eitaa logo
مسجدجامع صاحب الزمان عج
1.3هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
51 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰رنج آدم، گاهى رنج‏ هايى را مى‏بيند ولى همين رنج ‏ها حامل عنايت و محبت خدا هستند؛ براى انصراف من، توجه دادن به من، شستشو كردن من است! تعبيرى است در دعا: «الهى ترحم من تشاء بما تشاء كيف تشاء»؛وقتى مى‏ خواهى به كسى محبت كنى، آن طور كه خودت مى ‏خواهى و با آن چه كه مى‏ خواهى با او مهربانى مى‏ كنى؛ حتى با رنج‏ ها و زمين زدن ‏ها. دوستان انسان، سلام نكرده‏ اند؛ بر سرش هم زده‏ اند، فحش هم داده‏ اند، كتك خورده، تحقير شده، نزديكترين كسان او هم، به او توجه نكرده ‏اند، اين‏ها عين رحمت اوست. وقتى ظرف تو مى ‏افتد و مى ‏شكند، يك وقت مى‏ گويى: ديدى شكست؟! يا اينكه مى‏گويى: ديدى! شكستنى بود؟! اين نگاه دوم است كه تو را به رحمت حق، گره مى ‏زند و مست و مدهوشت مى‏ كند. با اين نگاه و درك مستمر از عنايت‏ هاى حق، مگر تو مى ‏توانى ضعف اعصاب بگيرى؟! ديگران هر چه مى‏ خواهند اذيت كنند؛ ولى تو بهره‏ مند مى ‏شوى و قبل از بلاء، عافيت را يافته ‏اى و قبل از ضلال و سردرگمى، به رشد رسيده‏ ای. اين‏ها رحمت حق است كه ظهور و بروز دارد و اين مهربانى و انس اوست كه تو را رها نمى‏ كند. ❛❛ عین‌صاد 📚  | ص ۱۸ #⃣ @Msahebazaman12
بالاترین عیب 📍اساس در معاشرت ها بر این است که روی کسی سرمایه ‏گذاری کنیم که حرکت می ‏کند. 📍اگر بنا باشد رفیقی انتخاب کنم، کسی را انتخاب می ‏کنم که اگر صد عیب داشته، ولی عیبش را کم کرده است، نه آن آقایی که از بیست سال پیش با او آشنا بودم و یک عیب داشته و هنوز همان یک عیب را دارد! این شخص، لیاقت رفاقت را ندارد؛ لیاقت آدمی که صد عیب داشته و به بیست عیب رسانده، برای دوستی بیشتر است! 📍این بی توجهی ماست که در قضاوت ها به فسق و فجورهای سطحی نگاه می کنیم؛ ولی به رشد طرف نگاه نمی کنیم. 📍ما تا زخمی ببینیم، رهایش می کنیم؛ ولی مگر می ‏شود رها کرد؟ مگر ما بهشتیم که خوبها را جمع کنیم؟! مگر ما قیامتیم که امتیاز فرقان ایجاد کنیم؟! 📍به ما تکلیف کردند که برخورد کنیم و قطعاً برخوردمان باید با معایب، ابتلاها و کسری ها باشد. 📍پس باید بررسی کنیم که این جمع یا شخص، چند عیب داشته و چند تا از آنها را کم کرده است؟ کسی که یک عیب داشته و پس از ده سال هنوز هم همان عیب را دارد، می توان گفت چون فقط یک عیب دارد، خیلی خوب است؟! 📍 بالاترین عیب همین است که او سازندگی ندارد و به فکر تولید نیست؛ به این فکر نیست که باری بردارد. 📍جمعی که برای خانواده ‏هایش، برای بچه ‏هایش، برای معاشرت ‏هایش، برای خستگی ‏هایش، برای مریض ‏هایش، برای ناراحتی ‏هایش برنامه ‏ریزی کند، جمع مرده ای نیست، جمع مقاومی است، جمعی مولد و دارای بار است! ❛❛ عین‌صاد 📚  | ص ۹۱ #⃣ @Msahebazaman12
