یاسهاسبزخواهندشد ؛
امام رضایِ مهربون من! فکر کنم بهم رزق نوشتن برایِ شما رو ندادن امروز. شاید چون این تابستون برای اومدن پیشت ناز کردم، حالا دارم با دیدن عکسِ چایی چایخونت گریه میکنم ولی چه کنم که دورم..
نه که حالا من اینقدر خوب بنویسم که در حد وصف شما باشه، همیشه کم میارم، چه وقتی شادی و غمت میاد و میخوام برات بنویسم چه وقتی جلوی گنبدت حیرون میمونم. کلا پیش شما من همیشه ساکت و گنگم.
ولی یه وقتایی همین حرفای دلی رو میشه قشنگ پشت هم چیند. خواستم بهت بگم که خیلی قبولت دارم. میدونم که میدونی، ولی از یه آدمایی عشق به تو رو دیدم که هیچوقت فکرشم نمیکردم و همین باعث میشه هر بار بیشتر ایمان بیارم که تو تنها پناه و اعتقاد واقعی این مردمی، ولینعمتِ مایی. ما بهت اعتماد کردیم، من بیشتر. زندگیم رو، دلم رو، کشورم رو بهت سپردم. مثل اون خادمت که گوشه رواقت چند ماهیه خوابیده. از این به بعد هر وقت اسم تو بیاد، یاد اونم همراهش میاد. کاش ماهم بلد بودیم مثل اون دلمونو به تو بدیم، امام رضا یادم بده بهت دل بدم، این دلِ من مالِ شما..
#حانیهنویس
طرف امام حسین رو با اِکسش اشتباه گرفته توی مداحیاش. هیچ مداحی ای ازش ثبت نشده که شعرش حتی یه ذره، فقط یه ذره ادبی و در وصف جلال و جبروت اهل بیت باشه، همش دلم تنگه، من بدبختم، تو دستمو بگیر، چرا باهام قهری، الان کی پیشته جایِ من، کاش من بمیرم همینجا، خب بابااا زهرمااار! بعد نمیفهمم چطوری میشه اینجور آدما اینقدر بُلد میشن که خواهانشون از خود هیئت امام حسین بیشتر میشه. بریم هیئت فلانی!!
تو رو خدا بذارید من یکم فوش بدم.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
با چایی عکس گرفته، وا مصیبا از این غم. منم چایی چایخونه میخوام.