یاسهاسبزخواهندشد ؛
چهارشنبه، بیست و دوم فروردین ماهِ صفر سه. عیدِ فطری که احساس کردم زندم.
آقامون، هوایِ ابری و بارون، مصاحبه، مترویِ شلوغ، شونزده آذر، جوبِ آب، قاصدک، شکوفه ها، حجاری.
#ولاکس
هدایت شده از Purple things 💜🍬
چون که امروز حس کردم باید از چشمام عکس بگیرم... همینجوری رندوم.
امروز با رفتنِ مصلی و با دیدن این همه آدم شبیه خودم که بهشون، یا بهمون میگن متعصب، افراطی، خشک مذهب، اقلیت و.. دل شکستگیایِ دوشنبهم رو ترمیم کردم، چون یادم افتاد ما اینطوری نیستیم. واقعیتِ ما چیز دیگه است. زخمهای دلمو و بستم و سعی کردم تو ذهنم یه بار دیگه جای همه اتفاقات و آدما رو مرور کنم. خوشحال شدم. از دیدن آدم ها، از نماز خوندن پشت آقا. اره ما اینطوری ایم عزیزم. شما هر چی دوستداری بچسبون کنار اسم ما. تازه ما ولاییم هستیم، اینم اضافه کن.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
این پلاستیکِ این وسط داره اذیتم میکنه
اصلا حواسم نبود برش دارم موقع عکس گرفتن. وااای