💛💖💛💖💛💖💛💖💛💖💛
منور مي كنيم قلوبمان را با قرائت صفحه اي از قرآن
جهت تعجيل در فرج و سلامتی امام زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف)
🎁ثواب قرائت تقدیم به مولايمان (ارواحنا فداه)
#تصویر_صفحه_ی_قرآن
#تفسیرقرآن
@Montazeranezohour
@ostad_shojae4_5918019515714637971.mp3
زمان:
حجم:
2.19M
❤️عشاق امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، این صوت ویژه را ذخیره بفرمایید حتما بشنوید.
👌از دست ندهید❌
🎧آنچه خواهید شنید؛
❣کاش تو ؛
همه آرزوی دلم بودی...
آنوقت...
از دغدغه های کوچک دنیا...
خالی می شدم...
💓و پر می شدم از تو...
از خود خود تو....
#صوت_های_مهدوی
@Montazeranezohour
4_5992127209312094671.mp3
زمان:
حجم:
12.96M
⏱چله های انتظار⏱
😊عزت نفس💪۳۹
🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹
صوت را از دست ندهید
#چله_های_انتظار
#عزت_نفس
@Montazeranezohour
1.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸۱۳ روز تا #عید_غدیر
✅بیاید امسال برای دو کار بزرگ در غدیر نیت کنیم و دیگران راهم دعوت کنیم:
۱.روزه ی روز غدیر
۲.اطعام غدیر
⚠️هر دو امر بالا از سمت معصومینِ ما، بسیاااااار سفارش شده است.
💫دست به دست هم دهیم و هم انجام دهنده باشیم و هم ناشر و دعوت کننده🌸
عید غدیر همه روزه بگیریم و حتی یک گرسنه را با حتی یک لقمه نان سیر کنیم.
💪هرچقدر در توان داری به نیابت از امام زمانت در این طرح شرکت کن و مولا را شاد کن🌹
منتظران ظهور
...ﻭ ﻧﻴﺰ ﺟﻤﺎﻋﺘﻰ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﺷﻴﺦ ﺻﺪﻭﻕ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ:
ﺍﺑﻮ ﺍﻟﺤﺴﻦ ﺻﺎﻟﺢ ﺑﻦ ﺷﻌﻴﺐ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﻰ ﺭﺣﻤﻪ ﺍﻟﻠﱠﻪ ﺩﺭ ﺫﻯ ﺍﻟﻘﻌﺪﻩ ﺳﺎﻝ 339 ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ:
ﺍﺣﻤﺪ ﺍﺑﻦ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺑﻦ ﻣﺨﻠﺪ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺩﺭ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺑﺤﻀﻮﺭ ﻣﺸﺎﻳﺦ ﺷﻴﻌﻪ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﱠﻪ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺣﻀﻮﺭ ﻳﺎﻓﺘﻢ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﺤﻔﻞ ﺷﻴﺦ ﺍﺑﻮ ﺍﻟﺤﺴﻦ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺳﻤﺮﻯ ﻗﺪﺱ ﺍﻟﻠﱠﻪ ﺭﻭﺣﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻘﺪﻣﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
«ﺧﺪﺍ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺑﺎﺑﻮﻳﻪ ﻗﻤﻰ (ﭘﺪﺭ ﺷﻴﺦ ﺻﺪﻭﻕ) ﺭﺍ ﺭﺣﻤﺖ ﻛﻨﺪ» ﻣﺸﺎﻳﺦ ﺣﺎﺿﺮ ﺩﺭ ﻣﺠﻠﺲ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﺧﺒﺮ ﺭﺳﻴﺪ ﻛﻪ ﻋﻠﻰ ﺍﺑﻦ ﺑﺎﺑﻮﻳﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺍﺱ! ﺧﻮﺩ ﺍﺑﻮ ﺍﻟﺤﺴﻦ ﺳﻤﺮﻯ ﻫﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﻧﻴﻤﻪ ﺷﻌﺒﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺎﻝ (329) ﺭﺣﻠﺖ ﻛﺮﺩ.
