یاسهاسبزخواهندشد ؛
علی! باربع جهاته.
امنیت، خیمه ها و اهل خیمه ها همه در امانند
زیبایی، اگر ماه رو برداریم (حضرت عباس) میتونه جاشو بگیره:))))))))
بزرگ و با شکوه، قسم خورده که علقمه رو از گوش بگیره و دم خیمه ها بیاره:))))))
یاسهاسبزخواهندشد ؛
علی! باربع جهاته.
جمله اول بند دوم رو حقیقتا نمیدونم ولی تو ترجمه نوشته
فدای او مثلِ ماهه
علم در دستانش نماز اقامه کرد
نمک مردانگیه
هیچکس نمیتونه در کنارش بایسته
اونی که میگفت من داییشم (شمر)
حالا از سایه اش هم داره وحشت میکنه
شمر به لشکریانش میگفت
به خدا پناه ببرید ازش (حضرت عباس) :))))))
یاسهاسبزخواهندشد ؛
علی! باربع جهاته.
بند سوم:
پهلوانی در کلاهشه
نفس هاش یه لشکرن:)))))
وقتی وارد میدان شد، انگار که مرگ به میدان اومده، باریکلا عباس:)
نگاهش غضبناکه
مرگ تو چشماشه
عمویِ سادات فرمانده های دشمن رو ذلیل کرد و یه لشگر و زیر پا گذاشت.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
علی! باربع جهاته.
امام علیه، از چهار جهت
ماه بنی هاشم، مراقب خواهرانشه
در کنار خیمه گاهش:)
دیشب تویِ خوابم یه دوستی داشتم به اسم دریا. خیلی خوشگل بود، یه دختر با موهایِ بلندِ طلایی و لباس آبی آسمونی. یه چیزی شبیهِ مارنی تویِ وقتی که مارنی آنجا بود. ما خیلی کارا باهم کردیم که الان یادم نیست ولی شیرینی خوابم و اتفاقاتش رو یادمه. با همه دوستام آشناش کردم، باهم مسافرت رفتیم، همه باهم. تا یه جایی از خواب کنار هم بودیم ولی یهویی دریا ناپدید شد و از هر کدوم از بچه ها میپرسیدم: دریا رو ندیدید؟ میگفتن: دریا کیه؟ توهم زدی؟ نمیدونم حس خیلی عجیب و غریبی بعد از اون خواب داشتم. وقتی از خواب بلند شدم یه گمشده داشتم که نه خودم نه بقیه ازش خبر نداشتیم. یه دوست خیلی دوست داشتنی. از صبح دارم با فکر دریا زندگی میکنم و احساسم میگه دریا یه چیزی میخواست بهم بگه. چون با اینکه نا پدید شدنش رو یادم نیست اما یادمه برام خیلی سخت و ناراحت کننده بود. نمیدونم شاید هم بعد از مدت ها ذهنم با الهام از مارنی یه داستانِ اینطوری برام ساخته، و من فقط دارم زیادی بزرگش میکنم.
من در حالی ک دارم تو خونه راه میرم و یهویی داد میزنم علی باربع جهاته:
یاسهاسبزخواهندشد ؛
من در حالی ک دارم تو خونه راه میرم و یهویی داد میزنم علی باربع جهاته:
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا