یاسهاسبزخواهندشد ؛
دومین تجربه کار با مداد شمعی.
وقتی تکنیک و رفرنس به هم نمیخونه:
یه وقتایی خیلی عصبیم و درواقع تقصیر هیچکس نیست، تقصیر خودمه که حرف نمیزنم، حرفایی که باید رو نمیزنم. دقیقا و به معنای واقعی کلمه اینطور وقتها نمیدونم باید دهن کی رو سرویس کنم. اونوقت یه کف گرگی نصیب همه میشه. آخرشم موضوع حل نمیشه.
از انسان های نون به نرخ روز خور بدم میاد. از اینایی که وقتی به نفعشونه سنگ به سینه میزنن و وقتی نیست عقب میکشن. اینایی که میدونن مقصر کیه ولی بغل دستیاشونو میزنن و اونایی که از بغض دلشون هر خزئبلی رو به زبون میارن. جمع کنید خودتونو بابا. اینقدرم جوگیر بودن مناسب نیست، جوگیر ایرانی، فقط تو نیستی که فشار روته، متوجهی که؟
کاش یکی میومد امروز منو سوار ماشینش میکرد میبرد برفا رو ببینم. کاش امروز دانشگاه داشتم. کاش برف تو حیاط خونه ماهم بود. برف میخوام، برف زیاد و بی پایان.
خداروشکر میکنم که امشب الله و اکبر میگم. خداروشکر میکنم که سالهاست بابام یادم داده الله اکبر بگم. خداروشکر میکنم که نون حلال بهم داده که بتونم حق و ناحق رو تشخیص بدم. خدایا شکرت.
داداش ما اینطوری فکر میکنیم، اینطوری خوشمون میاد. این مملکتو اینطوری دوست داریم، اعتراضم زیاد داریم ولی همینجا میخوایم حلش کنیم. شما اگر دوست نداری و بلدی عوض کن، هم این تفکر مارو هم کشورو هم هر چیزی که اذیتت میکنه. باباهای ما بلد بودن چهلوپنج سال پیش کردن. شماهم اگر چیزشو داری بکن. چی بهش میگن؟ جیگر! آره.