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺩﺭ ﻛﻤﺎﻝ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﻨﺪ ﺫﻛﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻧﻴﺰ ﺷﻴﺦ ﺩﺭ ﻏﻴﺒﺖ ﻣﻴﻔﺮﻣﺎﻳﺪ:
ﺟﻤﺎﻋﺘﻰ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﺀ ﺍﺯ ﺷﻴﺦ ﺻﺪﻭﻕ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺣﺴﻦ ﺑﻦ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﻜﺘﺐ ﮔﻔﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺍﺑﻮ ﺍﻟﺤﺴﻦ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺳﻤﺮﻯ ﻭﻓﺎﺕ ﻳﺎﻓﺖ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ. ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺭﺣﻠﺘﺶ ﺑﺨﺪﻣﺖ ﻭﻯ ﺭﺳﻴﺪﻡ. ﺁﻥ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺗﻮﻗﻴﻌﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﺣﻴﻪ ﻣﻘﺪﺳﻪ ﺻﺎﺩﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﻳﻦ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺍﻧﺪ. ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﱠﻪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮﺣﻴﻢ ﺍﻯ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺳﻤﺮی! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺮﮒ ﺗﻮ ﺑﺰﺭﮒ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ، ﭼﻪ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺗﺎ ﺷﺶ ﺭﻭﺯ ﺩﻳﮕﺮ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻣﺮﺩ، ﭘﺲ ﺑﻜﺎﺭﻫﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺳﻴﺪﮔﻰ ﻛﻦ ﻭ ﺑﻬﻴﭻ ﻛﺲ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺟﺎﻧﺸﻴﻦ ﺧﻮﺩ ﻭﺻﻴﺖ ﻣﻨﻤﺎ ﻛﻪ ﻏﻴﺒﺖ ﻛﺎﻣﻞ ﻭﺍﻗﻊ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻣﻦ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﻧﻤﻴﺸﻮﻡ ﻣﮕﺮ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻋﺎﻟﻢ؛ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﺯﻣﺎﻧﻬﺎ ﻭ ﻗﺴﺎﻭﺕ ﺩﻟﻬﺎ ﻭ ﭘﺮ ﺷﺪﻥ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺯ ﺳﺘﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ. ﻋﻨﻘﺮﻳﺐ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻧﺪ. ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺵ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺝ ﺳﻔﻴﺎﻧﻰ ﻭ ﺻﻴﺤﻪ ﺁﺳﻤﺎﻧﻰ ﺍﺩﻋﺎ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻓﺘﺮﺍ ﻣﻰ ﺑﻨﺪﺩ، ﻭ ﻟﺎ ﺣﻮﻝ ﻭ ﻟﺎ ﻗﻮﺓ ﺍﻟﺎ ﺑﺎﻟﻠﱠﻪ ﺍﻟﻌﻠﻰ ﺍﻟﻌﻈﻴﻢ».
ﺭﺍﻭﻯ ﺣﺴﻦ ﺑﻦ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﻜﺘﺐ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ:
ﺍﺯ ﺭﻭﻯ ﺍﻳﻦ ﺗﻮﻗﻴﻊ ﻧﺴﺨﻪﻫﺎ ﻧﻮﺷﺘﻴﻢ ﻭ ﺍﺯ ﻧﺰﺩ ﻭﻯ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻳﻢ ﭼﻮﻥ ﺭﻭﺯ ﺷﺸﻢ ﺷﺪ، ﻧﺰﺩ ﻭﻯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻴﻢ، ﺩﻳﺪﻳﻢ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺍﺳﺖ ﺟﺎﻥ ﺑﺪﻫﺪ. ﺑﺎﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺟﺎﻧﺸﻴﻦ ﺷﻤﺎ ﻛﻴﺴﺖ؟
ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺍﻣﺮﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪﻩ ﺁﻧﺴﺖ. ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺑﺠﺎﻥ ﺁﻓﺮﻳﻦ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻛﺮﺩ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﻛﻠﺎﻣﻰ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻭﻯ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺷﺪ. ﺭﺿﻰ ﺍﻟﻠﱠﻪ ﻋﻨﻪ. ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺩﺭ ﻛﻤﺎﻝ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﻫﻢ ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ...
🕋مهدی موعود ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) - ترجمه جلد سیزدهم از بحارالانوار-۵۰۴
#مهدی_موعود_بحارالانوار
@Montazeranezohour
📌 تشرف خدمت آقا امام زمان در صحرای عرفات - قسمت چهارم و آخر
🔰 نشستم و زارزار گريه كردم. شرطهها فكر میکردند كه من خوابم برده است و سارقان اثاثيه مرا بردهاند، دور من جمع شدند. اما من به آنها گفتم: «شب است و مشغول مناجات بودم و گريهام شديد شد.»
💠 فرداى آن روز كه اهل كاروان به عرفات آمدند، من براى روحانى كاروان قضيه را نقل كردم، او هم براى اهل كاروان جريان را شرح داد و در ميان آنها شورى پيدا شد.
🌄 اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خوانديم. بعد از نماز با آنكه من به آنها نگفته بودم كه آقا فرموده اند: «فردا شب من به خيمه شما می آيم؛ زيرا شما به عمويم حضرت عباس (علیه السلام) متوسل میشوید» خود به خود روحانى كاروان روضه حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را خواند و شورى برپا شد و اهل كاروان حال خوبى پيدا كرده بودند.
🌹 ولى من دائماً منتظر مقدم مقدس حضرت بقيةالله روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء، بودم.
🌅 بالاخره نزديک بود روضه تمام شود كه كاسهٔ صبرم لبريز شد. از ميان مجلس برخاستم و از خيمه بيرون آمدم، ناگهان ديدم حضرت ولیّعصر (علیه السلام) بيرون خيمه ايستادهاند و به روضه گوش میدهند و گريه میکنند...
