تنها کاری که امشب یه اپسیلون خوشحالم کرد، پخش کردن کادوهام بود که اونم قرار بود خیلی خوشحالم کنه نه اینقدر کم.
میگه: خوشبحالِ فوآد که یکی منتظرشه و دوستش داره. میگم: اصلا مگه فوآدی وجود داره پسر؟ تو حسرت چیو میخوری؟
یاسهاسبزخواهندشد ؛
-
بابا علی! چقدر قشنگ همه رو کنار همجمع کردی امشب. من امشب هیچ کجا نبودم فقط ازم نوشتن یه متنِ دست و پا شکسته و چند تا کادو به بچه ها بر میومد که انجامش دادم، به کرمت قبول کن. خوشحالی های کوچیک امروز زیاد داشتا برام ولی یه غم بزرگ داشتم، به دور از تمامِ فکرایی که تو سرم میچرخه به این فکر میکنم که شاید نمیخواستی من تو مهمونیت باشم نه؟ و الان که فکر میکنم دیدن چند تا توییتم هم این حالِ بد و تشدید کرد، این اشکا رو بیشتر برای اونا ریختم. چطوری دوست ندارن؟ چرا اینقدر همیشه اذیتت کردن؟ چه بعضی ازت تو سینهیِ این آدماست؟ اصلا مگه نمیگفتن اعتقاد ندارن؟ خب پس خشمشون از چیه؟ از چیزی که فکر میکنن دروغه چرا خشمگینن؟ از اسمت چرا بیزارن؟ از مریدات چرا بیزارن؟ چرا اذیتمون میکنن؟ من تو جز خوبی کردی به همه بابا علی؟ امشب غصه، سر همین چیزا دلم رو گرفت. همین.
دیگ نمیدوعم، دیگع تلاش نمیکنم، دیگه برام مهم نیست. تو خودت نمیخوای! من چرا برام مهم باشه؟
هدایت شده از توییتر انقلابی
تکلیف ما رو روشن کنید بلاخره جشن حکومتی بود؟
یا ربطی به حکومت نداشت و این ۴ میلیون نفر واسه امام شون اومده بودن؟
#مهمونی_ده_کیلومتری
🗣 لیلی فتاحی
@twtenghelabi
پیامای توییتر انقلابی رو یه دور اومدم پایین، باز مثل دیشب، قابلیت دارم زار بزنم.