🔰انسان، موجودى است كه از سطح غريزه ‏ها بالا آمده در حد وظيفه و انتخاب زندگى مى ‏كند. 🔹مرادم از تربيت، از آهن ماشين ساختن است و از بشر آدم آفريدن! مرادم از انسان، موجود اجتماعى ابزار ساز و يا حيوان ناطق و انتخاب كننده و آزاد و خلاق نيست كه اين همه تعريف بشر است. اين استعدادها و غرايز فردى و اجتماعى و عالى، توضيح آدم نيست. 🔹آدم كسى است كه بر تمام استعدادهايش حكومت دارد و رهبرى دارد و به آن‏ها جهت مى ‏دهد. مرادم از تربيت، تربيت بدنى و تربيت قومى و قبيله ‏اى نيست. 🔹مرادم اين است كه استعدادهاى بشر تا حد انسانى رشد كند. مرادم از انسان، موجودى است كه از سطح غريزه ‏ها بالا آمده در حد وظيفه و انتخاب زندگى مى ‏كند. 🔹خوراك او، پوشاك او، دوستى او، نشستن و برخاستن و حركت او، از هوس ‏ها، از غريزه الهام نمی گیرند. و هيچ چيز در وسعت روح او موجى ايجاد نمى ‏كند و جز وظيفه آن هم وظيفه ‏اى از خداى او در او حركتى نمى ‏آفريند. ❛❛ عین‌صاد 📚  | ص ۳۵ #⃣ @Msahebazaman12
📜 |🔰هنگامى كه عشقى بزرگ ‏تر دل را بگيرد عشق ‏هاى كوچك‏ تر نردبان آن خواهند بود... 🔹️ما با همين توضيح مى ‏توانيم راز فداكارى‏ هايى را كه در تاريخ آمده و به افسانه مى‏ ماند، كشف كنيم و حقيقت آن واقعيت‏ ها را بيابيم كه چگونه ابراهيم از اسماعيلش مى ‏گذرد و خيلى ‏ها از جانشان، آن هم در روى سنگ‏ هاى داغ و در زير تازيانه‏ ها و در كنار شكنجه‏ ها؟ 🔹️آندره زيگفرد در فصل آخر كتاب روح ملت‏ ها مى ‏گويد: «بعضى از حادثه‏ ها را عشق مى‏ فهمد اما عقل از تحليل آن عاجز است. و به داستان ابراهيم اشاره مى‏ كند و نتيجه مى ‏گيرد كه عقل زبان عشق را نمى ‏فهمد». 🔹️اين نتيجه‏ گيرى كاملا اشتباه است و اين اشتباه از آن‏جاست كه او عقل فارغ را با عشق عاشق مى‏ سنجد، در حالى كه بايد عقل عاشق را با عشق او سنجيد. 🔹️مگر اين يك دستور نيست كه مهم را فداى مهم‏ تر كن. بر پايه ‏ى همين دستور و همين عقل، ابراهيم اسماعيلش را قربانى مى‏ كند. ❛❛ عین‌صاد 📚  | ص ۴۲ #⃣
🔰 مسأله ‏ى تربيت وسازندگى بزرگ‏ترين مسئوليت ما در اين قرن وحشى است. 🔸️مسأله ‏ى تربيت وسازندگى بزرگ‏ترين مسئوليت ما در اين قرن وحشى است. اين اولين مسأله است، زيرا هر بقالى، بنايى، نجارى، طبيبى و مهندسى بايد قبلا تربيت شود و نه تنها تربيت كه مربى ديگران هم باشد.اين سازندگى اولين و بزرگ‏ترين وظيفه است و با ساير مشاغل و برنامه ‏ها منافات ندارد. 🔸️عطار هنگامى كه دارد چاى را در پاكت مى ‏ريزد مى ‏تواند شناختى در مغز و عشقى در دل و وسعتى در روح طرف بگذارد و چاى كشيدنش به او درس ‏هايى بدهد. بناء هنگامى كه دارد آجرها را به هم پيوند مى ‏زند و بر روى هم مى ‏گذارد، مى ‏تواند از پيوندها و وحدت ‏ها و همدستى ‏ها و فداكارى ‏هاى خود نمونه ‏هايى در دسترس بگذارد و سازندگى ‏هايى داشته باشد. 