🔴 خواستم داد بزنم و به مردم اعلام كنم كه آقا اينجاست، ولى ايشان با دست اشاره كردند كه چيزى نگو...
◀️ و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چيزى بگويم. من اين طرف در خيمه ايستاده بودم و حضرت بقيةالله روحی فداه آن طرف خيمه ايستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل (علیه السلام) گريه میکرديم و من قدرت نداشتم كه حتى یک قدم به طرف حضرت ولیّعصر (علیه السلام) حركت كنم.
◾️ بالاخره وقتى روضه تمام شد، حضرت هم تشريف بردند....
📚 برگرفته از: آثار و بركات حضرت امام حسين (علیه السلام)، ص ۲۳، قضيهٔ ۵
📎 #حکایات_و_تشرفات ؛ ویژهٔ #روز_عرفه
#مناسبتی
@montazeranezohour
استاد پناهیان4_6030356348141570430.mp3
زمان:
حجم:
3.96M
👌برای عرفه آماده بشیم💫
👤 استاد پناهیان
❌ بالاترین گناهی که حتی #روز_عرفه بخشیده نمیشه...
🌅 روز عرفه باید بلندپرواز باشی...
#مناسبتی
@montazeranezohour
💚قرار ظهر روزهای انتظارمان؛قرائت دعای سلامتی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)💚
#دعای_سلامتی_امام_زمان_عج
@Montazeranezohour
⚡️حکایات و حکمتها
⭕️دامادی که شب عروسی غذایش را بخشید!
✍️پدر و مادر متدّین و باصفا و پاکى به یکى از پیامبران خدا به نام یهودا مراجعه کردند و گفتند :
ما از زمان ازدواج اشتیاق به داشتن اولاد در قلبمان موج مى زد ولى تاکنون که سال هاست از ازدواج ما گذشته از نعمت اولاد بى بهره مانده ایم ، از شما درخواست دعا و شفاعت نزد حق داریم تا اگر مصلحت باشد فرزندى به ما عطا شود .
خطاب رسید :
به هر دو بگو من حاضرم پسرى به آنان عنایت کنم ولى شب عروسى او شب مرگ اوست ، اگر مى خواهند به آنان عطا نمایم !وقتى پدر و مادر چنین خبرى را شنیدند با یکدیگر مشورت کردند و نهایتاً گفتند :
قبول کنیم شاید ما پیش از او بمیریم و حادثه تلخ مرگ او را نبینیم .
فرزند به آنان عنایت شد . بیست و چند سال زحمت تربیت او را به دوش جان و دل کشیدند ، روزى به پدر و مادر گفت : جهت مصون ماندن از گناه نیازمند به ازدواجم . دخترى آراسته را از خانواده اى معتبر نامزد او کردند . شوهر به همسرش گفت : داستان عجیبى است از یک طرف باید براى داماد لباس دامادى آماده کرد و از طرف دیگر کفن ، از جهتى باید شربت و شیرینى مهیا نمود و از جهتى دیگر سدر و کافور .در هر صورت مجلس عروسى آماده شد .
داماد و عروس را دست به دست دادند ، مهمانان و پدر و مادر نیمه شب به خانه هاى خود بازگشتند .
پدر و مادر در انتظار حادثه نشستند ولى از خانه داماد خبرى نیامد . هر دو به سوى خانه داماد رفتند تا جنازه او را از عروس تحویل بگیرند .
هنگامى که در زدند فرزندشان با کمال سلامت در را باز کرد ، چیزى نگفتند و به خانه خود باز گشتند .مدتى گذشت ، خبرى از مرگ جوان نشد . نزد یهوداى پیامبر آمدند و سبب پرسیدند ،
یهودا گفت : من از راز مطلب آگاهى ندارم ، باید از حضرت حق بپرسم اگر راز مطلب گفته شود به شما خبر دهم.
یهودا از حضرت حق سبب پرسید ، خطاب رسید شب عروسى هنگامى که خلوت شد و داماد و عروس براى غذا خوردن کنار هم نشستند ، صداى ناله اى از بیرون شنیدند که صاحب ناله مى گفت تهیدستم ، دستم دچار بیمارى فلج شده ، امشب گرسنه مانده ام و چیزى براى خوردن نصیبم نشده است . اى یهودا ! داماد با شوق فراوان ظرف غذاى خود را نزد آن تهیدست آورد و گفت : هرچه مى خواهى بخور .
تهیدست وقتى سیر شد سر به دیوار خانه گذاشت و گفت :
خدایا ! من که عوضى ندارم به این جوان سخى مسلک و کریم دهم ، تو به عوض این محبتى که در حق من کرد به عمرش بیفزا .
من که صاحب دفتر محو و اثباتم ، مرگ جوان را در آن شب از دفتر محو و حوادث تعلیقى محو کردم و هشتاد سال دیگر براى او ثبت نمودم .
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی ج 13 نوشته استاد حسین انصاریان
#حکایات_و_حکمتها
@Montazeranezohour