هدایت شده از .
#عشق_یعنی_اشنایی_باخدا
{پارت دوم}
تا ریخت وقیافش را دیدم از ترس خشکم زد،سر و پایش کثیف و خاکی بود، فهمیدم باز تصادف کرده! زانو های شلوارش پاره شده بود و رد کشیده شدن اسفالت پشت استین کاپشنش مشخص بود، رنگ به صورتم نمونده بود، همون جا جلوی در بی حال شدم، طاقت نداشتم حمید را این مدلی ببینم، دلداریم داد و گفت :«نگران نباش ،باور کن چیزی نشده،ببین خودم با پای خودم اومدم خونه، همه چیز به خیر گذشت»
ولی من باور نمیکردم، سوال پیچش کردم تا بفهمم چه اتفاقی رخ داده، پرسیدم :« کجا تصادف کردی حمید؟ درست بگو بینم چی شده؟ باید بریم بیمارستان از سر و پاهات عکس بگیریم».
حمید در حالی که لیوان اب را سر میکشید گفت:« با اقا میثم و اقا نبی الله سوار موتور می امدیم که وسط غیاث اباد یک ماشین به ما زد سه نفری پرت شدیم وسط خیابون، شانس اوردیم من کلاه داشتم». زخم های
سطحی برداشته بود؛ از سیر تا پیاز قصه رو تعریف کرد که چجوری شد؛ کجا زمین خوردن؛بقیه حالشون خوبه یا ن .
اینطور چیزهارو از من پنهان نمیکرد.من هم فقط غر میزدم:« چرا راننده اون ماشین این طور رانندگی می کرده؟ تو چرا حواست نبوده؟»
این اولین باری نبود که حمید تصادف میکرد؛ چندین بار با همین وضع به خونه اومده بود اما هردفعه مثل بار قبل که خونین و مالین با لباس پاره میدیدمش,دست و پایم رو گم میکردم و توان انجام هیچ کاری را نداشتم .
مخصوصا یک بار که شبانه از سنبل اباد در حال برگشت به قزوین بود موتور حمید به یک نیسان خورده بود,شدت تصادف به حدی بود ک حمید با موتور وسط جاده پرت شده بود.
هردوطرف جاده الموت دره های وحشتناکی دارد,شانسی ک اوردیم این بود که...
-
-ولےارباب...
همیشہماتومرحلہ
"التماسدعا"بودیم
امابقیہتومرحلہ
"دعاگوییم"...(:💔
#ازاحوالات...
@montazeran_zohor_13💕
#چادرانه
در مسیــر ڪربلا🕌
چــــادرت را محڪم بگیــر
و زیـنب(س)، را یــاد ڪن..
هــر چه محڪم میگــرفت
محڪمتر میــزدند ...😔
@montazeran_zohor_13💕
↻ #تلنگر‹.💛🙃.›
*بهتــرین جوابــــ بدگویے: سڪوتــــ
بهتریــــن جوابــــ خــشم: صـــبر
*بهتریــــن جوابــــ درد : تــحمل
*بــهترین جوابــــ تنهایے: تلاش،
*بــهترین جوابــــ سختے: توڪل
*بــهترین جوابــــ خوبے: تشڪر
*بهترین جوابــــ زندگے: قناعت
@montazeran_zohor_13💕
↻ #تلنگر‹.🙂💛.›
🕊
!'_آیامیارزد
دربرابرِمتاعِزودگذرِدنیا
بھعذابِهمیشگیِآخرت
مبتلاشوید..؟!
-شهیدآوینـی
🌹🍃🌹🍃🌹
@montazeran_zohor_13💕
˹🌹 ⃟🕊˼
وصیت میکنم اسلام را ؛
در این برهه ك تداعی یافته در
انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است ؛ تنها نگذارید...
#شھیدقاسمسلیمانی
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@montazeran_zohor_13💕
#ادیت|📷🤍|
-
آراستهظاهریم
باطننهچنان
القصه
آنچهمینماییم
نِهایم!
