eitaa logo
ملازمان حرم
432 دنبال‌کننده
1هزار عکس
164 ویدیو
3 فایل
﷽ 🚨شـهـادت گـل خـوشـبـو و مـعـطری اســت کـه جـز دسـت برگزیدگان خـداوند در میـان انـسـانـهـا به آن نـمی رسد. "مـقـام مـعـظـم رهـبـری"
مشاهده در ایتا
دانلود
ملازمان حرم
💢شهید جبهه مقاومت صادق عدالت نام جهادی :کمیل #ولادت:۱۳۶۷/۲/۲ تبریز #شهادت:۱۳۹۵/۲/۴ دلامه سوریه رو
🔻 🍃زمانی که آقا صادق به  ماموریت می رفتند من برایشان نامه ای می نوشتم و در بین لباس یا قسمتی از چمدانش می گذاشتم که ببیند. سال گذشته وقتی ایشان برای بار اول به رفتند من دو تا نامه نوشتم که یکی برای خودشان بود که گفتم در بین الحرمین روبه حرم حضرت ابولفضل(ع) ایستاده و این نامه را از طرف من بخوانید و دیگری را بعد از اربعین در حرم امام حسین(ع) بیانداز و نخوان! 🍃با اینکه مطمئن بودم نمی خواند اما نمیدانم چرا آن دفعه نامه را خوانده بود. من در نامه آقا صادق را از آقا خواسته و نوشته بودم: 🍃« آقا جان تو رابه جان زینب(س) قسم می دهم که تمام مسلمانان مشتاق را به نهایت سعادت، ارج و قرب واسطه شوی در نزد حق تعالی. ، پاره ی تنم در مسیر تو قدم گذاشته و به تو می سپارمش! آقا جان آرزوی در سر دارد من نیز شهادتم اما آتشم به اندازه ی عشق و علاقه صادق تند نیست آرزویی همچون برادر زاده ی شیرین زبانت قاسم را دارد و شهادت شیرین تر از عسل است برایش.» 🍃آقا صادق که این نامه را خوانده بود وقتی به خانه برگشت خوشحال بود و گفت: باور نداشتم که اینگونه از ته دل برایم بخواهی تا شوم. 🍃من در اوایل نمی توانستم این دعا را بگویم و  برایم سخت بود اما می دیدم که دراین دنیا عذاب می کشد، بعد ها متوجه شدم که من خودخواه شده ام و آقا صادق را فقط برای خودم می خواهم اما از سال گذشته به این فکر افتادم که بهتر است کمی هم آقا صادق را برای خودش بخواهم. ❣ :همسر_شهید @Molazemane_Haram
ملازمان حرم
💢مدافع حــــرم #شهید_حاج_عبدالکریم_اصل_غوابش #ولادت:۱۳۴۸ #شهادت:۱۹ تیر ۱۳۹۴ #نحوه_شهادت:انفجار تله
💢در سیزدهم مهرماه سال ۱۳۶۸ ازدواج کردیم، در ابتدای زندگی مشترک خود در خانه پدر حاج کریم بودیم ولی مدتی بعد در منطقه سه راه خرمشهر زمینی خریدیم که به علت مشکلات مالی برای گرفتن کارگر و بنا ،مجبور شدیم خودمان شروع به ساخت خانه کنیم. 🌷حاجی بعد از ساعات اداری که به خانه می‌آمد بنایی می‌کرد و من هم کارگر بودم و به او مصالح می دادم، دیوارهای خانه را اول ساخت چون استتار برایش مهم بود. 🌷در این سال‌ها خداوند یک پسر و یک دختر به ما عطا کرد، در نزدیکی خانه یک کارخانه آرد بود که با استشمام گرد و غبار حاصل از فعالیت آن، عارضه شیمیایی حاجی شدیدتر می شد. و این موضوع سبب شد به سختی تنفس کند از طرف دیگر نیز بچه‌ها باید به مدرسه می‌رفتند ولی مدرسه‌ای در نزدیکی ما نبود به همین دلیل دوباره به حصیرآباد برگشتیم و در یک خانه چهل متری زندگیمان را ادامه دادیم، یک زندگی ساده بدون هیچ تجملات. 🌷اهل ایراد گرفتن از غذا و یا هر چیز دیگری در خانه نبود هر غذایی که درست می‌کردیم و سر سفره می‌گذاشتیم خدا را شکر می‌کرد. 🌷در خانه هیچ گاه به کسی امر و نهی نمی‌کرد. فردی بود که به هیچ چیز دل نمی‌بست بلکه دوست داشتنش هم برای خدا بود. :همسر بزرگوارشهید :۱۳۴۸ :۱۹ تیر ۱۳۹۴ @Molazemane_Haram‌
