نمیدونم برای آلودگی هواست یا کم خوابی ولی احتمالا سرم منفجر بشه چند دقیقه دیگه.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
نمیدونم برای آلودگی هواست یا کم خوابی ولی احتمالا سرم منفجر بشه چند دقیقه دیگه.
سوزش چشم و گلو برای الودگیه نه؟ تهران دیگه برای زندگیم مناسب نیست برای اینکه فردا بری مدرسه که دیگه هیچی.
این هفته، هفته ای وه نبودم، یا کمتر بودم. پر از احساسات جور واجور و تا همین دیشب انگیزه امید و خوشحالی اما خب یهویی داستان عوض شدن و همه اونجایی که شوقش رو داشتم براتون راجع بهش بگم دود شد رفت هوا.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
هیکاپ را بدهید ببرم.
دارم فکر میکنم انیمیت صحنه های کیس چقدر حذابه:)
یاسهاسبزخواهندشد ؛
احساسش قشنگه
دوسش دارم
مخصوصا اونجایی که میرقصه یه جورایی
یاسهاسبزخواهندشد ؛
این هفته، هفته ای وه نبودم، یا کمتر بودم. پر از احساسات جور واجور و تا همین دیشب انگیزه امید و خوشحا
یکی از اون چیزایی که میخواستم راجع بهش بگم تجربه نتونستن هایی بود که حالا میتونم. این هفته و این چند وقت اتفاقاتی افتاده که کاملا منِ گذشته رو میاره جلویِ چشمم بهم نشونش میده و میگه: دیگه اینطوری نیستی.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
یکی از اون چیزایی که میخواستم راجع بهش بگم تجربه نتونستن هایی بود که حالا میتونم. این هفته و این چند
والیبالم رو چندین سال قبل رها کردم چون فکر میکردم قدم کوتاهه، ضعیف تر از بقیه بازیکنام، مسخره ام میکردم و من ترسیدم، ولش کردم.
وقتی افتر کار میکردم، هر دفعه که از جلسه کلاس میومدم بیرون گریه میکردم. گریه میکردم که چرا اونقدر بچه و احمقم که حرف استادو مثل بقیه نمیفهمم و موشنایی که میزنم و کارایی که تحویل میدم شبیه بغض یا کریمه، با اینکه همه پیشرفت میکردم و فقط من بودم که درجا میزدم.
موهو رو که یاد گرفتم حس میکردم همیشه یه چیزی هست که بلدش نیستم. میترسیدم. از کار. و وقتی یه کارو شروع میکردم، فقط میخواستم تموم بشه تا مجبور نباشم دیگه به اون کار فکر کنم. مجبور نباشم اصلا کار کنم. چون بازم میترسیدم. همیشه ترسیدم از چیزایی که نمیدونستم.
اما الان والیبال بازی میکنم، و فهمیدم که با قد کوتاهم میشه بازی کرد وقتی که من والیبال رو دوست دارم.
با افتر کار میکنم و قفل تمام کارایی که نمیتونستم و میترسیدم توش انجام بدم شکسته.
با موهو کار میکنم و فهمیدم خیلی چیزای میدونم که به کارم میاد و آموزشام ناقص نبوده. از کارم لذت میبرم.