@montazeran_zohor_13💕
الماعندھ حسين اخرتهـ لوين؟..
تالیتهـ یصیر والماڪو سوھ..💔'
@montazeran_zohor_13💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری♥️
#حسین_طاهری✨
#ولادت_امیرالمومنین✨
به جدیت میشه گفت
این اثر آقاحسین طاهری
رو حتی اگر غیرشیعه بشنوه
به دلاور مرد شیعه افتخار میکنه!
+سلام ما بر مولود کعبه✌️
@montazeran_zohor_13💕
مخترعِدوربینِعکـاسیاگـرمیدانست
ساعتهاحرفزدنبایکعکسِبیجان
چهبرسرآدممـےآورد . . .
هیچگاهدستبهاینچنیناختراعینمیزد!:)....
#حسࢪتهاےبےپایان...
@montazeran_zohor_13💕
هدایت شده از .
#عشق_یعنی_اشنایی_باخدا
{پارت سوم}
هردوطرف جاده الموت دره های وحشتناکی دارد,شانسی ک اوردیم این بود وسط جاده زمین خورده بود. آن شب هم که بعد از کلی تاخیر به خانه امد همین وضعیت را داشت ,لباس های پاره,دست و پای خونی , این تصادف کردن ها صدایم را حسابی دراورده بود که چرا با اینکه حساسیت من را میداند,مواظب نیست.
از روی حساسیتی که به حمید داشتم شروع کردم به دعوا کردن:«مگه روز رو از تو گرفته بودن؟ چرا شب اومدی؟ چرا رعایت نمیکنی؟ این موتورو باید بندازم اشغالی...»
از بس از این تصادف ها دیده بودم چشمم ترسیده بود ,به حدی حساس شده بودم که در این شرایط یکی میخاست من را ارام کند و برایم اب قند درست کند. حمید لباس های خونی و پاره پوره را عوض کرد و تا شب خوابید ولی شب کمردردعجیبی گرفت,چشم روی چشم نمیزاشت,تا صبح حمید رو پاشویه کردم دستمال خیس روی پیشانیش گذاشتم و بالای سرش قران میخواندم.
وقتی دید تا صبح بالای سرش بودم گفت:«مهر مادری شنیده بودم ولی مهر همسری نشنیده بودم که با چشم خودم دارم میبینم اگه یه روز مسابقه مهربونی برگزار بشه تو نفر اول میشی خانومم»
صبح زود حاضر شدیم رفتیم بیمارستان بعد از گرفتن عکس از کمرش فهمیدیم دیسک پیدا کرده،دکتر ده روز استراحت مطلق نوشت،
باید رعایت میکرد تا بهترشود.
یک روز که برای استراحت در خونه مانده بود همه فهمیده بودند از در و دیوار خانه مهمان می امد.
یه لحظه خانه خالی نمیشد.دوست فامیل همسایه و ...
تو دعوت شده ی امام زمانی😍
♥️⛓|@SHAHIDMM |⛓♥️
ای یوسف زهرا به گدایت نظری کن
دارد طمع از چشمه ایثار تو چشمم
تاکی به تمنای تو ای مهدی موعود
گریان شود از طعنه اغیار تو چشمم
@montazeran_zohor_13
🌹هر شب لباس پدرش را به تن میکند و می خوابد
بلکه بوی پدر جواب دلتنگی هایش باشد...
حال و روز فرزندان شهدای مدافع حرم اینچنین است.
عشق قیمت نداره
محمد مهدی،فرزند شهیدمسلم خیزاب🌷
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
@montazeran_zohor_13
🕊شهیدعباس دانشگر۱۲🕊(یزد)
#درسهای_یک_فتنه بخش نهم 🔶 یکی از درس های مهم فتنه اخیر اینه که جبهه انقلابیون باید به این نتیجه ب
#درسهای_یک_فتنه
بخش دهم
❇️ همینکه آدم بپذیره کم کاری کرده بعد به فکر اصلاح میفته.