🔸️هر كس در هر كجا مى ‏تواند مربى و سازنده باشد. چراغ روشن در هر كجا كه هست مى ‏تواند نور بپاشد و راه ‏ها را روشن كند. 🔸️مسأله اين است كه ما به چاى ‏ها، آجرها، درها و ديوارها، بيش از هر چيز فكر كرده ‏ايم و خود را در زندان زندگى بسته ‏ى خود محبوس ساخته ‏ايم و در قبرستان تكرارها مدفون نموده ‏ايم و باكمان نيست كه پوسيده ‏ايم و از دست رفته ‏ايم و خودمان بزرگ‏ترين مجهول مانده ‏ايم. ❛❛ عین‌صاد 📚  | ص ۴۴ #⃣ @Msahebazaman12
🔰 جُبرانِ سرمایه بچه ‏اى كه شيشه ‏اى را شكسته و يا لباسش را كثيف كرده و با گردن كلفتى ايستاده كه مگر چه شده، ضربه ‏اش مى ‏زنند و تأديبش می کنند. ولى آن كه ناراحت شده و زبانش بند آمده و از ترس رنگش را باخته، اميدش مى ‏دهند و تَسلايش مى ‏دهند و جبرانش‏ مى ‏كنند و حتى برايش چيزى مى ‏خرند. آن‏جا كه اين انسان با غرور ايستاده و گناهش را افتخار مى ‏شناسد، آنچنان آنها را مى ‏گيرد، با فرياد مى ‏شكند... تا آن‏جا كه از آن همه غرور و تفرعن، جز حديثى باقى نمى ‏ماند. ولى در هنگام ترس و هراس و خشيت و همراه انكسار و التهاب انسان، اين انسانِ شكسته ديگر حتى تواناى توبيخى را ندارد كه در گوشش بگويند كه با آن همه سرمايه چه كردى؟ او خودش شكسته است و ديوار غرورى ندارد كه به پتكى نياز داشته باشد. اين انسان نه تنها شكستن و توبيخ نمى ‏خواهد، كه جبران مى ‏خواهد و رحمت مى ‏خواهد، سِتر مى ‏خواهد، پوشش مى ‏خواهد تا حتى خودش گناه خودش را نبيند. غفار و ستّار، هم پاك مى ‏كند و هم مى ‏پوشاند و هم با رحمت و فضلش نه تنها كسرى ‏ها را جبران مى ‏كند، كه سرمايه ‏ى دوباره مى ‏دهد. ❛❛ عین‌صاد 📚  | ص ۱۵۸ #⃣ @Msahebazaman12
🔰ما كه خود اسيريم، چگونه سخن از آزاد كردن ديگران می گوییم! 🔹افسوس كه ما، پيش از آن كه از آلودگى ‏ها پاك شده باشيم بر خويش عطر پاشيده ‏ايم و خويشتن را جز آن كه هستيم به ديگران معرفى كرده ‏ايم. 🔹ما به جاى آن كه رنگ خدا را گرفته باشيم، به خدا رنگ زده ‏ايم. چگونه مى ‏خواهيم ديگران را بسازيم و از اسارت ‏ها رها سازيم، در حالى كه هنوز خويش را نساخته ‏ايم؟ ما كه خود اسيريم، چگونه سخن از آزاد كردن ديگران می گوییم! 🔹نمى ‏توان بار رسالت اللَّه را بر دوش داشت تا زمانى كه بنده غير اوييم. 🔹پس بايد از حاكميت غير او آزاد شد. اين است كه معلم، قبل از هر چيز بايد حُرّ شود و به آزادى برسد؛ آزادى از خويش، آزادى از غير و حتى آزادى از آزادى. و در اين مرحله است كه به عبوديت مى ‏رسد. ❛❛ عین‌صاد 📚  | ص ۱۳ #⃣ @Msahebazaman12
