امروز چهارِ اردیبهشتِ هزار و چهارصد و دو، بهار واقعا اومده.
#ولاکس
گاها حس میکنم تویِ جهانِ دیگری نسبت به همکلاسی هام دارم زندگی میکنم.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
گاها حس میکنم تویِ جهانِ دیگری نسبت به همکلاسی هام دارم زندگی میکنم.
نمیدونم چرا واقعا و حتی از کجا شروع شد اما صحبت ها رسید به اقا و یکی گفت : مگه کسیم هست که دوسش داشته باشه ؟ و من احساس کردم تویِ دنیایِ دیگری هستم که خیلی از این آدما دور افتاده.
دنیای من کجاست که با اینا اینقدر بیگانست؟
من نمیبینم درست اطرافمو یا اینا؟
اون راست میگفت؛ تو بزرگ ترین توجیه من برای تمامِ اشتباهات و نقص های زندگیمی.
امروز زنگ آخر یه نفری [ که اصلا ازش توقع نمیرفت ] بهم چاقاله تعارف کرد و من چند ثانیه با اخم بهش نگاه کردم که با چه رویی وقتی میدونی من روزم بهم چاقاله تعارف میکنی؟ تازه تو خودت که بیشتر از بقیه باید ادم روزه دارو درک کنی!! ولی بعدش یادم افتاد پریروز نمازِ عید خوندم.