eitaa logo
مشفقون
3.7هزار دنبال‌کننده
585 عکس
539 ویدیو
11 فایل
"و هُم مِن السّاعةِ مُشفِقون" هدف عمل به وظیفه است... و یقین داریم آنچه میدانیم در مقابل آنچه نمیدانیم مثل قطره ای از اقیانوس است والله المستعان طلبه ای در قم محمد صالح مشفقی پور طالقانی👇 (https://eitaa.com/MoshfeghipourSaleh )
مشاهده در ایتا
دانلود
امامِ حرم یا امام ؟ حکایتی از همراهی یک طلبه با برخی از ائمه جماعات یکی از کشور های عربی در تهران (قسمت دوم) به بازرسی رسیدیم... یک دفعه سر و صدایی شنیدم و دیدم یک سرباز، با کمال بی ادبی در حال برخورد با این دوستان عرب است... "از این وَر بیا" "تو یک صف بایستید ببینم" "این چیه؟ سیگار ممنوعه" سربازِ خوش انصاف، هر چه ریسیدیم را پنبه کرد... سربازِ حسابیِ عزیز! این ها فارسی بلد نیستند! نوبتِ من شد... وقتی دید ایرانی هستم خیلی احترام کرد! _ "حاج آقا ببخشید شما رو می گردم ها" _ "خواهش میکنم، آقاجون! این رفقای ما فارسی بلد نیستن" _ "باشه حاج آقا" نفر پشت سری که دید من خیلی راحت رد شدم با یک تکلفی دست هایش را تو هم کرد و اشاره کرد به من و به سربازه گفت: _ "با هم" (منظورش این بود که ما با هم هستیم ولی پاسخ شنید:) _ "چی کار کنم که با همید، این چیه؟ فندک ممنوعه! ای بابا" !! عصبانیتم دو چندان شد... سریع آمدم داخل، گفتم الآن سکته می کنم. با خودم می گفتم: "امامی که ما می شناسیم به فکر و نظم نوین جهانی بود... حالا دربون حرمش بلد نیست با خارجی ها چه جور صحبت کنه! مسئولین حرمش دو تا جمله از امام را به چند زبان نتوانستند بزنند به در و دیوار! ای کاش اینقدر که فکر ظاهر اینجا بودند یک مقدار فکر شخصیت امام و انتقال افکارش بودند... واقعا این انصافه که فرق حرم امام با پارک سر خیابان ما فقط یک گنبد باشه؟ این همه جمعیتی که می آیند در صحن حرم و چادر می زنند و می خوابند و غذا می خورند؛ نباید احساس کنند که اینجا با یک استراحتگاه بین شهری فرق می کند؟" بگذریم... تو ماشین بین هم وطن ها زمزمه ای بود که چون وقت نمی شود به جماران نرویم! من تا به حال جماران نرفته بودم. از یک طرف دوست داشتم که برویم و از طرفی می ترسیدم. یکی از هم وطنانِ همراه می گفت: "نه! برویم؛ تجربه کردیم که اگر خارجی هایی که می آوریم را از حرم ببریم جماران خیلی خوبه. چون خیابان های تهران را می بینند و برایشان جذاب است و پیشرفت ایران به چشمشان می آید!" تو دلم گفتم "ای بابا! خود ما هم که انگار گرفتار ظواهریم!" تو همین فکر ها بودم که یکی از دوستان عرب روی شانه ام زد و گفت: " نمیریم قصر شاه رو ببینیم؟ اونجا هم خیلی زیبا است" ظاهرا از همان چیزی که می ترسیدیم بر سرمان آمده بود... ما رفته بودیم حرم امام و او از زیبایی قصر شاه گفت! من هم جواب دادم که "بله، اونجا هم زیباست" ادامه دارد... یاعلی 💎 @Moshfeghoun 💐
امامِ حرم یا امام ؟ حکایتی از همراهی یک طلبه با برخی از ائمه جماعات یکی از کشور های عربی در تهران (قسمت دوم) 🔸 به بازرسی رسیدیم... یک دفعه سر و صدایی شنیدم و دیدم یک سرباز، با کمال بی ادبی در حال برخورد با این دوستان عرب است... «از این وَر بیا» «تو یک صف بایستید ببینم» «این چیه؟ سیگار ممنوعه» 🔸 سربازِ خوش انصاف، هر چه ریسیده بودیم را پنبه کرد... 😒 سربازِ حسابیِ عزیز! این ها فارسی بلد نیستند! نوبتِ من شد... وقتی دید ایرانی هستم خیلی احترام کرد! _ «حاج آقا ببخشید شما رو می گردم ها» _ «خواهش میکنم. آقاجون! این رفقای ما فارسی بلد نیستن» _ «باشه حاج آقا» 🔸 نفر پشت سری که دید من خیلی راحت رد شدم با یک تکلفی دست هایش را تو هم کرد و اشاره کرد به من و به اون سرباز گفت: _ «با هم» (منظورش این بود که ما با هم هستیم ولی پاسخ شنید:) _ «چی کار کنم که با همید، این چیه؟ فندک ممنوعه! ای بابا» !! 🔸 عصبانیتم دو چندان شد... سریع آمدم داخل، گفتم الآن سکته می کنم. 🔸 با خودم می گفتم: "امامی که ما می شناسیم به فکر و نظم نوین جهانی بود... حالا دربون حرمش بلد نیست با خارجی ها چه جور صحبت کنه! مسئولین حرمش دو تا جمله از امام را به چند زبان نتوانستند بزنند به در و دیوار! ای کاش اینقدر که فکر ظاهر اینجا بودند، یک مقدار فکر شخصیت امام و انتقال افکارش بودند... واقعا این انصافه که فرق حرم امام با پارک سر خیابان ما فقط یک گنبد باشه؟ این همه جمعیتی که می آیند در صحن حرم و چادر می زنند و می خوابند و غذا می خورند؛ نباید احساس کنند که اینجا با یک استراحتگاه بین شهری فرق می کند؟" 🔸 بگذریم... تو ماشین بین هم وطن ها زمزمه ای بود که چون وقت نمی شود به جماران نرویم! من تا به حال جماران نرفته بودم. از یک طرف دوست داشتم که برویم و از طرفی می ترسیدم. 🔸 یکی از هم وطنانِ همراه می گفت: «نه! برویم؛ تجربه کردیم که اگر خارجی هایی که می آوریم را از حرم ببریم جماران خیلی خوبه. چون خیابان های تهران را می بینند و برایشان جذاب است و پیشرفت ایران به چشمشان می آید!» تو دلم گفتم "ای بابا! خود ما هم که انگار گرفتار ظواهریم!" 🔸 تو همین فکر ها بودم که یکی از دوستان عرب روی شانه ام زد و گفت: «نمیریم قصر شاه رو ببینیم؟ اونجا هم خیلی زیبا است» ظاهرا از همان چیزی که می ترسیدیم بر سرمان آمده بود... ما رفته بودیم حرم امام و او از زیبایی قصر شاه گفت! من هم جواب دادم که "بله، اونجا هم زیباست" ادامه در پست بعدی...👇 https://eitaa.com/Moshfeghoun/774 یاعلی🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