یاسهاسبزخواهندشد ؛
اینجا یکی تو مترو یاس دستشه، یاس میخوام.
یاس چیه؟ نرگس منظورمه.
امروز خیلی نیاز داشتم که تو بشینی جلویِ روم و من برات حرف بزنم. در واقع امروز نه امروز هایِ زیادی هست که این وضعیت رو دارم. خیلی بیشتر از قبلا ها اتفاقاتی میفته که دلم میخواد برات تعریفشون کنم. دلم میخواد اونجا جلویِ من رو صندلیایِ مترو بشینی یا چه میدونم مثلِ اون زوجی که امروز تویِ ایونت دیدم کنار دستم حتی نشسته باشی، یا یه همچین جایی. دلم میخواد بیشتر بنویسم برات، از این نوشته قشنگا. دلم میخواد بهت بگم که دلم برای خودم تنگ شده و دلم میخواد دستتو بذاری رو قلبم و درونمو بکاوی. ولی ده لامصب تو اصلا نیستی.
چهارشنبه ها حاملِ خاطرات خوبه، دوسش دارم، کاش فردا به چهارشنبه ابری باشه.
چیزایی که میخوام تویِ سال آینده بهش برسم اینقدر زیاده، و اینقدر به وجدم میاره که کلا میخوام هیچکاری نکنم. خیلی راه مونده تا رسیدن بهش و این خودش، کارو خراب میکنه.
امروز، مدرسهیِ خوب.
تیویپینت، خانم ضرغام.
زنگ ناهار، نهارخوری، زنگِ آخر.
یگانه، سرود دهه فجر.
کاراکترایِ شبیه میمون و رحمتی.
خندیدن، دوییدن، بغل.
آهنگ، فوتبال و حسِ خوب.
امروز رو یادم میمونه، ۱۱ بهمن.