❣مدافع حرم #شهید_مهدی_قاضی_خانی: 💢پرچم حرم حضرت عباس(ع) را آوردند هیئت. آن را امانت گرفت و برد چند تا از روستاهای همدان تا مردم آنجا هم تبرکی دست بزنند و حاجت بگیرند. میگفت بگذار آنها هم خوشحال شوند. شاید امکانش نباشد بروند #کربلا اما با همین دلشان آرام شود. #راوی:همسر_شهید #شهادت:۱۳۹۴/۹/۱۶ @Molazemane_Haram‌
▫️بهار سال ۱۳۶۵ ولادت حضرت علی ع بود🔻 جلسه بود و من هم میونداری میکردم. اون روز مراسم ساعت 9 صبح و در فضای اطراف مزار شهدای الوارثین برگزار شد. سید مهدی اعتصامی همه کاره تبلیغات بود و با کمک مجید رضایی جایگاه مراسم رو با تصاویر شهدای گردان آذین بندی کرد. : رزمنده جعفر طهماسبی
ملازمان حرم
شهید عبدالرزاق علی شیری شهادت عملیات والفجر8 تاریخ شهادت : 1 اسفند 1364 🔹سال ۶۱ و در عملیات مسلم ابن عقیل(ع) در حالی که رزمنده لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص) بود در بمباران هوایی مقر گردانها در سومار در اثر اصابت ترکش دستش چپش از کتف جدا شد و به پشت جبهه برگشت. همه می‌گفتند عبدالرزاق حالا حالاها به جبهه برنمی‌گرده اما ۱۵ روز بعد با آستین خالی توی دوکوهه روئیت شد. او ول کن نبود و کسی هم جرات این رو نداشت که توی عملیات از او استفاده نکنه. 🔸کسی باورش نمی‌شد که عبدالرزاق هنوز می‌تونه سینه به سینه دوشکا بره و با نارنجک خاموشش کنه. او رزمنده گردان حنظله بود. این دلاوری و جیگرداری در عملیات والفجر یک کار دستش داد. در حالی که ۳ ماه بیشتر از قطع دست چپش نمی‌گذشت تیر دشمن به گردنش اصابت کرد و باز مجروح شد.بعضی رزمنده‌ها یکبار مصرف بودند و با یک اعزام و یا یک مجروحیت به جبهه پشت می‌کردند اما عبدالرزاق دوباره اومد و این بار توی مقر قلاجه همه رو حیرت زده کرد.در مراسم صبحگاه اردوگاه قلاجه قبل از عملیات والفجر 4 عبدالرزاق با آستین خالی و قداره به کمر، در حالی که پرچم سرخی به دست داشت ظاهر می‌شد و خودش کمپوت روحیه بود. 🔸عبدالرزاق عاشق شهید حاج حسین اسکندرلو بود و در نهایت در روز 1 اسفند 64 با گردان علی اصغر(ع) برای دفع پاتک در فاو وارد نبرد شد.تیربار چهارلول دشمن امان همه را بریده بود. وقتی روی خاکریز قفل می‌شد مثل موریانه خاکریز رو کوتاه میکرد و تلفات میگرفت. عبدالرزاق دست به کار شد. برای رسیدن به تیربار دشمن باید از باتلاقی که بین ما و دشمن بود می‌گذشت و رد شدن از این همه گل و لای به این راحتی نبود و دشمن کاملا روی مواضع ما دید تیر داشت اما عبدالرزاق ول کن نبود. نارنجک به کمر و شمشیر به دست حرکت کرد و دقایقی بعد تیربار دشمن خاموش شد و عبدالرزاق علی شیری هم افتاد. ✅ شهید عبدالرزاق علی شیری روز اول اسفند 64 روحش پر کشید و پیکرش در فاو ماند و بعد از 13 سال به وطن باز گشت و در گلزار شهدای امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شد. :رزمنده دفاع مقدس جناب جعفرطهماسبی
