یاسهاسبزخواهندشد ؛
آخرِ عیدی که قشنگ شد برام، دوسش داشتم همین.
#ولاکس
یاسهاسبزخواهندشد ؛
فقط یه چی به خُدا گفتوم؛
2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهش اَ او پیام ریسکیا بده، جایِ مو..
خدایا منو بخاطر [حالا که افتاده تو دهنم، سی] همه ناشکریام ببخش. ببخش که نارفیقم. برای خودم، برای تو، همه آدمایی که سر راهم گذاشتی. خدایا ببخش که هی زیر بارون قول میدم تا آخرشو برم و بازم سختیش پاهام رو شل میکنه. ببخش که مثل گذشته نمیتونم اعتماد کنم. این حانیه رو ببخش. ببخشِش بازم میخواد قول بده.
داشتم فکر میکردم زمانی که نقاشی هام به دیوار اتاقم بود و محیطی که توش زندگی میکردم رنگی رنگی بود، انسان خوشحال تر و جوان تری بودم.
کانال ها رو میرم بالا، تا میرسم یه یک یا دوسال پیش و اونوقت خاطراتی یادم میاد که بعضیاش خوبن و بعضیاشم نه.
مثلا یادم میاد جلو در مدرسه همیشه آقایی بود که تراکتِ تبلیغاتیِ یک آموزشگاه موسیقی رو پخش میکرد و هیچکدوم از بچه ها ازش نمیگرفتن. من چند باری میرفتم و برگشتم ازش میگرفتم ولی واقعا استفادهای نمیکردم. یادم نیست چندبار ولی برای آقای تراکت فروش خیلی گریه کردم.
خب امشب وقت اضافه داریم حانیه، چیکار کنیم؟ آفرین بریم غلت بزنیم در خاطرات گذشته و همه ویدیو مسیج هارو بازبینی کنیم تا کاملا از هستی ساقط شویم.
هیچوقت توی این چند ماه فکر نمیکردم، ولی واقعا بعد از تعطیلات دلم برای دانشگاه تنگ شده.