یاسهاسبزخواهندشد ؛
از دیروز بگم. بهترین پنجشنبهیِ زندگیم رو گذروندم.
نه حالا اغراق نمیکنم، پنجشنبه های خیلی قشنگ تری هم نسبت به این داشتم ولی تقریبا بعد از تابستونی که هیچکدوم از آخر هفته هاش خوب نبود و بعد از چندین هفته حالِ بد، این آخر هفته منو به وجد میاره، بهم انگیزه میده، و باعث میشه دوباره پاشم بدوام.
هدایت شده از خانهانتهایِخیابانِ۲۴۵؛
نقاشی های کاکائو با اختلاف بهترینن.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
نه حالا اغراق نمیکنم، پنجشنبه های خیلی قشنگ تری هم نسبت به این داشتم ولی تقریبا بعد از تابستونی که ه
پنجشنبه علاوه بر اینکه تونستم بعد از دو هفته مریضی و مشتقاتش درس بخونم، و مفید هم بخونم خیلی خوشحالم کرد، بعد از مدت ها یه نقاشی درست حسابی کشیدم. رفتیم بیرون، بستنی خوردیم، خیابونایِ بارونی رو نفس کشیدم، شبش رفتن خونه مامان بزرگم، تا نصف شب حرفای چرت و پرت زدیم، شب کنار ایوون و با صدا و بویِ بارون و باغچه خوابیدم.
جمعش نقاشیمو کامل کردم، و دوباره رفتم بیرون، و الان اینقدر خوشحالم که رو ابرام اصلا.