📜 |🔰مربی خوب کیست؟ 🔹آن‏ها كه در وسعت هستند و از مربى برخوردارند، مسئوليت را به عهده ‏ى او انداخته ‏اند. و اين مربى است كه بايد آن‏ها را بارور كند و شكوفا سازد و انديشه ‏هاى مدفون را برانگيزد. 🔹 مربى خوب آن نيست كه خود به جاى افرادش مى ‏بيند و تصميم مى ‏گيرد و از ديده ‏ها و تصميماتش، براى آن‏ها سخن مى ‏گويد، بل مربى‏ كسى است كه افراد را در جريان نيازها مى ‏گذارد و آن‏ها را آزاد مى ‏كند و آموزش مى ‏دهد كه خود ببينند و حركت كنند و سپس در سر بزنگاه ‏ها و در كنار حادثه ‏ها تذكر مى ‏دهد و ياد آورى مى ‏نمايد كه بيابند و پيش بتازند. 🔹آن‏جا كه مربى، آگاهى ‏ها را به صورت بسته ‏بندى و صادراتى به افراد مى ‏رساند در واقع آن‏ها را مسخ كرده و شخصيتشان را شكسته و آن‏ها را فلج و بى ‏پا، بار آورده است. و اين‏ها در كنار حادثه ‏هاى جديد، بيچاره مى ‏مانند. مسئولیت و سازندگی، ص57 ❛❛ عین‌صاد 📚  | ص ۵۷ #⃣ Msahebazaman12
🔰 دوست یا دشمن؟ 🔸️يك قهرمان، تا هنگامى كه به تمرين ‏هايى دست نزده باشد، آماده و ورزيده نيست و توانايى درگيرى ندارد. و تحمل و استقامت مبارزه ‏اش صفر است.بر اساس اين اصل و به خاطر آن نياز، انسان از تضادها و رقابت ‏هايى برخوردار گرديده و با دشمن ‏هايى همراه شده است. 🔸️اين دشمن ‏هاى درونى و بيرونى مى ‏خواهند سرمايه ‏هاى انسان و استعدادهاى عظيم او را در راه خود و براى خود به جريان بيندازند و كامروا گردند. اين‏ها دشمن هستند چون از ما مى ‏كاهند و از سرمايه ‏هاى ما مى ‏ربايند و استعدادهاى ما را مى ‏خورند. 🔸️مگر يك دشمن جز اين كارى دارد؟ما با همين ملاك، دشمن خود را مى ‏شناسيم، گرچه در لباس دوست فرو رفته باشد. و با همين ميزان او را مى ‏سنجيم، گرچه در ظاهر به ما چيزهايى هديه كرده باشد. 🔸️دشمن، كسى است كه مرا براى خودش مى ‏خواهد و از من برداشت مى ‏كند.و دوست، آن كه مرا براى خودم مى ‏خواهد و بر من مى ‏افزايد. و همين است كه نفس و خلق وشيطان، دشمن ما معرفى مى ‏شوند. ❛❛ عین‌صاد 📚  | ص ۹۶ #⃣
📜 |🔰طائر گلشن قدس 🔸آنهايى كه خدا را شناخته ‏اند و به سمت او گرويده ‏اند و عاشق او شده ‏اند، همين عشق و همين احساس، درباره معاد هم در آنها تجسّم پيدا مى ‏كند و به معاد معتقد مى ‏شوند. 🔸 در روح و در عمل و در تمام وجود آنها معاد، جا پيدا مى ‏كند و حتّى عشق به معاد و عشق به لقاء حق در خون آنها رخنه مى ‏كند و به آن وسعتى مى ‏رسند كه هستى براى آنها سجن و تنگ مى ‏شود. 🔸روح ‏هايى كه گسترده شده ‏اند، دنيا برايشان تنگ مى ‏شود و شوق پرواز پيدا مى ‏كنند. 🔸 آنها وطن را جاى ديگرى مى ‏بينند و دنيا را راهى مى ‏دانند كه مى ‏خواهند تا آن منزل اصلى حركت كنند. 🔸 آنها خود را طائر گلشن قدس و رهروى تا منزل عشق مى ‏دانند و براى رسيدن به آن مقصد و پرواز در آن فضاست، كه شب و روز خود را فراموش مى ‏كنند. 🔸 عشق معاد در آنها رسوخ و شوق لقاء حق در آنها نفوذ پيدا مى ‏كند. ❛❛ عین‌صاد 📚  | ص ۲۵ #⃣ @Msahebazaman12
📜 |🔰بلاء، غرور، غربت 🔸بچه كه بوديم بعد از اينكه چندين بار دستمان را حركت مى‌ داديم و ورزش مى‌كرديم، به ماهيچه‌ هامان دست مى‌ زديم تا ببينيم چقدر قوى شده است! 🔸سالكى كه ده مرتبه ذكرى را مى‌ گويد، ده مرتبه عملى را مرتكب مى‌ شود، خيال مى‌ كند كه كارى كرده است و در برابر كارش بايد حاصلى داشته باشد. 🔸 لذا متوقع مى‌ شود، ولى بلاء، شكننده و منكسر است و همۀ بساط او را بر باد مى‌ دهد. 🔸وقتى چشمت را گرفتند، عمرت را گرفتند، دستت را گرفتند، آبرويت را گرفتند، ديگر با اين دل شكسته چه چيزى باقى مى‌ ماند؟ 🔸 خيلى سخت است! اين ابتلاء است كه دل‌ ها را نگه مى‌ دارد و متواضع مى‌ كند. غرور را مى‌ ريزد و عظمت‌ ها كنار مى‌ رود. 🔸در اين موقع، غربتى را احساس مى‌ كنى و ذلّت و توجه باطنىِ بيشترى برايت مى‌ آيد. ❛❛ عین‌صاد 📚  | ص ۵۵ #⃣ @Msahebazaman12
📜 به بهشت قانع نباش ▫️محروميت‌هاى ما نتيجه محدوديت‌هاى ماست. يك عمر از اين ديوارها و از اين حدود پاسدارى كرده‌ايم كه نكند بريزد، ولى همه همّ و غمّ او اين بوده كه همانها را بريزد و به هم بزند. ▫️ همين محدوديت.هاست كه ما را محروم مى‌كند. بايد اين حدودرا شكست. چقدر قانعيم! چقدر كم مى‌خواهيم! ▫️وقتى آن ساربان خدمت رسول اللَّه (ص) آمد و گفت من همان كسى هستم كه در سفرى كه از مكه بيرون آمده بوديد، به شما كمك كردم، حضرت گفتند چه مى‌خواهى؟ و او فكرى كرده بود و گفته بود يك صد شتر با ساربانش! ايشان تعجّب كردند و سرشان را پايين انداختند و فرمودند: «حاجتش را برآورده كنيد.» بعد فرمودند: «چرا اين ساربان از آن پيرزن بنى اسراييل كمتر است؟!» صد شتر مى‌خواهد! ▫️بسوزد ريشه كسانى كه مى‌گويند مذهب آمده تا به انسان قناعت بدهد، در حالى كه همه انبياء آمده‌اند تا به انسان بگويند كه به دنيا كه هيچ، حتى به بهشت هم قانع نشود! ▫️حضرت از خواسته اين مسلمان تأسّف مى‌خورد و ناراحت مى‌شود و به داستان برادر خود موسى (ع) با آن پيرزن بنى‏اسراييلى اشاره مى‌كنند، كه زمانى كه برادرم موسى (ع) مى‌خواست از مصر بيرون بيايد، مأمور شد تا جنازه يوسف (ع) را نيز با خود حمل كند و به سرزمين مقدس ببرد. از محل جنازه فقط يك پيرزن از بنى اسرائيل خبر داشت. وقتى موسى (ع) آن پيرزن را مى‌يابد و از جنازه يوسف (ع) سؤال مى‌كند، او مى‌گويد چه مى‌خواهى؟موسى (ع) از محل جنازه مى‏پرسد، اما پيرزن شرطى دارد و موسى (ع) تعجّب مى‌كند. ▫️در روايت آمده است: به موسى خطاب شد كه هر شرطى دارد بپذير، زيرا تو نمى‌دهى، بلكه اين ما هستيم كه مى‌دهيم. موسى هم مى‌پذيرد.پيرزن از موسى مى‌خواهد كه در بهشت، در درجه و در رتبه او باشد. ▫️ما در زندگى خود به كم‌ها قانع شده‌ايم. تمام زندگى ما به يك امكان بانكى و دو تا خانه و يك ماشين و يك زن و چند بچه و ... ختم شده است. ❛❛ عین‌صاد 📚 | ص ۹۲ #⃣ @Msahebazaman12