ما در جهاد تبیینی که رهبر انقلاب پارسال ده ها بار تکرار کردند کم کاری کردیم.
جهاد تبیین یعنی چی؟
👈🏼 یعنی بر هر کسی در هر جایی واجب هست که هرچقدر میتونه شرایط کشور رو بفهمه و برای دیگرانی که نمیدونن توضیح بده.
🔸 یعنی اگه کسی به اندازه یک خط بتونه یه چیزی از دین و سیاست بفهمه و به دیگری منتقل نکنه گناه کرده. خلاف امر ولایت عمل کرده.
حالا دیگه هر کسی ببینه که چقدر در امر جهاد تبیین کوتاهی کرده.
❇️ بنابراین اولین کاری که ماها باید انجام بدیم اینه که بریم پای درس اساتید بزرگ و خودمون رو در امر دین و سیاست قوی کنیم. خوب آموزش ببینیم و به دیگران به خوبی آموزش بدیم
همه مردم در کشور ما باید یا در حال آموزش دادن باشند یا آموزش دیدن. همه باید مشغول جهاد تبیین باشند.
اگه یک ماه همه ما این مدلی مشغول جهاد تبیین باشیم دیگه فتنه ای در کشورمون رخ نخواهد داد. ان شالله.. 🌷🌹
@montazeran_zohor_13
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 بایدن: نگران نباشید ایران را آزاد خواهیم کرد 😂
🔹 گاز ورمه ورمه 😂
هدایت شده از .
#عشق_یعنی_اشنایی_باخدا
{پارت چهارم}
با خودم گفتم:« حمید یک تصادف ساده داشته این همه مهمون اومده اگه خدای نکرده تو ماموریت جانباز بشه من باید نصف قزوین رو پذیرایی کنم و راه بندازم.
تمام مدت برای خوش امد گویی و پذیرایی سر پا بودم،به حدی مهمون ها زیاد بودند که شب ها زودتر از حمید بر اثر خستگی میفتادم.
بخاطر کمردردش مثل همیشه نمیتونست بهم کمک کنه ،با این حال تنهامم نمیزاشت ،توی اشپزخونه روی صندلی مینشست و اشعاری از سعدی،حافظ میخواند .
خستگی من را که میدید میگفت:«تو رو به ابروی حضرت زهرا منو ببخش که نمیتونم کمکت کنم این مدت خیلی به زحمت افتادی،ده روز استراحتم که تموم بشه مرخصی میگیرم کارهای خونه رو انجام میدم تا تو استراحت کنی....
بین این ده روز استراحتی که دکتر برای حمید نوشته بود تولد حضرت زهرا وروز زن بود، بخاطر شرایط جسمانی حمید اصلا به فکر کادو از طرف او نبودم.
سپاه برای خانم ها برنامه گذاشته بود با اصرار حمید شرکت کردم اما دلم پیش او جامانده بود ...
وقتی برگشتم دود از کلم بلند شد....
#ادامه_دارد
#شهادت #شهید_حمید_سیاهکالی
#براساس_واقعیت
#مذهبی
تو دعوت شده ی امام زمانی😍
♥️⛓|@SHAHIDMM |⛓♥️
اونجاییڪہیہآدم؛
بہدرجہیشھادتمیرسہ؛
خدابراشمیخونہ:
یہجورےعاشقتمیشم؛
صداشدنیاروبردارھ
اینجوریاس... :)🍃
وضو،قبلازخوابفراموشنشہ♥️🌸..!
شبتون مهدوی....
@montazeran_zohor_13
درفاصلهچندمتریباعراقیادرگیرشدیم،
رفتمکنارشودیدمخونِزیادی ازشرفته
خواستم بلندشکنمکهگفت:
« بروومَنواینجابزاربمونم!! »
بهشگفتم:« تورومی رسونم بیمارستان»
اماکاظمگفت:« آقادرمقابلمنشسته
بعدمآرامزمزمهکرد:
«السلامعلیک یاصاحبالـزمان»