یک مشت، نره.... ببخشید، مردِ زیادی گنده، در کنارهم، وول میخورن، و من احساس تهوع میکنم.
هدایت شده از مُرتاح
اگه مُحرم نداشتیم. خیلیامون از گریه نکردن دق مرگ میشدیم جدی جدی.
هدایت شده از هزار و نهصد و شصت و یک
کاش میشد چنلنویس موردعلاقهم بیستچهاری حرف بزنه.
من بی تفاوت شدم نسبت به اطرافم؟ الان نمیدونم ولی میدونم با دیدن گریه ی بچه ها هنوزم میتونم گریه کنم.