💢 . // رفتم بالای سر سید، بدنش کبود شده بود. اصلا حال خوبی نداشت.گفت:«حمید، بگو این چیزا رو از دستم در بیارن.»خودش می‌خواست آن‌ها را جدا کند که نگذاشتم. به سید گفتم: «مگه چی شده، براچی می‌خوای سرم و دستگاه‌ها رو در بیاری؟»گفت: «می‌خوام برم   کنم.» ‌ با تعجب گفتم: «؟!» نگاهی به صورتم انداخت و گفت: « آمده‌اند مرا ببرند.»از این حرف، بدنم لرزید. ترسیده بودم. سید مجتبی هیچ وقت حرف بی‌ربط نمی‌زد. با چشمانش به گوشه‌ای از سقف خیره شد. فقط به آنجا نگاه می‌کرد! تحمل این شرایط برایم خیلی سخت بود. نمی‌دانستم چه کنم. دوباره نگاهش به من افتاد و گفت: «آمده‌اند من را ببرند. پیامبر(ص) حضرت علی(ع) و مادرم حضرت زهرا(س) اینجا هستند. من که نمی‌تونم بدون غسل شهادت برم! ( 🎙 : حمید فض الله نژاد) . 🔖سید مجتبی علمدار دی ماه 1345 به دنیا آمده و 11 دی‌ماه 1375 دقیقا در 30 سالگی به شهادت رسید. شهید سید مجتبی علمدار از فرماندهان گروهان در گردان مسلم بن عقیل بود.بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر 25 کربلا در ساری مشغول خدمت شد. او مداح اهل بیت عصمت و طهارت(ع) و از جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی بود. چندین سال پس از جنگ یعنی در سال 1375 بر اثر جراحت‌های شیمیایی به یاران شهیدش پیوست.  . 💠 @hafttapeh
💢 . // رفتم بالای سر سید، بدنش کبود شده بود. اصلا حال خوبی نداشت.گفت:«حمید، بگو این چیزا رو از دستم در بیارن.»خودش می‌خواست آن‌ها را جدا کند که نگذاشتم. به سید گفتم: «مگه چی شده، براچی می‌خوای سرم و دستگاه‌ها رو در بیاری؟»گفت: «می‌خوام برم   کنم.» ‌ با تعجب گفتم: «؟!» نگاهی به صورتم انداخت و گفت: « آمده‌اند مرا ببرند.»از این حرف، بدنم لرزید. ترسیده بودم. سید مجتبی هیچ وقت حرف بی‌ربط نمی‌زد. با چشمانش به گوشه‌ای از سقف خیره شد. فقط به آنجا نگاه می‌کرد! تحمل این شرایط برایم خیلی سخت بود. نمی‌دانستم چه کنم. دوباره نگاهش به من افتاد و گفت: «آمده‌اند من را ببرند. پیامبر(ص) حضرت علی(ع) و مادرم حضرت زهرا(س) اینجا هستند. من که نمی‌تونم بدون غسل شهادت برم! ( 🎙 : حمید فض الله نژاد) . 🔖سید مجتبی علمدار دی ماه 1345 به دنیا آمده و 11 دی‌ماه 1375 دقیقا در 30 سالگی به شهادت رسید. شهید سید مجتبی علمدار از فرماندهان گروهان در گردان مسلم بن عقیل بود.بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر 25 کربلا در ساری مشغول خدمت شد. او مداح اهل بیت عصمت و طهارت(ع) و از جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی بود. چندین سال پس از جنگ یعنی در سال 1375 بر اثر جراحت‌های شیمیایی به یاران شهیدش پیوست.  . 💠 @hafttapeh