماز مى خواندند (و به روح آنان هدیه مى کردند) در رکعت اوّل سوره «انّا انزلناه» و در رکعت دوم سوره «کوثر» را مى خواندند».
💥امام صادق(ع) فرمودند: ثواب اعمال خیر، براى کسى که براى مردگان انجام مى دهد، براى او و براى آن مرده، هر دو نوشته مى شود.
🌷اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ
🌷وَ المُسلِمینَ وَالمُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَالاَموَاتِ
📚:برگرفته ازبحارالانوار و مفاتیح الجنان
↶【به ما بپیوندید 】↷
________________________
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚#یڪ_داستان_یڪ_پند
پـیرمـردۍ با پـسر و عـروس و نوه اش زندگے میڪرد...
او دستانـش می لرزید و چـشمانش خـوب نمیدید و به سختے می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شڪست...
پـسر و عـروس از این ڪثیف ڪاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ ڪاری بڪنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد...
آنها یڪ میز ڪوچڪ در گوشه اطاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایۍ آنـجا غذا بخورد. بعد از این ڪه یڪ بـشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شڪست دیگر مجبور بود غذایش را در ڪاسه چوبی بخورد، هروقت هم خـانواده او را سرزنش میڪردند پدر بزرگ فقط اشڪ میریخت و هیچ نمیگفت...
یڪ روز عصر قبل از شـام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد ڪه داشت با چند تڪه چوب بازی میڪرد. پدر روبه او ڪرد و گفت: پسرم دارے چی درست میڪنی؟ پـسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان ڪاسه های چوبی درست میڪنم ڪه وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید!
•••یادمان بماند ڪه:
"زمین گرد است..."•••
─┅═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═┅─
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
❤️عزیزجون میگفت:
وقتی میخواید ازم خدافظی کنید و برگردید تهران صبح بیاید، ظهر بیاید اما غروب نیاید.
❤️میگفت غروب همین جوریشم دل آدم بیتاب و بیقرار هست
چه برسه به اینکه بفهمی بچه هات قراره فرسنگ ها ازت دور بشن و برن تو یه شهر و دیار دیگه.
❤️دلتنگی دم غروبتم به شب برسه و تنهایی و هزارجور فکر نگران کننده مهمون دلت بشه...
❤️میگفت خدافظی وقت داره اما سلام نه.
❤️واسه سلام هر وقت که رسیدید بیاید،
اول صبح، دم غروب، آخر شب
اما واسه خدافظی...
❤️عزیزجون راست میگفت
آدما رو نباید تو لحظه های بیقراری تنها گذاشت،
باید صبر کرد، با دلشون راه اومد،
باید اجازه داد خودشونو واسه تحمل غم رفتن آماده کنن...
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✍🏻"الفبای حق کُشی"
- خانم "الف" به بانک میرود. نوبت میگیرد.
شمارهاش ۱۳۵ است.
همانجا دوستش را میبیند که سه ساعت زود تر از او آمده و دو شماره در دستش دارد. یکی ۲۴ و یکی ۲۵.
شماره ۲۵ را از او میگیرد و کارش را زود تر از ۱۱۰ نفر دیگر انجام میدهد و خوشحال بانک را ترک میکند.
- آقای "ب" راننده تاکسی است.
هر روز دقایقی را فریاد میزند تا مسافرانش تکمیل شده و حرکت کند.
امروز باران شدیدی میآمد.
آقای "ب" کسی را سوار نمیکرد و میگفت که فقط دربست میرود.
- خانم "پ" پنجره را باز میکند و زیرسفرهای را داخل کوچه میتکاند.
- آقای "ت" در اتوبان میبیند که همهی ماشینها در ترافیک سنگینی هستند. وارد شانهی خاکی میشود و از چند صد نفر جلو میزند و بعد به داخل صف ماشینها میآید.
- خانم "ث" فروشنده است.
کیفی میفروشد با قیمت ۲۰ هزار تومان.
توریستی از همه جا بیخبر میآید که کیف را بخرد. قیمت را می پرسد. در جواب میشنود: ۶۰ هزار تومان.
- آقای "ج" کارمند است. در ساعتی که اوج کار است و مراجعین صف کشیدهاند، در اتاقش را بسته، چایی میریزد و مینشیند کنار همکارش برای گپ زدن.
این مثال ها را تا آخرین حرف الفبا هم میشود ادامه داد.
یک لحظه با خودتان رو راست باشید و بپذیرید؛
بیشتر ما به اندازه "توانمان" متجاوزیم و دیکتاتور و ضایع کنندهی حق دیگران.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi